Get Mystery Box with random crypto!

👑ملكه زيبايى👑

لوگوی کانال تلگرام malaake_zibaii — 👑ملكه زيبايى👑 م
لوگوی کانال تلگرام malaake_zibaii — 👑ملكه زيبايى👑
آدرس کانال: @malaake_zibaii
دسته بندی ها: روانشناسی
زبان: فارسی
مشترکین: 587
توضیحات از کانال

💄یه کانال پر از مسائل زنانه
💉زیبایی و سلامت
👙مسائل زناشویی
👗مد و فشن
🍱آشپزى
⛔️ورود آقایون ممنوع⛔️
https://t.me/joinchat/AAAAAEJFIbB7ObnW3Lt1Cw
آيدى مديروادمين كانال
@z_salimi95
@A_Z_H493

Ratings & Reviews

2.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 17

2022-02-24 10:43:14 #پارت234


کنار بستنی فروشی که توقف کردم ایستاد. باز دلم هوس یه خوراکی سرد و یخی مثل بستنی کرده
بود...اونم از نوع قیفیش.
وقتی نگاهم رو به نونهای بستنی قیفی دید .گفت: برات بستنی می خرم ،اما قیفی رو نه، تو
خیابونیم نمیشه.
اخمی کردم اما ناچارا گفتم: باشه.
به کنار بستنی فروشی اشاره کرد و گفت: اونجا بایست ، تا من سریع بستنی رو بگیرم بیام
یعد از ده دقیقه با یک ظرف بزرگ بستنی و چند تا نون بستنی برگشت و گفت: دلم نیومد برات
نگیرم.بریم ماشین بگیرم که تا آب نشدن برسیم خونه.
لبخند قدرشناسانه ای زدم و گفتم: ممنون.
سری تکون داد و به شوخی گفت: برای دختر داداشم خریدم.
نمی دونم چرا یهو حس کردم صورتم قرمز شد.انگار تازه می فهمیدم اینی که جلومه
برادرشوهرمه...اینی که جلوش هوس بستنی کرده بودم برادر شوهرم بود.
انگاری حس کرد شرمم رو که گفت: زن داداش ، تو هم مثل آبجی فاطمه ای برام.
اون لحظه حس کردم صادقانه ترین حرفی بود که چشماش می گفتن.
با رضا و عزیزرفتم آزمایش دادم. همونطور که دکتر گفته بود .من بار داشتم...من باردار نطفه ی
آسمونی ترین مرد زندگیم بودم.
خوش بودم و خوشحال ، حتی این ضعف و حالت تهوع هم نمی تونست این حال خوشم رو زایل
کنه. همه خوشحال بودند.
حتی مامان...مادرم که هنوز عزاردار علی بود با شنیدن این خبر لبخند زده بود و با چشمهایی پر از
اشک دست به دعا برداشت که انشاالله سالم و سلامت بارت رو زمین میذاری.
تو دلم خندیده بودم که این نطفه دو ماهه ، خیلی مونده تا نوزادی بشه که تو دستام جا بشه.
محسن با خنده و شوخی گفت: شانس بیاره به من بره و گرنه مطمئنا زشت میشه. و رضا محکم
پس کله اش کوبیده بود
119 views roya Salimi, 07:43
باز کردن / نظر دهید
2022-02-24 10:43:00 #پارت233

یه بچه؟ تازه انگار معنی حرف دکتر رو درک کردم.بچه؟ لبخند ناخواسته ای روی لبم نشست که
رضا گفت: فردا می برمت آزمایش بدی زن داداش.
نمی دونم چرا حس کردم رضا زن داداش رو محکمتر از هر دفعه ادا کرد.
از زیر چادر دستی به شکم تختم کشیدم .یعنی بچه من و امیر اینجا بود.
لبخندم هر لحظه پهن تر می شد که رضا گفت: مبارک باشه.
گیج نگاش کردم که بدون اینکه به سمتم برگرده گفت: اگه پسر بود ،دخترمو بهش میدم حرفی
که نداری.
لبخندی زدم که حس کردم خندید...اما خنده اش هم با همیشه فرق داشت.روش رو کامل سمت
خیابون چرخوند و گفت: اگه هم دختر بود میشه دختر خودم. می برمش پارک...براش بستنی می
خرم.
اون از رویاهاش حرف میزد و من بی توجه به رویاهای خودم فکر می کرد.پسر یا دختری از جنس
آرامش امیر ، نهایت آرزوم بود.
دختری که می تونستم یه پیراهن تنش کنم و موهاش رو خرگوشی ببندم. و چتریهاش هم کوتاه
می کنم تا خوشگل تر شه.
تموم راه رو قدم زدیم. اون از علاقه اش به بچه ها می گفت و اینکه مطمئنا بچه های برادرش رو
خیلی دوست خواهد داشت.
می گفت : من مطمئنم بچه های امیر خوشبخت ترین بچه های روی زمینن.می گفت: میدونی چرا؟
غرق دنیای جدید زنانه خودم گفتم:چرا؟
گفت: چون تو و امیر بهترین پدر و مادر دنیا میشین.
گفت: پدر و مادر شدن لیاقت می خواد. بعضیا هم با اینکه لیاقتش رو ندارن خدا بهشون بچه میده
که لیاقتشون رو ثابت کنن اما باز نمی تونن...اما شما دوتا با لیاقتین من مطمئنم.
حرف میزد اما نگاهش به رهگذرای خیابون بود
117 views roya Salimi, 07:43
باز کردن / نظر دهید
2022-02-24 10:42:46 #پارت232


خواستم مخالفت کنم که گفت: حرف نباشه ، من به امیرعلی قول دادم مراقبت باشم.زود باش.
ناچارا دنبالش حرکت کردم.راستش اینقدر تو این دور روز حالم بد بود که دلم می خواست هر چه
زودتر از این حالتها خلاص شم.
بعد از کلی معطل شدن بالاخره نوبتم رسید. رضا هم همراهم بلند شد و گفت: منم همرات میام.
سری تکون دادم...مهم نبود باشه یا نه فقط هر چه زودتر می خواستم از این حال نزار خلاص شم.
در رو باز کرد.دکتر پیرمردی بود با موهای یک دست خاکستری. اخمش شدید بود.با خودم گفتم :
این دکتر اخمش آدم رو مریض تر می کنه.
رضا که دید سرجام خشک شدم و داخل نمیشم آروم گفت: زن داداش برو تو.
به خودم و اومدم و شرمنده وارد شدم که دکتر سریع گفت: چت شده؟
تعجب کردم...حداقل اول میذاشت سلام کنیم.
رضا گفت: آقای دکتر فکر کنم مسموم شده؟
دکتر بی حوصله گفت: چشه مگه؟ چی خوردی؟
لب باز کردم و گفتم: دو روزه چیزی نتونستم بخورم ،هر چی خوردم بالا میارم...چیزی هم نخوردم
باز بوی غذا بهم بخوره حالم بد میشه.
دکتر پوفی کرد وخیلی جدی رو به رضا گفت: خانمت بارداره یعنی واقعا از عالئمش نفهمیدی؟
بعد به من نگاه کرد و گفت: تو خودت چرا نفهمیدی؟ بعد شروع به نوشتن کرد و گفت: با اینکه
مطمئنم برات یه آزمایش می نویسم.
بعد برگه رو سمت رضا که با دهن باز به دکتر نگاه می کرد گرفت و گفت: بیا اینو بگیر ،دهنتم ببند
،اینقدر نمی خواد شوکه شی.
عجیب ترین دکتری بود که به عمرم دیده بودم.
رضا سریع برگه رو گرفت و خودش رو جمع و جور کرد و با یه تشکر کوتاه از اتاق دکتر بیرون
زدیم.
114 views roya Salimi, 07:42
باز کردن / نظر دهید
2022-02-24 10:42:33 #پارت231


باز هم نتونستم چیزی بگم. حس می کردم بویاییم قوی تر شده...بوی عرق تنش که به بینی ام
خورد. بینی ام رو چین دادم و گفتم: عزیز کجاس؟
-نیستش
عق زدم و با قدمهای سست سمت دستشویی پا تند کردم که صدای قدمهاش رودنبالم شنیدم.
در دستشویی روبستم و عق زدم.
تقه ای به در زد و گفت: مسموم شدی زن داداش؟ چی خوردی.
نتونستم حرف بزنم. دلم یک لیوان آب یخ می خواست. بی خجالت گفتم: یه لیوان آب یخ می خوام.
-باشه،تا بیایی بیرون من برات آوردم.
و صدای قدمهای تندش باعث شد شیر آب رو باز کنم و چند مشت آب سرد به صورتم بکوبم.
در رو باز کردم و سمت آشپزخونه رفتم که رضا با یه لیوان آب پر از یخ جلوم ایستاد و گفت: بگیر
زن داداش.
آب رو که سر کشیدم حس کردم یه حال خوشی بهم دست داد، اینکه معده خالیم خنک شد و این
حس خوبی بود بعد از این دو روز که همه اش حس می کردم معده ام در حال پیچیدن و داغ
شدنه.
لیوان رو از دستم گرفت و گفت: بریم ببرمت بیمارستان ،حتما مسموم شدی.
صادقانه گفتم: دو روزه حالم بده نکنه قراره بمیرم.
حس کردم خندید اما سعی کرد به روم نیاره: چقدر ترسویی تو،نه قرار نیست بمیری،حتما چیزی
خوردی که با معدت نمی سازه، بریم بیمارستان؟
سرم رو به نشونه نه بالا دادم و گفتم:عزیز کو؟
سری به نشونه نه تکون داد و گفت: منم تازه رسیدم،شاید خونه فاطمه باشه.
با همون قدمهای سست سمت در رفتم و گفتم: پس من میرم پیش مامانم.
جلوم رو گرفت و گفت: زن داداش مثل اینکه واقعا حالت بده،بریم دکتر.
119 views roya Salimi, 07:42
باز کردن / نظر دهید
2022-02-24 10:42:13 #پارت230 این روزها عزیز می گفت :انگار رضا از خرشیطون پایین اومده و دیگه قصد رفتن نداره. خب من دعا می کنم که این پسر، به قول عزیز از خر شیطون پایین بیاد .حق داشت عزیز مگه چند تا بچه داشت.؟ فاطمه که سرش به زندگی و شوهر و بچه هاش گرم بود...امیر هم که اینجا…
116 views roya Salimi, 07:42
باز کردن / نظر دهید
2022-02-23 12:26:35 فال کائنات روزانه
چهارشنبه 4 اسفند 1400

فروردین
با عطوفت، مهربانی و عشق می‌توانید همه را به سوی خود جذب کنید. اعمال و رفتار ناشایست خود را کنار بگذارید و به مردم بیشتر نزدیک شوید.

اردیبهشت
امروز ممکن است در مسائل مرتبط با کارتان با سختی هایی روبرو شوید؛ ولی مطمئن باشید با اراده‌ی قوی در برابر سختی‌ها موفق خواهید شد.

خرداد
امروز مسئولیت‌های کاری و حرفه‌ای‌تان مهم‌تر از هر چیز دیگری به نظر میرسد. در واقع این امکان وجود دارد که از شما خواسته شود وظایفی را به انجام برسانید که فراتر از روند معمول کارهایتان می‌باشد.

تیر
امروز ممکن است با تغییراتی مواجه شوید که باعث تلنگری به شما خواهد بود. هنوز خوب و دقیق نمی‌دانید که چه اتفاقی در راه است. سعی کنید توجهی به فراز و نشیب‌های احساسی نکنید تا این وضعیت به تعادل برسد.

مرداد
عجول نباش. اگر می‌خواهی به مقصود برسی باید موانع زیادی را پشت سر بگذاری. غم خوردن سودی ندارد. با گذشت زمان به مراد خودخواهی رسید.

شهریور
شاید امروز برای خیلی‌ها روز استراحت باشد؛ اما شما با جدیت درگیر برنامه‌ریزی و تلاش برای رسیدن به اهداف خود خواهید بود.

مهر
امروز شما برنامه‌های فراوانی دارید؛ اما احتمالا مشکلات متعددی جلوی پایتان ظاهر می‌شود. باید خونسرد باشید و با کمک دوستان یا افراد قابل‌اعتماد این مسائل را برطرف کنید.

آبان
امروز شما روی دور خلاقیت هستید و هر لحظه ایده‌های جدید مختلفی به ذهنتان می‌رسد. با این حال بیان کردن یا عملی کردن این ایده‌های بدیع و خلاقانه می‌تواند برای شما کاری چالش برانگیز باشد.

آذر
خبر‌خوش یا پولی به شما می‌رسد که برایت مهم خواهد بود.حالا می‌توانی با خیال آسوده برای آینده‌ات برنامه‌ریزی کنی.

دی
امروز شما بر ایده‌های جدید و هوشمندانه‌ای متمرکز می‌شوید که اجرایی کردن آن‌ها برایتان سهل و آسان است.

بهمن
امروز شما موقعیت شغلی خود را بیشتر از قبل تثبیت خواهید کرد و عملکرد شما برای کارفرما و حتی خودتان رضایت‌بخش و مطلوب خواهد بود.

اسفند
امروز شما سعی در تکمیل یک پروژه‌ی بسیار مهم دارید که مدت زیادی برای آن زحمت کشیده‌اید.
57 views roya Salimi, 09:26
باز کردن / نظر دهید
2022-02-23 12:26:14 فال قهوه
چهارشنبه 4 اسفند 1400

#فروردين : کاسه واژگون : درماندگی - فقر - گرفتاری مالی و به سختی روزی به دست آوردن.

#ارديبهشت : مار : سمبل دشمنی است - دشمنی زیرک است که از پشت به انسان حمله می کند - امانت _ افترا _ خدعه - حسادت _ ریای زن یا مرد

#خرداد : کلاه : رسیدن به جاه و مقام - با پشتکار به مقام رسیدن - از حیله دوستان خود را پنهان کنید - خبر دهنده موفقیت است - نشان دهنده موفقیت همراه با ریسک می باشد.

#تير : بینی : قدرت تشخیص _ حس فعال

#مرداد : شمشیر : مبارزه با دشمن - سعی کنید مدارا کنید و خود را به خطر نیاندازید

#شهريور : اژدها : با بزرگان و صاحب منصبان و یا با افراد صاحب جاه و مقام ارتباط حاصل میکنید - دشمنی _ خشم _ کینه قدیمی _ احتیاط _ هشدار

#مهر : آب : سرچشمه روشنی و آبادانی است و گشایش و توانائی در مشکلات .

#آبان : قایق : بالا رفتن از ناهمواری ها و رسیدن به معشوق - عشق و دوستی.

#آذر : سیب : صاحب فرزند شدن - خیر و خوشی - خبر خوش - برکت _ کامل و خوب بودن

#دی : روباه : فردی حیله گر و فریبنده, نابکار و دروغگو, مواظب باشید.

#بهمن : مربع : میراث را توضیح می دهد - خانه تازه - سعادت _ بشارت و شادی _ شور عشق

#اسفند : چتر : احتمالا از طرف همسر یا نامزدتان مورد غضب قرار میگیرید ولی تصمیم آنی نگیرید - به محافظت و ایمنی در برابر مشکلات اشاره دارد.
55 views roya Salimi, 09:26
باز کردن / نظر دهید
2022-02-23 10:12:06
الفبا برای سخن گفتن نیست ، برای نوشتن نام توست… اعداد پیش از تولد تو به صف ایستاده اند.. تا راز زاد روز تو را بدانند..ورق خوردن برگ سبز دیگری از زندگیت را تبریک می گویم
156 views roya Salimi, edited  07:12
باز کردن / نظر دهید
2022-02-23 10:11:04
️در این صبح زیبای زمستانی
زندگی از سر شوق
خندیدن از ته دل
آرامشی ماندگار
سلامتی پایدار
رزقی سرشار
و زیباترین و بهترینها
را از صمیم قلب برایتان
از خدای مهربان خواستارم

چهار شنبتون سرشار از
خوشی و خوشبختی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✾࿐༅ ༅࿐
69 views roya Salimi, 07:11
باز کردن / نظر دهید
2022-02-23 10:09:10
نه برگ گلی به شاخه ها می ماند
نه هیچ کسی به جز خدا می ماند

خوش باش و بدی مکن که ازماتنها
یک خوبی ویک بدی به جامی ماند

✾࿐༅ ༅࿐
128 views roya Salimi, edited  07:09
باز کردن / نظر دهید