2022-10-04 08:23:35
دلو_دشنه
لینک قسمت اول
https://t.me/c/1225330818/60890
#قسمت_دویست_شصت_هشت
مادر خشخاش کامل اینجا بود
دیگه نتونستم تحمل کنم
بعد سه روز میخواستم کنار زنم یک ساعت حداقل با او تنها باشم
مادر خشخاش برای اینکه کار داشت به خونش رفت هم استراحت کنه
هم به حمام کنه
رفت که یکی دو ساعت دیگه بیاد
من بهانه کردم وبه اتاق رفتم
خشخاش هنوز خواب بود
آروم کنارش روی لبه تخت نشستم
تا حضور مو کنار تخت حس کرد
چشماشو باز کرد
نفسی به سینه دادم
خودم رو بالاتر کشیدم
به ارومی دست لای موهاش که با کلیپس بسته بود کشیدم
وآروم زمزمه کردم:
_ بیدارت کردم؟
نفس در سینه دادد که به سختی خواست سر جاش روی تخته بشینه
کمکش کردم سریع بالشت پشت سر کمرش گذاشتم
درد داشت هنوز هم یک جوری بود
خیلی براش سخته
سزارین هم شرایط خیلی بدی دارل
واقعاً تحملش سخته
تحمل درد
زیاد درو داره
هنوز هم رنگش پریده بود
لباس بلند و گشاد راحتی پوشیده بود آستیندار
نفس به سینه داد
نگاهم را به گهواره دادم رد نگاهم رو گرفت
لبخندی روی لبم اومد
و زمزمه کردم :
_ مادرت الان رفت خونه گفت استراحتی بکنم
حموم کنم یکی دو ساعت دیگه میاد
گوشه لبش را گزید
نفس به سینه داد
رنگش خیلی زرد بود
و لباش خشک بود که آروم زمزمه کردم :
_ چرا یه دفعه خوردی زمین من اصلاً به مادرت چیزی نگفتم
نفسش ر بیرون داد
بدون اینکه سرش رو برداره نگاهم کنه
یک دفعه بغضی توی لحن صداش اومد و با بغض گریه گفت:
_ نمیدونم یه دفعه شد زیر پام خیس بود لیز خوردم
نفس به سینه دادم دستش رو گرفتم
یه دفعه از روی موهاش گرفتم و دستش را بوسیدم و گفتم:
_ میدونی اون روز و شب چه بلایی سر من آوردی به خدا تا صبح نتونستم دووم بیارم تا که بچه دنیا اومد
اگه چیزی تون میشد خشخاش به خدا می مردم
یه دفعه بغض کرد برگشت نگاهم کرد و گفت :
_ آره منم اگه سزارین نمی کردم حتما میمردم
نفسم بیرون دادم
اصلا منظور حرفاشو نفهمیدم که یه دفعه با گریه گفت:
_ اگه این اتفاق برای من نمیافتاد یه چیز دیگه منو میکشت
با این حرف چینی بر روی داد اما با متعجب نگاهش کردم
با گریه و بغض گفت:
_ دیگه نمیخوام ترانه بیاد اینجا
یه دفعه از روی تخت بلند شدم
متعجب نگاش کردم و گفتم :
_ واسه چی آخه ما کاری که به کار اون نداریم
هنوز هم داشت گریه میکرد
همین طور نشسته بود اما نمی توانست زیاد تکون بخوره
جلوی دهنش گرفته بود و گفت:
_ من حالم از اون شب تا حالا خیلی بده
د وقتی ترانه رو توی حیاط کنار تو دیدم ...
گوشه لبم را گزیدم
یه دفعه در حالی که گام به جلو گذاشتم با کمی عصبی و بریده بریده گفتم:
_ مگه چی دیدی مگه چی شده خشخاش
من میگم این سه چهار روزه با این که سزارین کرده اما اصلاً میلی به من نداری و اصلا نمیخوای منو ببینی نمیدونم چرا اما حس می کنم دیگه دوستم نداری
توجه توجه داستان عاشقانه #دلودشنه هر روز ۱۰ و ۶ عصر در کانال قرار داده میشود.
@puchesm1
1.2K views𝑩𝒊𝒕𝒂, 05:23