Get Mystery Box with random crypto!

#پارت40 ســــنگــــ کــــاغــــذ قــــیــــچــــیــــ صدای ف | ســــنگــــ👊🏻کــــاغــــذ📃قــــیــــچــــیــــ✂️

#پارت40
ســــنگــــ کــــاغــــذ قــــیــــچــــیــــ

صدای فریاد زنه کل ساختمون رو گرفته بود.
هی داد میزد دزد دزد !!
با هزار جور استرس و اضطراب و کم آوردن نفس بخاطر دوییدن زیاد، بلاخره از در پشتی پریدیم تو خیابون!
خدا خدا می کردم آروین گیر نیوفتاده باشه!

تا سر خیابون دوییده بودیم.
نفس نفس زنان ایستادم و بخاطر کم آوردن نفس خم شدم!
تند تند نفس می کشیدم و سعی داشتم خودم رو کنترل کنم.
حالم داشت رو به خرابی می رفت که با صدای دختره صاف ایستادم و زل زدم بهش!..

- چی شدی تو؟ حالت خوبه؟!

بین نفس کشیدن هام سری تکون دادم و با استرس چشم چرخوندم و تمام خیابون رو از نظر گذروندم!
یهو با لرزیدن گوشی تو جیبم، قلبم اومد تو دهنم!
اما تند خودم رو کنترل کردم و گوشی رو در آوردم، با دیدن شماره ی رادین سریعا تماس رو متصل کردم!

- کجایی سامین؟
آروین چرا گوشیش رو جواب نمیده؟!

آه از نهادم بلند شد.
یکی زدم تو پیشونی خودم و با لحن نگرانی گفتم:
- وای رادین، یکی اومد تو خونه و متوجه ما شد، ما هم هرچها نفرمون جفت شدیم و از یه دری فرار کردیم!
من به آروین گفتم از اون یکی در فرار کنه!
یکی از اون دخترا هم باهاش بود، به شماره اون زنگ بزنید!

صدای نفس کشیدن های عصبی رادین به خوبی شنیده می شد.
با لحن فوق‌العاده خشن گفت:
- از کدوم در فرار کردین؟

خواستم جواب بدم که نور ماشینی خورد بهمون، یهو رادین گوشی رو قطع کرد و ماشینه نزدیکمون شد.
وقتی نزدیک تر اومد تازه فهمیدم ماشین رادینه!