از متن: در حال حاضر میتوانیم بگوییم که کرانبندی فضا و درجهای از قدرت که جداسازی فضا با آن ثبت شدهاست، مسئلهای حیاتی در فهم همه انواع پدیدههای موردعلاقه روانکاوی است. بیایید با چند مثال ساده از «کلینیک روزمره» آغاز کنیم: *فوبیا - خیلی اوقات شامل نوعی کرانبندی فضا است. میتوانیم این امر را در نظر بگیریم که آگورافوبیا [ترس از اماکن عمومی]، یا فوبیا نسبتاً شایع دربارۀ عبور از پلها، به چه طریقی آستانههای یک فضا را مشخص میکند. با مراجعه به یک مثال قدیمی فرویدی، در کیس هانس کوچولو ، میتوانیم این امر را در نظر بگیریم که به چه طریق فوبیای اسب، به هانس دیکته میکند چه زمان میتواند بیرون برود و چه زمان نمیتواند. *وسواس - مسئلۀ عبور از یک فضا به فضای دیگر تشریفات وسواسی را به میان میآورد که با تکراری غیرطبیعی عمل میکنند. آنها اغلب در نقطهای که یک فضا به فضای دیگر گذر میکند متمرکز میشوند. باز کردن و بستن درها، روشن و خاموش کردن لامپها، یا گرفتن قطار یا هواپیما از نقطه A تا B، نقاط کانونی مشترک برای وسواس هستند. بهطور مشابه، میتوانیم مواردی که شخص هنگام پیادهروی احساس میکند نمیتواند روی شکاف بین سنگفرش قدم بگذارد را بهعنوان کرانبندی مصنوعی فضا در نظر بگیریم. پس سؤالی که اینجا مطرح میشود این است: چرا این تکرارها در وسواس اتفاق میافتد؟ *پورنوگرافی - چرا بسیاری از فیلمهای پورن شامل باز کردن در بر روی کسی است؟ معمولاً این مسئله را در مورد هر دو مورد سناریوهای مردانه و زنانه میبینیم، هم در فیلمهایی با داستانهای رمانتیک و هم در فیلمهای هاردکور. ممکن است این مسئله را مانند وسواس و فوبیا بهعنوان امری آسیبشناختی نبینیم، اما جالب است که در سناریوهای پورنوگرافی، گونهای صحنه شامل عبور از یک آستانه به تصویر کشیده میشود. ما هنوز هیچگونه ادعایی در مورد توپولوژی مطرح نکردهایم، بلکه صرفاً از برخی مسائلی شروع کردیم که ممکن است توپولوژی برای توضیح آنها به ما کمک کند، مسائلی که با همان تِرِنونگ یا جداسازی مرتبط هستند. اینجا واقعاً دربارۀ چه نوع فضایی صحبت میکنیم؟ به نظر نمیرسد فضای فیزیکی یا متریک در مورد اینگونه مسائل حق مطلب را بهطور کامل ادا کند. اگرچه اجرایی از فضای فیزیکی مانند در یا پل ممکن است در فوبیا، وسواس و پورن ظاهر شوند، اینکه باور کنیم مسئلۀ اصلی در فوبیا پُلی است که نمیتوان از آن عبور کرد، یا اینکه در وسواس، تشریفاتِ دربارۀ درها واقعاً تنها دربارۀ درهاست، تصور سادهاندیشانهای است. به همین علت است که رویکردهای درمانی مانند CBT که فقط مکان شکوۀ بیمار را هدف درمان قرار میدهند، درنهایت منجر به جانشینی علائم بیماری [با علائم دیگری] میشوند.
متن کامل را در آدرس زیر بخوانید: http://problematicaa.com/topology-matters2/