- [جاد]: نه بابا ! تو آدم با معرفتی هستی. منو سوارکردی. خب به | یادداشتهای یک روانپزشک
- [جاد]: نه بابا ! تو آدم با معرفتی هستی. منو سوارکردی. خب به درک! حالا میخوای بدونی چه شکلی سرکردم، نه؟ - [راننده کامیون]: به من چه مربوطه؟ . هیچی به تو مربوط نیس. فقط مربوطه که این ابوطياره روبرونی. اصلا واسه همین هم خوبی. خوب گوش کن چی میگم. اون راه رو می بینی؟ - آره . - من اونجا پیاده میشم. میدونم دلت غنج میزنه. میخوای بدونی چهکار کردم. بیخیالش باش ... (خوشههای خشم، ستاین بک، مسکوب) پ.ن: واقعا این حس فضولی از کجا میاد؟! هرچی هست خیلی ریشهداره. دارم فکر میکنم من هم اگه به جای راننده کامیون بودم نسبت به زندگی خصوصی "جاد" کنجکاو بودم. @hafezbajoghli