Get Mystery Box with random crypto!

👑ملكه زيبايى👑

لوگوی کانال تلگرام malaake_zibaii — 👑ملكه زيبايى👑 م
لوگوی کانال تلگرام malaake_zibaii — 👑ملكه زيبايى👑
آدرس کانال: @malaake_zibaii
دسته بندی ها: روانشناسی
زبان: فارسی
مشترکین: 587
توضیحات از کانال

💄یه کانال پر از مسائل زنانه
💉زیبایی و سلامت
👙مسائل زناشویی
👗مد و فشن
🍱آشپزى
⛔️ورود آقایون ممنوع⛔️
https://t.me/joinchat/AAAAAEJFIbB7ObnW3Lt1Cw
آيدى مديروادمين كانال
@z_salimi95
@A_Z_H493

Ratings & Reviews

2.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 16

2022-02-25 09:47:56
و صبح یعنی؛
پنهان شدن خورشید
پشت پلک های تو!
مژگانت که بلند می شود،
آفتاب گرمی طلوع می کند!
روز بر دلم سرک می کشد!
عشق، لبخند می زند بر لبانم
نفس هایم، عطر تو را می دهد
با هر هوایی، که آغشته شده به آغوشت!
دوست داشتنت روز را زیباتر کرده است .


صبح بخیر جانِ دلم


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
194 views roya Salimi, edited  06:47
باز کردن / نظر دهید
2022-02-25 09:43:54
رقص زیبای این فرشته کوچولوتقدیم نگاه زیباتون
83 views roya Salimi, 06:43
باز کردن / نظر دهید
2022-02-25 09:41:53
مـتـولـد ۶ اسفند تولدت مبارک
زيباترين چشم انداز
تنديس نگاه توست
و قشنگترين لحظه
لحظه روييدن توست
سالروز تــولــدت مبــارک باد

‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍
185 views roya Salimi, edited  06:41
باز کردن / نظر دهید
2022-02-25 09:40:38
ســـــلام دوستان
اولین آدینه زمستانی اسفند ماهتون
بخیرو شادی امروزتون زیبا امیدوارم
لحظات زندگیتون شیرین
وجودتون سلامت
دنیایی آرام
عشق, شادی, آرامش
یه زندگی صمیمی
آرزوی من برای شماست
آدینه خوبی در کنار دوستان
و عزیزانتون داشته باشین
روزتون قشنگ در پناه خدای مهربان

173 views roya Salimi, 06:40
باز کردن / نظر دهید
2022-02-25 09:39:23
سلام مهربانان
صبح جمعه تون بخیر
خونه تون
گرم و پر از امید
روزگارتون شاد و آرام
بزم عشقتان پرسرور
آدینہ زیباے
اسفند ماهتون
پر از لبـخندو شادی
در کنار عزیزانتان
سبد سبد گلهای زیبا با یک
دنیا عشق تقدیم به شما

83 views roya Salimi, 06:39
باز کردن / نظر دهید
2022-02-25 09:35:29
یک نفس یاد خـــــــــدا
یک سبد خاطر آسوده و شـاد

یک بـغل شبنم آرامـش صبح
یک هزار آیـنه از جـنس دعـا
همـــــه تقـــدیم شمـــا

صبح زیبـای آدینه تون بخیر

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌✾࿐༅ ༅࿐✾
185 views roya Salimi, edited  06:35
باز کردن / نظر دهید
2022-02-24 12:39:28
سپاس . . .
از حضور گرم و صمیمی شما. . .

یاران خوب و همراهان همیشگی گروه

مهرتان ماندگار
لحظه هاتون شادوناب
181 views roya Salimi, edited  09:39
باز کردن / نظر دهید
2022-02-24 10:44:57
جشن چهارشنبه سوری گلبانوها برنامه پرشوروهيجان وجذاب موزيك ورقص وشادى بابهترينهاى موزیک تهران
دی جی شیوا نوازنده رومینا خواننده هیوابهرام
وگروه دنسر
پذيرايى ميان وعده نهاردسرسالادنوشيدنى دوشنبه ۱۴۰۰/۱۲/۲۳ ازساعت ۱۱-۳بعدازظهر مجلل ترين تالارشمال شهر 09122994885 سليمى
138 views roya Salimi, 07:44
باز کردن / نظر دهید
2022-02-24 10:43:36 https://t.me/malaake_zibaii/53764


لينك قسمت اول رمان واقعى وزيباى دلدادگان
116 views roya Salimi, 07:43
باز کردن / نظر دهید
2022-02-24 10:43:28 #پارت235


این موجود دوست داشتنی نیامده ، هوای دلهامون رو بهاری کرده بود.
من این روزها دلم فقط امیرم رو می خواست که آغوشش رو باز کنه به روی منو فرزندمون و این
بار پدرانه هاش رو نه به رخ من بلکه به رخ فرزندش بکشه.
فرزندی که رضا می گفت خوشبخت ترین بچه زمین میشه.
این روزها دلم فقط هوس خوراکی های سرد رو داشت. رضاهم هر روز که برمی گشت یه ظرف
بزرگ بستنی برام می آورد و من تا شب کل ظرف رو تموم می کردم.
خب دلم بستنی می خواست. تازه امروز که پایین بودم و رضا کنار بشقاب پلو و خورشت قورمه
سبزیش ،یک کاسه ترشی گذاشته بود. گل کلمی برداشت و من چهار چشمی زل زده بودم به اون
گل کلمی که به دهنش نزدیک می شد.نمی دونم نگاهم رو حس کرد که غافلگیرانه چشاش رو
سمتم چرخوند و مچم رو در حین دید زدن گل کلم گرفت.
یهو خندید و کاسه ترشی رو گرفت سمتم و گفت: بگیر زن داداش ، اینجوری که نگاه می کنی من
دیگه نمی تونم لب به این ترشیا بزنم.
خجالت زده گفتم: نه ،حواسم جای دیگه بود.
توبیخ گرانه اخمی کرد و گفت: بگیر.
دست دراز کردم تا کاسه ی ترشی رو از دستش بگیرم که عزیز وارد آشپزخونه شد و گفت: مادر
برات غذا بکشم با غذا ترشی رو بخور اینجوری که معدت رو داغون می کنی.
-نه ، من اصلا ترشی نمی خوام.
رضا بلند شد و کاسه رو کنار بساط من که در حال پاک کردن سبزی بودم گذاشت و گفت: دروغ
گو دشمن خداست می دونستی.
عزیز خندید و گفت: اذیتش نکن رضا.
رضا هم بدون اینکه برگرده کنار سفره ی ناهاری که پهن کرده بود از آشپزخونه خارج شد.
فکر کردم نکنه هنوز سیر نشده و بخاطر من بیرون رفت. اما نگاهم که به گل کلما افتاد رضا و
گشنگیش رو فراموش کردم و تموم ترشی موجود تو کاسه رو خوردم.
125 views roya Salimi, 07:43
باز کردن / نظر دهید