Get Mystery Box with random crypto!

‍ طنزِ سفر به کردستان عبدالصمدمهیمنی توضیح: این نوشته با | کانال فصل تازه

طنزِ سفر به کردستان

عبدالصمدمهیمنی

توضیح: این نوشته با کمی مبالغه در آمیخته و به تحریر درآمده تا زیبایی سفر به کردستان را دوچندان کند.
پیشاپیش از عزیزانی که نامشان در این نوشته بُرده میشود، پوزش خواسته و امیدوارم به بزرگی خودشان بنده را ببخشند.

به توصیه دوست خوبم حاج محمد رضا احمدی داوطلب شرکت در تور سه روزه کردستان با گروه گردشگری جمع صبح شدم، قبل از حرکت در روز دوشنبه ۱۹ اردیبهشت فکر میکردم همه همسفران جوان هستند و از من و حاج رضا درب و داغان‌تر کسی در این سفر همراه ما نباشه اما کم کم که اتوبوس تکمیل و همه سوار شدند به خودم امیدوار شدم!
در ساعات اولیه حرکت، لیدر گروه آقا سعید بعد از توضیحات مفصل در مورد این تور که به اندازه برنامه سفر خانم انوشه انصاری به کره ماه دقیق و بی نقص بود از یکایک مسافران خواست هر کسی با دست گرفتن میکرفون بصورت خیلی خلاصه خودش را به جمع همسفران معرفی کند، من که همون اول دست پام را گم کردم اما ماشاالله به خانم‌ها با اعتماد بنفس بالا جوری خودشان را معرفی می‌کردند که انگار روی استیج برنامه عصر جدید مقابل احسان علیخانی قرار دارند، خیلی مسلط و جدی و با پرستیژ، هر کدام که میکروفون دستشان بود با اعلام مدرک تحصیلاتی، شغل و کمی هم از خاطرات سفرهای گذشته، علاقه‌مندی و حتی کم مانده بود ایده و آرزوهای آینده را هم همینجا به اطلاع ما برسانند که شانس آوردیم وقت کم بود والا تا تهران باید سخنرانی گوش می‌دادیم، من که غافلگیر شده بودم اما حاج رضا از قبل تجربه داشت و خودش را راحت و روان معرفی کرد، باقی آقایان هم خیلی خلاصه، بجز حاجی فتاحی که میکروفون را ول نمی‌کرد و به اندازه دو تا خطبه نماز جمعه صحبت کرد، الباقی آقایان در مقابل بانوان چیزی برای معرفی خودشان نداشتند و از همون اول راه تسلیم شدند.
در مسیر راه تا قبل از آشنایی گرگانی‌ها با گروه محمدوطن‌خواه که در بهشهر همراه شدند فضای داخل اتوبوس کمی خجالتی بود با جنب و جوش و تحرک آقا امین که انرژی فوق‌العاده‌ای داشت و ته اتوبوس را قرق کرده بود، نشاط و شادابی بهمراه موسیقی شاد کم کم جای خودش را پیدا کرد و فضای الفت دوستی تا حدی
رسید که امین دو سه بار هنگام رقص مثل آوار رو سر حاج رضا خراب شد، کم مانده بود سر و دست حاج رضا بشکنه!
در این سفر دوتا راننده‌ اتوبوس داشتیم ، بچه‌ اردبیل، بسیار آرام و کم حرف و از اصل ترک بودند ، عوضش عبدالباسط راننده مینی‌بوس کرد اهل سنندج که از سه شنبه تا پنج‌شنبه همراه ما بود با اینکه بچه خوبی بود اما به اندازه یک رئیس جمهور تماس تلفنی داشت و لحظه‌ای نبود که درحال صحبت با گوشی نباشه بقول حاج رضا احمدی ما که نفهمیدم این چه شخصیت مهمی است که این همه هواخواه داره!

ادامه دارد....
@fasletazehgorgan