(((پالتوی کا نبی زغال فروش ))) قسمت اول 《عبدالحمید جعفر | ✍کوردی گەڕۊسی✍
(((پالتوی کا نبی زغال فروش )))
قسمت اول
《عبدالحمید جعفری _ بیجار کردستان آذر ماه سال ۱۳۹۹》 توجه این داستان واقعی است
در صبح یکی از روزهای سرد و برفی زمستان های قدیم بیجار، قتل پیرزنی تنها و بی کس، مردم شهر را شوکه کرد و شایعات فراوانی در این رابطه پخش شد . یکی می گفت: سر《دا مریم 》 را بریده اند. دیگری می گفت شکمش را پاره کرده اند و خلاصه هرکسی چیزی می گفت . 《دا مریم 》پیرزنی تنها بود و شوهر و بچه نداشت . او در خانه ای دور از مردم و در دل باغهای پشت دیوار قلعه قدیمی شهر زندگی می کرد . مردم معمولا کمکش می کردند اما عده ای می گفتند پول و طلای فراوانی دارد.. رییس وقت آگاهی بیجار یعنی سرهنگ بیوک ندیمی معروف به رشید نظام وارد عمل شد تا قاتل را شناسایی و دستگیر کند . او جسد و نحوه قتل را دید و محل را با دقت بررسی کرد و فهمید انگیزه ی قاتل دزدی پول و یا چیزهای قیمتی بوده. سپس دستور داد ماموران لیست مسافران خروجی را بررسی کنند . به طلا فروشیها سر بزنند و خودش هم به چند مغازه بقالی و خواربارفروشی رفت تا ببیند آیا کسی که بدهکار بوده توانسته تمام قرضش را در آن روز یکجا بپردازد یا خیر. اتفاقا در همان روز سه نفر و در سه مغازه مختلف بدهی خود را یکجا پرداخت کرده بودند که دونفرشان مالک و کشاورز عمده و نفر سوم کارگر ساده و دربه دری به نام《 صفی 》 بود . مغازه دار به رشید نظام گفت: من به او فشار آورده بودم که یا بدهیش را بدهد و یا شکایت می کنم رشید نظام به صفی مشکوک شد و فهمید او معمولا عصرها به قهوه خانه آقا هادی قهوه چی در پایین بازار می رود . عصر همان روز رشید نظام ابتدا سری به زغال فروشی کا نبی زد . کنار او نشست و پس از احوالپرسی گفت : کا نبی می خواهم لباسهایت را کرایه کنم و بپوشم همین شلوار کهنه و کت مندرس و پالتو پاره پوره و کلاه درب و داغون و کفشهای سوراخت کافی است . بیا این پنج تومان را هم بگیر . زود باش لباسهایت را دربیاور که کار دارم. کا نبی که رشید نظام را می شناخت تعجب کرد . ادامه دارد...
در زیر تصویری از مرحوم سرهنگ بیوک ندیمی معروف به رشید نظام را می بینید او نفر اول سمت راست است که لباس شخصی پوشیده.