2022-06-06 20:03:21
از لشگرک تهران تا لشگر ۸۸ زاهدانبرگی از خاطرات عبدالصمدمهیمنی
صبح روز ۲۳ بهمن ۱۳۶۴ با پنج روز تاخیر در یک هوای سرد و برفی، چهار نفر دیپلمه و چهل نفر سرباز عادی از جلو حوزه نظام وظیفه در مجموعه هنگ ژاندارمری گرگان در حالی که دفترچه آماده بخدمت سربازی هر کدام از ما جدا جدا داخل یک پوشه در دست یک گروهبان که مسئولیت انتقال ما را به عهده داشت، سوار بر اتوبوس بطرف تهران حرکت کردیم.
با شش ساعت تاخیر بدلیل خرابی اتوبوش نیمههای شب در میان برف سنگین به پادگان لشگرک رسیدیم هوای سرد و یخی داشت.
تا پذیرش و تحویل لباس و پوتین یکی دو روز طول کشید.
پادگان بزرگ و زیبا در یکی از بهترین مناطق آب و هوایی تهران با فضای سبز و امکانات ورزشی فراوان حتی گود زورخانه هم داشت، میدان باعظمت صبحگاه که در محاصره ارتفاعات قرار داشت هیبت خاصی به این مجموعه داده بود
اولین مربی آموزش گروهان ما در پادگان لشگرک یک استوار ورزیده بنام بروجردی با سبیل های کلفت بود که برای آماده سازی جسمی و نظم دادن به گروهان ما از همان روز اول خیلی جدی تکلیفش را با همه روشن و مشخص کرد که با کسی شوخی نداره و اهل کوتاه آمدن نیست.
حضور با نظم و ترتیب گروهان در میدان صبحگاه و رژه منظم در مقابل فرمانده پادگان از خواستههای ستوان اژدری فرمانده گروهان ما بود که حضور در جبهه کردستان در کنار تیمسار صیاد شیرازی فرمانده نیروی زمینی ارتش از افتخاراتش بود.
اژدری که چهرهای آفتاب سوخته داشت به تناوب در طی دوران آموزشی ما با ذکر خاطرات از میدان نبرد، تجربهاش از جنگ با دشمن متجاوز را به بچههای گروهان انتقال میداد و همانند یک پدر دلسوز از دل و جان برای هوشیاری ما سربازانی که قرار بود بعد از پایان دوران آموزشی به خطوط مقدم جبهه اعزام شویم تلاش میکرد.
ظرف چند هفته شکل و شمایل همه بچهها تغییر کرده و کم کم با آموزشهای مختلف تئوری و عملی خصوصا با اردوی یک هفتهای پایان دوره در ارتفاعات لواسانات در هیبت نیروهای ورزیده و تازه نفس آماده تقسیم شدیم.
در میانه اردیبهشت ۱۳۶۵ که مصادف با شروع ماه رمضان بود تعدادی از ما برای آموزش تخصصی از پادگان لشکرک عازم پادگان تبریز شدیم.
یک دوره فشرده رشتههای مختلف پشتیبانی و آماد توسط افسران با تجربه ارتش در کلاسهای متعدد را گذرانده و در نهایت با شرکت در امتحانات کتبی و کسب نمره قابل قبول، گروهبان وظیفه شده و در اواخر خرداد ۱۳۶۵ بعد از تقسیم، چهل نفر از جمع دویست نفره ما با یک اتوبوس عازم لشگر ۸۸ در شهر زاهدان شدیم.
۳۶ ساعت در راه بودیم، هوای زاهدان بسیار گرم و خشک بود، آب شیرین برای مصرف با تانکر به داخل پادگان انتقال داده میشد که برای ما تازگی داشت.
تا تعیین تکلیف و مشخص شدن دقیق تیپ و گردان محل خدمت، کمتر از یک هفته در پادگان زاهدان در یک سوله که قدیم ترها محل نگهداری اسبهای پادگان بود در اختیار خودمان بودیم.
آنان ایام مصادف بود با جام جهانی فوتبال در مکزیک که بصورت زنده از تلوزیون ایران پخش میشد و خوشبختانه با وجود یک تلوزیون ۲۴ اینچ سیاه وسفید قدیمی داخل سوله محل استراحت ما در پادگان زاهدان چند روزی تا مشخص شدن محل ادامه خدمت سرگرم تماشای بازیهای فوتبال بودم.
در اولین روزهای تیرماه ۱۳۶۵
هر کدام از بچههای هم دوره ما جداگانه و با یک نامه محرمانه با پانصدتومان پول نقد ابتدا به سرپلذهاب از آنجا به قصرشیرین محل خدمت در کنار نیروهای لشگر ۸۸ در منطقه جنگی عازم شدیم.
دوماه در جنوب غربی شهر قصرشیرین چهارماه در جنوب شهر سومار منطقه کانی شیخ و هیجده ماه در ارتفاعات ۴۰۲ واقع درشمال شهر سومار در مجموع ۲۴ ماه در گردان ۱۵۷ زرهی از تیپ دو خاش در کنار سربازان، درجه داران و افسران ارتش جمهوری اسلامی در مناطق جنگی گذراندم که هر روزش خاطرات مفصل و زیبایی داشت.
یاد و نام همه رزمندگان ارتش جمهوری اسلامی که دوران جوانی را در حراست از مرزهای کشور سپری کردند گرامی باد.
شانزدهم خرداد ۱۴۰۱
گرگان
@fasletazehgorgan
168 viewsعبدالصمد مهيمني, edited 17:03