2023-01-11 11:33:53
اندر احوالات همین لحظهها
روز - داخلی - اتاق قشنگم
درحالی که روی تخت هر چند دقیقه حالاتم رو بین درازکش و نشسته و خمیده و خواب و بیدار و بیحال تغییر میدهم، به فکر کلاس ظهر هم هستم. پارسال هم باز همین موقعها کلاس داشتم اما به فکرش نبودم. چون پدربزرگم در بیمارستان بود و خب آخرین باری که دیدمش شب قبلش بود. هنوز هم آخرین باری که دیدمش همان موقعست.
از بیرون اتاق صدای ابی میاید: “شب به اون چشمات خواب نرسه.” چند دقیقه پیش هم بهنام بانی چیزهایی میگفت ولی چون صدای موتور هوندا همیشه بر همه چی غلبه میکند، صدای بانی هم لا لوهای زنجیر موتور هوندا پاره پوره شد. راستش منم چند باری سعی کردم بدن بیحالم را روی تخت چند باری بالا پایین کنم که چند باری صدای جیر جیر تولید کنم. اما تا خواستم ریتمش را درست کنم، هوندای عزیز ترک قافله کرد.
(نیم ساعت بعد، همچنان همانجا)
بعد از تماسی که با همکلاسیم داشتم، گفتم امکان دارد در کلاس شرکت نکنم.
همکلاسی خطاب به مدرض خزایی: چرا
مدرض خزایی خطاب همکلاسی: مراسم سالگرد پدربزرگمه.
(گوشی را قطع میکنم)
+محمدرضا خزایی خطاب به -مدرض خزایی:
راستی بنظرت اینکه آدما رو خاک میکنن به محیط زیست صدمه نمیزنه؟ اونم تو اینروزا که زمین سالم کم گیر میاد واقعا.
-نمیدونم
+بنظرت چرا صادق چوبک گفت جسدشو بسوزونن و راهی اقیانوس کنن؟ حالا من نمیدونم اینکه تو زمین خاکش کنن چیز خوبیه یا بد، ولی اینو میدونم که اون خاکستر ممکنه برای ماهیا بد باشه.
-نمیدونم
+پارسالو یادته؟ میتونستی تو دریای اشک خانواده شنا کنی؟
-آره
+چرا امسال فقط یه مراسم خشک و خالیه؟ بنظرم اون غمه کم نشده ولی فقط بهش عادت کردن که همچین غمی وجود داره. تو چی میگی؟
-ممکنه حق با تو باشه
+کم کم دارم دارم نظرتو به حرفام جلب میکنما.
-…
+تو موجود عجیبی هستی. البته عادیایا ولی چون همه میخوان متفاوت باشن، موجودات عادی هر روز کمتر و کمتر میشن. برای همین اون عادیا بیشتر از همه به چشم میان. اینجوری میشه که عجیب و یا خاص میشن.
-...
+ تاحالا به این فکر کردی که…
-دارم سعی میکنم این ریتم کوفتیو درست کنم. تا ابد که قرار نیست هوندا رد شه پس خفه شو و اجازه بده کارم رو بکنم. (ایکبیری)
+فکر نکن من نمیفهمم چی دلت میگی
-آه پسر. تو خیلی رو مخ و باهوشی. ایول به تو
6 viewsedited 08:33