2022-06-18 19:45:23
عاشق و آزادگی:
پوریا معقولی
سخنگفتن از عشق، همواره با مُشتي یاوهگوییها و سخنانِ پوچِ تکراری همراه بوده است. از یک سوی، برخي سُرودههایِ بیمایه و کهنه و از سویِ دیگر، دراُفتادن در چارچوبِ تنگ و خفهکنندهیِ دانشهایِ تجربی. در موردِ نخست، با «بیاندیشگی»، و در موردِ دوّم، با گونهاي «اندیشهیِ تکساحتی» روبرو هستیم. امّا همانگونه که چندي پیش، در یادداشتي کوتاه، بر یکي از ویژگیهایِ عشق درنگیدم، اکنون نیز آهنگِ آن دارم که بر یکي دیگر از ویژگیهایِ بُنیادین و زیبایِ عشق، بدرنگَم.
„daß es Nichts gibt, nichts im Himmel oder in der Natur oder im Geiste oder wo es sey, was nicht ebenso die Unmittelbarkeit enthält, als die Vermittlung“
[هیچ چیز وجود ندارد؛ هیچچیز نه در آسمان و نه در طبیعت یا در روح، یا در هرجایِ دیگر [وجود ندارد] مگر آنکه همانگونه که از بیمیانجیگری برخوردار است، از میانجیگری نیز برخوردار باشد.] (هگل، علمِ منطق)
به نگر میرسد، در عشقِ راستین، همواره با «آزادگی» رویاروی هستیم؛ امّا این آزادگی نیز مانندِ همهیِ چیزهایِ جهانِ ما، «بیمیانجی [= بیواسطه]» نتواند بود. عاشق، از یک سوی، از همهیِ گیر-و-گرفتهایِ پیوند [= رابطه]هایِ انسانی رها شده و دل از آن میگُسلَد؛ امّا از دیگر سوی، با همهیِ وجود و توانِ بیاندازهیِ خویش، دل و جان را به معشوق خواهد سپُرد؛ بهدیگر سخن، همهیِ گیر-و-گرفتهایِ عاشق، در معشوقش خلاصه شده و بهسویِ او سرازیر میشود.
«غلامِ دولتِ آنم که پایبندِ یکی است؛/ به جانبي متعلّق شد از هزار بِرَست.» (سعدی)
آری، عاشق، با دیدنِ معشوق، «نه»اي مقدّس [= لا] را به جهان و جهانیان گفته و همهیِ آن رنگ و نگارها را با معشوق یا حتّا خیالِ معشوقش معاوضه میکند؛ او تنها به معشوق، «آری» گفته و به «إلّا» میرسد! این است رسیدن از «لا» به «إلّا»! هرآینه، این گذار را نباید چونان حذف و نابودیِ مرحلهیِ پیشین و محوشدنِ آن تلقی کرد. زیرا در تار-و-پودِ هر «إلّا»، «لا»هایِ بسیاري نهفته است.
«سحر کرشمهیِ چشمت به خواب میدیدم؛/ زهی مراتبِ خوابي که بِه زِ بیداری ست.» (حافظ)
آنکه میتواند به هر دو جهان، «نه» بگوید، بیگُمان، آزادهترینِ آدمیان است. امّا باید در نگر داشت، که آزادگیِ او، یک «آسودگیِ نکبتبار» یا برخاسته «شکّاکیّت»ي سستبُنیاد نیست. آزادگیِ او، به «وابستگی» گِرِه خورده و وابستگیاش نیز، هَر دَم، با آزادگی درمیآمیزَد. بهدیگر سخن، عاشق را باید نیرویِ تابآوردنِ همیشگیِ این «شَوَند» و تنسپردنِ آگاهانه بدان باشد. این است پیوندِ آزادگی و وابستگی! این است آزادگی در عینِ وابستگی و وابستگی در عینِ آزادگی!
در آینده، باز هم بَر رویِ این پُرسمانِ بسیار دشوار و مهم درنگیده و میکوشم تا سویههایِ پُرشُمارِ آن را واشکافَم.
Join Link
@Pooria_mgh1844
641 viewsedited 16:45