امروز در یک کتابفروشی در یکی از خیابانهای مرکزی بوئنوس آیرس، | Karkhoone | کارخونه
امروز در یک کتابفروشی در یکی از خیابانهای مرکزی بوئنوس آیرس، زندگینامهی تاجری را دیدم که در اروپای سده نوزده چنان برجسته بود، چنان اهمیت داشت و چنان کسبوکار بزرگی را به راه انداخته بود که حتی در آرژانتین که بسیار از اروپا فاصله دارد، این کتابفروشی نسخههایی از زندگینامهاش را داشت. اتفاقاً من نوه او را میشناسم. او همان نام پدربزرگش را که در آغاز یک آهنگر بود، دارد و هنوز میتواند عنوان نجیبزادگی را که پدربزرگش هشتاد سال پیش دریافت کرد، داشته باشد. او امروز عکاسی فقیر در نیویورک است.
دیگرانی که زمانی که پدربزرگ این عکاس به یکی از بزرگترین کارخانهداران اروپایی بدل شد فقیر بودند، امروز غولهای صنعت شدهاند. همه آزادند که جایگاه اجتماعی خود را تغییر دهند. این است تفاوت میان نظام کاستی و نظام کاپیتالیستیِ استوار بر آزادی اقتصادی که در آن اگر کسی به جایگاه خوشایندش نرسد، تنها مقصر خود اوست.
پرآوازهترین کارخانهدار قرن بیستم تا به حال، هنری فورد است. او کار خود را با چند صد دلاری که از دوستانش قرض گرفته بود، آغاز کرد و در مدتی بسیار کوتاه یکی از مهمترین بنگاههای بزرگ دنیا را به راه انداخت و هر روز میتوان صدها نمونه از این دست را یافت.
نیویورکتایمز هر روز یادداشتهای بلندی را درباره انسانهای درگذشته چاپ میکند. اگر این زندگینامهها را بخوانید، به نام تجارتپیشه پرآوازهای برمیخورید که کارش را بهعنوان روزنامهفروش در گوشهای از یکی از خیابانهای نیویورک آغاز کرده. یا در آغاز پادویی بوده و در هنگام مرگش رییس همان بانکی بوده است که کارش را در آن و در پایینترین پله نردبان آغاز کرده بود. البته همه نمیتوانند به این جایگاهها دست یابند و همه هم به دنبال دستیابی به آنها نیستند. افرادی هستند که علاقه بیشتری به مسائل دیگر دارند و امروز راههای دیگری برای این دست افراد باز است که در روزگار فئودالیسم و در عصر جامعه کاستی باز نبود.