Get Mystery Box with random crypto!

#استراتژی_سیاسی پایان هژمونی آمریکا اکونومیست / فرانس | دانش تفسیر سیاسی

#استراتژی_سیاسی

پایان هژمونی آمریکا

اکونومیست / فرانسیس فوکویاما نظریه پرداز روابط بین الملل

به نظر می رسید که تصاویر وحشتناک افغان های ناامید برای خروج از کابل پس از فروپاشی دولت مورد حمایت غرب در ماه آگوست، نشان دهنده یک مقطع بزرگ در تاریخ جهان است، زیرا آمریکا از جهان رویگردان شده است. با این حال در حقیقت، پایان دوران آمریکا خیلی زودتر از موعد رسیده بود. سرچشمه های قدیمی ضعف و افول آمریکا بیشتر داخلی است تا بین المللی... اینکه آمریکا چقدر در جهانۀ تأثیرگذار خواهد بود، به توانایی آن در حل مشکلات داخلی بستگی دارد تا سیاست خارجی این کشور.

فوکویاما در تحلیل خود در وبگاه جهانِ پیشرو توضیح داد: دوره اوج هژمونی آمریکا کمتر از 20 سال طول کشید، از فروپاشی دیوار برلین در سال 1989 تا بحران مالی 2009 – 2007 این کشور در بسیاری از حوزه های قدرت - نظامی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی - مسلط بود. اوج غرور آمریکا حمله به عراق در سال 2003 بود، زمانی که امیدوار بود نه تنها عراق و افغانستان (که دو سال قبل به آن حمله کرد)، بلکه کل خاورمیانه را تغییر شکل دهد. آمریکا کارآیی قدرت نظامی را برای ایجاد تغییرات عمیق سیاسی بیش از حد تصور می کرد، حتی اگر تأثیر مدل اقتصادی بازار آزاد خود را بر امور مالی جهانی دست کم می گرفت. این دهه با گرفتار شدن سربازانش در دو جنگ ضد شورش و بحران مالی که بر نابرابری هایی که جهانی سازی به رهبری آمریکا ایجاد کرده بود، به پایان رسید.

وی مشکلات داخلی آمریکا را مانند موریانه هایی که تخته زیرین هژمونی جهانی این کشور را از درون نابود کردند، توصیف کرد و اظهار داشت: میزان تک قطبی در این دوره از تاریخ نادر بوده است و جهان از آن زمان با قدرت گرفتن چین، روسیه، هند، اروپا و سایر مراکز نسبت به آمریکا به حالت عادی تر از چند قطبی بازگشته است.

تأثیر نهایی افغانستان بر ژئوپلتیک احتمالاً اندک خواهد بود: آمریکا با خروج از ویتنام در سال 1975 از یک شکست تحقیرآمیز قبلی جان سالم به در برد، اما در کمتر از یک دهه سلطه خود را دوباره به دست آورد. چالش بسیار بزرگتر برای جایگاه جهانی آمریکا، چالش داخلی است.

این تحلیلگر آینده نگر آمریکایی ادامه داد: جامعه آمریکا عمیقاً دو قطبی شده است و دستیابی به اجماع در مورد هر چیزی را مشکل یافته است.

این دوقطبی شدن بر سر مسائل مربوط به سیاست های مرسوم مانند مالیات و سقط جنین آغاز شد، اما از آن زمان به یک مبارزه تلخ بر سر هویت فرهنگی تبدیل شده است. به طور معمول یک تهدید خارجی بزرگ مانند یک بیماری همه گیر جهانی باید فرصتی برای شهروندان باشد تا حول یک واکنش مشترک جمع شوند. اما بحران کووید-19 با فاصله گذاری اجتماعی، پوشیدن ماسک و واکسیناسیون نه به عنوان اقدامات بهداشت عمومی، بلکه به عنوان نشانه های سیاسی، بیشتر به تعمیق شکاف های آمریکا کمک کرد. این درگیری ها به همه جنبه های زندگی، از ورزش گرفته تا برندها گسترش یافته است. از محصولات مصرفی که آمریکایی های قرمز و آبی (اشاره به جمهوریخواهان و دموکرات ها) خریداری می کنند.

فوکویاما با وابسته دانستن نفوذ آمریکا در خارج به توانایی آن در رفع مشکلات داخلی، تحلیل کرد: قطبی شدن، مستقیماً بر سیاست خارجی تأثیر گذاشته است. در دوران ریاست جمهوری باراک اوباما، جمهوریخواهان موضعی جنگ طلبانه اتخاذ کردند و دموکرات ها را به دلیل آغاز مجدد [روابط با] روسیه و ادعای ساده لوحی در مورد ولادیمیر پوتین سرزنش کردند. دونالد ترامپ با در آغوش گرفتن آقای پوتین جدول را برگرداند و امروز تقریباً نیمی از جمهوریخواهان معتقدند که دموکرات ها تهدیدی بزرگتر از روسیه برای سبک زندگی آمریکایی هستند.

وی ادامه داد: در مورد چین اجماع آشکارتری وجود دارد: هم جمهوریخواهان و هم دموکرات ها موافق هستند که این [کشور] تهدیدی برای ارزش های دموکراتیک است. اما این امر فقط آمریکا را تا اینجا پیش می برد. اگر تایوان مورد حمله مستقیم چین قرار گیرد، آزمونی بسیار بزرگتر از افغانستان برای سیاست خارجی آمریکا خواهد بود. آیا ایالات متحده حاضر است پسران و دختران خود را برای استقلال آن جزیره قربانی کند؟ یا در واقع، اگر روسیه به اوکراین حمله کند، خطر درگیری نظامی با روسیه وجود دارد؟ اینها سؤالات جدی و بدون پاسخ آسان هستند، اما یک بحث مستدل در مورد منافع ملی آمریکا احتمالاً عمدتاً از طریق دریچه چگونگی تأثیر آن بر مبارزات حزبی انجام می شود.
──═ঊঈ @irdiplomat ঊঈ═──