Get Mystery Box with random crypto!

#پارت42 ســــنگــــ کــــاغــــذ قــــیــــچــــیــــ نیش خ | ســــنگــــ👊🏻کــــاغــــذ📃قــــیــــچــــیــــ✂️

#پارت42
ســــنگــــ کــــاغــــذ قــــیــــچــــیــــ


نیش خندی زد و نگاهش رو ازم گرفت.
با چندش سرم رو چرخوندم و اطراف رو از نظر گذروندم.
تو خیابون بودیم.
چون خونه ویلایی بود و یخورده از تهران فاصله داشت، اطراف فقط خونه های ویلایی بودن و یه چند تا هم درخت بلند و وحشتناک تو خیابون کاشته شده بود.
یه سمت خیابون همش بیابون بود و پر از درخت، یه سمت هم چند تا خونه بزرگ و ویلایی!
حواسم به وحشتناکی کوچه خیابون بود که با صدای پسره برگشتم و نگاهم رو بهش دوختم..
- گوشی داری؟!

اخم هام رو جمع کردم و با لحن جدی گفتم:
- براچی میپرسی!؟

پوزخند عمیقی تحویلم داد و با حرفی که زد رسما ضایع شدم!

- گوشی خودم خاموش شده، باید زنگ بزنم خبر بدم زنده ایم و بیان دنبالمون یا می خوای تا خود صبح همینجا بمونیم؟!

لبامو عصبی روی هم فشار دادم و دستم رو به سمت جیب مانتوم بردم و با یاد آوری این که هر سه گوشی هامون رو تو ماشین گذاشته بودیم، آه از نهادم بلند شد!
نگاهم بهش بود که یهو با صدای فریاد زدن همون خانومه و دزد دزد گفتناش!
هردو مثل چی پا به فرار گذاشتیم.
به سمت بیابونی می دوید، می ترسیدم اما مجبوری دنبالش رفتم.