زندگی روی در یخچال نمایشِ انرژی زندگی در میانهی مرگ است، وقتی نمیتوانی بر سرنوشت مسلط شوی، اما سرنوشت را به شکلی که دوست داری، میپذیری. این اثر یک رمانِ یادداشتی است، یادداشتهایی که یک مادر و دختر برای هم مینویسند و روی در یخچال خانه میچسبانند. مادر پزشک است و از همسرش جدا شده. او عاشق کارش است و بیشتر زندگیاش را صرفِ آن میکند. ساعتهای طولانی کار میکند و نمیتواند برنامهریزی دقیقی داشته باشد. چون هر لحظه ممکن است به بیمارستان فراخوانده شود. دختر هم پانزده ساله و درگیر مسائل دورهی نوجوانی است، تنهاییها و دوستیها و چالشها. داستان، شامل یادداشتهایی کوتاه است که فضا و فرصتی به مادر و دختر میدهد برای ارتباط بیشتر. آنها موبایل ندارند و زمان کمی در شبانهروز را میتوانند کنار همدیگر بگذرانند. علاوهبراین، بهنظر میرسد یادداشتنویسی عنصر مهم و مؤثری در سبک زندگیشان است و برای همین، آلیس کایپرز تصمیم گرفته داستان را در این قالب بنویسد و دیگر به سراغ توصیف یا گفتوگونویسی نرود. او با دقت و مهارت دربارهی محتوای یادداشتها، همهی آنچه باید دربارهی شخصیتهای داستانی و ماجرا بگوید، در همین متنهای کوتاه گنجانده است. کتاب خیلی سریع خوانده میشود و داستان طرح سادهای دارد، مادر به سرطان مبتلا میشود و ابتدا بیماری را انکار و بعد، مراحل درمان را آغاز میکند. بااینحال، نویسنده نمیخواهد قصهای دربارهی سرطان یا مرگ تعریف کند. او از زندگی میگوید، انتظارها و کمبودها، خوشیها و ناخوشیها، به دست آوردنها و از دست دادنهایی که همیشگیاند و روی روابط ما با دیگران تأثیر میگذارند. و البته، جزییات. جزییاتی که کوچک و عادیاند و ویژگیهای ما و زندگیمان را میسازند، دوستها، فراموشکاریها، خریدها، غرها، پشیمانیها، امیدواریها. سبک ویژهی نویسنده، انسجام روایت، باورپذیری و قدرت شخصیتپردازی از مهمترین ویژگیهای زندگی روی در یخچال است. شیوهی یادداشتنویسی میتوانست باعث دور شدن نویسنده از خط اصلی داستان یا ضعف در شخصیتپردازی بشود، ولی این اتفاق نیفتاده است. مادر و دختر به شکل دو انسان متفاوت و واقعی در ذهن خواننده شکل میگیرند. نویسنده به فرصتهایی هم فکر کرده و جاهای خالی مناسبی را در متن به وجود آورده است تا مخاطب ترغیب شود آنچه گفته نشده، تصور کند و بسازد و قصه را گسترش بدهد.