چند هفته بود که همدیگر را ندیده بودیم و بچهها درد دل داشتند. از مدرسه، از بعضی مراسم و بعضی برنامهها دلگیر بودند. حسابی حرف زدند. صحبت کشید به اینجا که مدرسهی شناختی چهطور مدرسهای است؟ و وقتی را به تبادل نظر راجع به این موضوع گذراندیم و اینکه دوست داریم در مدرسه چهطور یاد بگیریم و چهطور فعالیتهای جنبی داشته باشیم؟ پروژهی گروهی درک هنر را جلسهی گذشته آغاز کرده بودیم و از پرداختن به آن لذت میبردیم. این بار اثری از گیلبرت پروئسک ایتالیایی و جورج پسمر انگلیسی با عنوان « thumbing» را دیدیم که هنرمندان، تصویر خود را به صورت ویترای (نقاشی روی شیشه) نقش کرده بودند. در جریان کار دیگری از آن دو نیز قرار گرفتیم که به عنوان «مجسمههای زنده» شناخته میشود. آن دو در موزهای بر بلندای سکویی روزها ایستادهاند و حرکات شبیه به هم انجام دادهاند. سوال و چالش اصلی گفتگوی ما این بود که آیا اصلا این هنر است یا نه؟ بچهها با گفتوگویی طولانی با استدلالهایی قوی غافلگیرم کردند. در ابتدا دو دسته نظر وجود داشت. تعدادی از بچهها به طرح اولیهی نگین جان بر این باور بودند که این نمیتواند اثری هنری باشد چون ماندگاری ندارد. آنها ماندگاری در هنر را اصل میدانستند و «اثر» هنری را جدا از «کار» هنری میدانستند. تعداد دیگر بچهها به طرح اولیهی ترانه جان خلاقیت را در کار هنری اصل میدانستند و استدلال میکردند همین که این کار خلاقانه بوده و در زمان خود اجرا شده، کافی است تا کار آنها را کار هنری بدانیم. دیدن گفتوگوی بچهها و تسهیلگری این بحث برای پیشبردش از لذتبخشترین لحظات زندگی معلمیام بود. در این میان نظر سومی هم بیرون آمد که زهرا جان آن را طرح کرد. او گفت که این کار آنها هنر نبوده نه به دلیل ماندگار نبودن، بلکه به دلیل این که فقط خودنمایی بوده و اصلا هنرمندانه هم نبوده. این بحث طولانی و جذاب بود و به نظرم گام بلندی در پروژهی درک هنر ما بود. کتاب کمیک استریپی که خوانده بودیم و به پایان رسانده بودیمش، زندگی توماس ادیسون بود. هر کدام از بچهها آنچه را که به نظرش در کتاب جالب و دوستداشتنی میامد با بقیه شریک شد. پیشبینی میکردم که پشتکار، ناامید نشدن، علاقه و سرسختی نکات جالب توجه بچهها باشد. کتاب بعدی بچهها برای آغاز پروژهی گروهی خواندن قصههای قرآن (اولین قصههای قرآن من) و کتاب بعدی جمعخوانی والدین (صلح را باید از کودکی آموخت ۲) را به بچهها تقدیم کردم و با هم سر سفرهی پرمهر خانوادهی عزیز معززی نشستیم و املت خوشمزهای خوردیم.