یادی از صفحه فیس بوک استاد در حوالی ۱۲ مرداد آن سالها. یکم: | مرتضی مردیها
یادی از صفحه فیس بوک استاد در حوالی ۱۲ مرداد آن سالها.
یکم: از آنجا که گویا فردا روز تولد ما است و از اینجا که تولد ما اصلاً مثل بقیهی تولدها نیست، یعنی اینطور نبوده است که ما هم یکی از هفت میلیاردی بوده باشیم که همین طور کترهای (یا تقریباً) به دنیا آمده باشیم که نه آمدنمان مهم بوده است و نه رفتنمان، و از آنجا که ما هم بلانسبت نه مثل آن گنجشک معروف که به چنار پیر گفت خودت را سفت بگیر میخواهم بپرم بلکه بواقع باید خودمان خودمان را جدی بگیریم وگرنه چه کس دیگری حال و حوصله دارد این وظیفهی خطیر را بر عهده گیرد و نیز از اینجا که گویا خبر رسیده است که موجی از احساسات پشت دروازههای بستۀ فیض بوق گیر کرده و الان است که برج و باروی این دهکدهی جهانی را در هم خرد و خمیر کند علیرغم درجات بالای زهد و تقوی و تواضع که از هفت بندمان در تشعشع است عاقبت رضا به قضا دادیم به ملازمان فرمودیم موقتاً دروازهها را باز کنند تا قدری از این شور شرار تخلیه شود و خلایق آرام گیرند. پیشاپیش از همهی کسانی که پشتاپشت به این امر خیر شتاب خواهند فرمود تشکر میکنیم و حسن تشخیص آنها را ارج میگذاریم. همینجا اعلام میکنیم که اگر هرآینه آن جمعیت کثیری که فرمودیم هجوم نیاورند قطعاً توطئهی دشمنان بوده و ما پیشاپیش آن جماعت را در همینجا افشا میکنیم. باقی بقای ما و رفقا