آیا بیوه زن متوجه حضور من شده بود؟ ناگهان آواز خود را قطع کرد | یادداشتهای یک روانپزشک
آیا بیوه زن متوجه حضور من شده بود؟ ناگهان آواز خود را قطع کرد و رو برگرداند. در یک چشم بههم زدن نگاههای ما با هم تلاقی کردند. حس کردم که زانوانم تا شد، انگار پشت نیها ماده پلنگی را دیده بودم. با صدای گرفتهای پرسید: - کیست آنجا؟ روسری را به روی سرش کشید و سینهاش را پوشاند. چهرهاش درهم رفت. من میخواستم بروم، لیکن ناگهان سخنان زُربا دلم را پر کردند و من نیروهای خود را بازیافتم: «دریا، زن، شراب ..."در جواب گفتم: - منم، منم. در را باز کن! بلافاصله پس از ادای این کلمات وحشت بر من چیره شد و باز خواستم بگریزم، لیکن خجالت کشیدم و بر خود مسلط شدم.- تو که هستی؟ آهسته و محتاط و بی صدا قدمی پیش آمد، گردن کشید، چشمانش را تا نیمه بر هم نهاد تا بهتر تشخیص بدهد، و باز در حالی که به جلو خم شده و مترصد بود قدم دیگری برداشت. ناگهان چهرهاش روشن شد، نوک زبانش را بیرون آورد و لبهای خود را لیسید. با صدای نرم تری گفت:ارباب؟ همچنان که خود را جمع کرده و مهیای جهیدن بود قدم دیگری پیش آمد و بار دیگر آهسته پرسید: ارباب؟ -[ارباب]: بله. - [بیوهزن]: بفرما! صبح شده بود. زوربا به خانه برگشته، جلوی در کلبه نشسته بود و سیگار میکشید و به دریا نگاه میکرد. گویی در انتظار من بود... (زُربای یونانی، کازانتزاکیس، قاضی) پ.ن: من به این قسمت از کتاب که رسیدم فکر کردم حتما کتاب در ترجمه سانسور شده! خیلی عجیب و دور از انتظار بود که وقتی بیوهزن به ارباب گفت "بفرما"، برسیم به جملهی "صبح شده بود"! رفتم سراغ ترجمهی انگلیسی کتاب و با کمال تعجب دیدم که دقیقا شبیه ترجمهی فارسیه! یعنی واقعا این قسمت سانسور نشده؟! کازانتزاکیس که این قدر با جزییات لاسزدن زربا و بوبولینا را شرح میده، اینجا سکوت کرده و بدون هیچ توضیحی میگه "صبح شد"! بعد فهمیدم در این که این قسمت از کتاب سانسور شده که هیچ شکی نیست، ولی نه توسط ممیزیهای عزیز و برتر از جان وزارت ارشاد علیهم السلام! بلکه توسط شخص کازانتزاکیس! رابطهی ارباب و بیوهزن یک رابطهی محترمانه و رومانتیک بود. ارباب مدتهاست تو نخ بیوه زنه ولی جرات نزدیک شدن به او را نداشته. الان اگه میخواست این رابطه را توصیف کنه، ناچار بود یک سکس عاشقانه و هیجانانگیز را توصیف کنه. دقیقا به همین دلیل این سکس سانسور شد! کازانتزاکیس فقط جرات ورود به رابطهی جنسی تحقیرکننده را داره. تحمل نداره که ببینه شخصیتهای داستانش عاشقانه و محترمانه با هم سکس داشته باشن. کازانتزاکیس از خلق این صحنهی همآغوشی هیجانانگیز ترسید! کازانتزاکیس به احتمال خیلی زیاد عقدههای جنسی و زنستیزی داشته و تمام اونها را در قالب شخصیت زربا ریخته و با پارتیبازی زربا را در حد یک مرشد و راه بلد فلسفهی ناب زندگی بزرگ کرده. کازانتزاکیس حاضر نشد در مورد سکس محترمانه، عاشقانه و معصومانهی ارباب و بیوهزن حتی یک کلمه حرف بزنه! @hafezbajoghli