Get Mystery Box with random crypto!

༻﷽༺ #پـارٺ_نود_شش آیه: قبوله؛ فقط پول پیش و اجاره رو به توا | ڪانال رسمے شهید حاج حمید سیاهڪالے مرادے





༻﷽༺

#پـارٺ_نود_شش


آیه: قبوله؛ فقط پول پیش و اجاره رو به توافق برسیم من مشکل ندارم!

قبل از مستقل شدنتون هم به من بگید که بتونم به موقع خونه رو خالی کنم.

حاج علی هم اینگونه راضی تر بود، شهر غریب و تنهایی دخترکش دلش آرام بود که مرردی هست، رهایی هست!

صدرا: خب حالا دیگه ناراحت نباشید سید! کی بیایم برای اسباب کشی؟

رها: آیه که هنوز خونه رو ندیده!

صدرا لبخندی زد:

_این حرفا فرمالیته است! به خاطر تو هم شده میان!

لبخند بر لب هر چهار نفر نشست. صدرا تلفنش را درآورد و گفت:

_به ارمیا و دوستاش زنگ بزنم خبر بدم که لباس کارگریهاشونو دربیارن!

حاج علی: باهاش در ارتباطی؟

صدرا: آره، پسر خوبیه؛ رفاقت بلده!

حاج علی: واقعا پسر خوبیه. اون روز که فهمیدم ارتشیه تعجب کردم، فکرشم نمیکردم.

صدرا: آره خب، منم تعجب کردم.

روز اسبابکشی فرارسید. سایه و رها نگذاشتند آیه دست به چیزی بزند.

همه ی کارها را انجام دادند و آخر شب بود که تقریبا چیدن خانه ی آیه تمام شد.

خانه ی خوبی بود اما نسبت به خانه ی قبلی کمی کوچکتر بود. حالا که مردش در دو متر خاک خفته است چه اهمیت دارد متراژ خانه؟
َ
ارمیا دلش آرام گرفته بود. نگران تنهایی این زن بود. کار دنیا به کجا رسیده که غریبه ها برایش دل میسوزانند؟ کار دنیا به کجا رسیده که دردش حرمان هم می دانند!
ردش را روی دیوار نصب کرده بودند. نمی

قاب عکس مردش را روی دیوار نصب کرده بودند نمیدانست چه کسی
این کار را کرده است ولی سپاسگزارش بود، اصلل چه اهمیت دارد که....



#ادامہ_دارد...


@modafehhh