Get Mystery Box with random crypto!

پیمان علائی: نمایش نامه‌ی 'میموزاهای الجزایر' نوشته‌ی 'ریشارد | پُل ✒️ The Bridge Academy

پیمان علائی: نمایش نامه‌ی "میموزاهای الجزایر" نوشته‌ی "ریشارد مارسی" با چنین توضیح صحنه ای آغاز می شود: ویلایی به نام متوفا "ویلاژان"،بیشتر به اتاق سوگ واری شبیه است تا به مکانی واقعی و امروزی...
خانه‌ای در الجزایر که کلر صاحب آن، مادربزرگی است که زمان برای او در روز دوشنبه، یازده فوریه ی هزار و نهصد و پنجاه وهفت متوقف شده است.تاریخی که پسرش، ژان با گیوتین اعدام شد. تنها اروپایی الجزایر که در راه مبارزه برای استقلال کشته شد.مادر راز مرگ پسرش را از نوه پنهان کرده است و بعد از سال‌ها سوگواری، دیگر حتی کارهای مختلف (نظافت،تهیه ی غذا و...)هم بیشتر شبیه تدارک آیینی مراسم‌ تشییع است تا کارهای روزمره.

با ورود کریستیان،زنی جوان و نوه ی او که درصدد کشف گذشته ی پدرش برای تکمیل پازل هویتی خود است، رازی که ریشه در کودکی اش دارد،آشکار می شود و متن ابعاد روانکاوانه به خود می گیرد که بارزترین آن مکانیسم دفاعی انکار از نظریه ی فروید است،مانند وقتی که مادر بر سر میز شام هم‌چنان ظرفی برای پسر کشته شده اش می گذارد.

کشته‌شدگانِ جنگ،حتا بدون در نظر گرفتن جبهه‌ی برنده، از نظر ملت خود یک قهرمان اند. اما کشته‌شدگان انقلاب‌ها، در مرز باریکی هستند و آن قرار گرفتن در کدام جبهه است؟این چنین است که یک قهرمان می تواند تصویری خائن وار داشته باشد و یا بالعکس. اما در هر جبهه و با هر نتیجه ای، هر مرگ،فروپاشی یک خانواده است:
پدر و مادرهایی که یا دق‌مرگ می‌شوند، یا محکوم به زندگی با توهمی از بودن فرزندانشان. همسرانی که اگر خوش شانس باشند آواره می‌شوند برای فراموش کردن هویتی که دیگر نباید از آن باشند، و کودکانی که سال‌ها برای هویت از دست رفته و پیدا کردن ریشه‌های خود سرگردانند.
این نمایش نامه ی شخصیت محور با چنین نگاهی،موقعیتی دردناک از این خانواده ها می سازد.
ریشارد مارسی که خود سال‌ها مطالعه در حوزه‌ی قوم‌شناسی و جامعه شناسی داشته، در این نمایش نامه ی تک پرده‌ای، آسیب‌های اجتماعی و روانیِ یک خانواده را به خوبی نشان می دهد که چگونه کشته شدن پسر، فروپاشی خانواده را در پی دارد که فارغ از ابعاد موقعیت اثر، در هر کجا و هر زمانی می توان با آن همذات پنداری کرد.

از متن| کریستیان: سحرگاه، وقتی که به دست انداز پل تکیه می دم و پیچش های آب رو نگاه می کنم، همیشه به پدرم،به دوران کودکی م، به سپیده دم الجزایر فکر می کنم و به تو پای اجاق گازت، به عطر تند خوشه های زرد میموزاها روی شاخه های درخت ها...

این کتاب از مجموعه ی تجربه‌های کوتاه، با ترجمه نادعلی همدانی از سوی نشر چشمه منتشر شده است.‌

@HaleMoshtaghiNia