Get Mystery Box with random crypto!

⁠⁣داغ ماتمهاست بر جانم بسی در دلم‌ پیوسته می‌گرید کسی وقتی ای | پیر پرنیان‌اندیش

⁠⁣داغ ماتمهاست بر جانم بسی
در دلم‌ پیوسته می‌گرید کسی

وقتی ایرج افشار درگذشت سایه در ایران نبود. دو یار قدیمی بودند. در مقاله‌ای که افشار به خواهش من دربارهٔ سایه نوشته و در کتاب «ای عشق همه بهانه از توست» چاپ شده چگونگی آشنایی‌شان را به‌خوبی شرح داده است. واسطهٔ آشنایی مرتضی کیوان بوده؛ در حوالی سالهای ۱۳۲۵. یک بار شاهد بودم که افشار از درد انگشتان گلایه داشت. دفعهٔ بعد که به منزل افشار رفتیم سایه خودکارهایی را که برای دوستش سفارش داده بود و فکر می‌کرد نرم‌ترند و انگشتان را اذیت نمی‌کنند به او بخشید و توضیح داد که چرا باید از اینها استفاده کند. همه متعجب شدیم؛ چون سایه در اموری بسیار مهم‌تر از این، حتی دربارهٔ سلامتی خودش، نیز اهل چنین توجهاتی نبود.
درهرحال چنانکه گفتم افشار که در اسفند ۱۳۸۹ درگذشت سایه در آلمان بود. تلفنی خبر را شنید. هرچند همه انتظار واقعه را داشتیم؛ چون افشار چندی بود که در بستر بیماری به سر می‌برد. هفدهم اردیبهشت ۱۳۹۰ با سایه و دوستم شهریار شاهین‌دژی بر سر مزار افشار رفتیم. سایه شروع کرد به خواندن غزل سعدی:
بسیار سالها به سر خاک ما رود
کاین آب چشمه آید و باد صبا رود
این پنج روزه مهلت ایام آدمی
بر خاک دیگران به تکبر چرا رود؟
این است حال تن که تو بینی به زیر خاک
تا جان نازنین که برآید کجا رود
بعد گفت چه خوب کردند دم در مقبره او را به خاک سپردند نه داخل مقبره. با روحیه‌اش سازگارتر است. اهل کوه و دشت بود.

تا کی زمانه داغ غمم بر جگر نهد
یک داغ نیک‌ناشده داغ دگر نهد

هر داغ کآورَد قدری رو به بهتری
آن داغ را گذارد و داغ بتر نهد

محمد افشین‌وفایی


⁣https://www.instagram.com/p/Ch1CamlqbNN/?igshid=YmMyMTA2M2Y