Get Mystery Box with random crypto!

✨🖤𝒊𝒎𝒎𝒐𝒓𝒕𝒂𝒍 𝒍𝒐𝒗𝒆🖤✨

لوگوی کانال تلگرام roman_roman_e — ✨🖤𝒊𝒎𝒎𝒐𝒓𝒕𝒂𝒍 𝒍𝒐𝒗𝒆🖤✨ 𝒊
لوگوی کانال تلگرام roman_roman_e — ✨🖤𝒊𝒎𝒎𝒐𝒓𝒕𝒂𝒍 𝒍𝒐𝒗𝒆🖤✨
آدرس کانال: @roman_roman_e
دسته بندی ها: نقل قول ها
زبان: فارسی
مشترکین: 152
توضیحات از کانال

_رمان عشق جاودان 🖤✨
_رمان در حال تایپ هست ...
_پارت گذاری روزی دو پارت هست ...
_ناشناسم
https://t.me/TeleCommentsBot?start=sc-328090-Bwr4uEk

Ratings & Reviews

3.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2022-02-02 10:38:33



اینقدر زود راجب دیگران قضاوت نکنیم ...!!!


209 views07:38
باز کردن / نظر دهید
2022-02-02 10:33:41


کاش امشب بخوابیم فردا بیدار شیم ببینیم دیگه هیشکی واسه جنسیتش عذاب نمیکشه:)))
#girl


197 views07:33
باز کردن / نظر دهید
2022-02-02 09:45:03









#پارت_36
#عشق_جاودان

چند دقیقه ای میشد که بدون حرف راه می‌رفتیم با صدای آرومی گفتم

+اسمت چیه تو تو جنگل چیکار میکردی

بدون اینکه اهمیتی بده که من ازش سوال کردم به راهش ادامه داد عجب آدمی یه ها

+با تو بودما
+هی آقا

_وقتی جوابتو نمی‌دم یعنی نمیخام حرف بزنم پس ساکت باش

با صدایی که حرص و عصبانیت توش به خوبی مشخص بود گفتم

+میخواستم ازت تشکر کنم که از اونجا نجاتم دادی خوبی هم بهت نیومده هاااا

با دیدن خیابون جیغی از هیجان کشیدم و دویدم طرف خیابون گوشیمو نگاه کردم دیدم آنتنش برگشته

_خب هرچی زودتر بزن به چا..

با برگشتن طرفش حرف تو دهنش ماسید و با تعجب نگام کرد از نگاه خیرش معذب شدم با صدای آرومی زمزمه کرد

_کاملیا ؟! امکان نداره

با حس سردر گمی گفتم

+مشکلی پیش اومده چرا اینجوری نگام می‌کنی

_تو کی هستی ؟

با سوال یهوییش شوکه شدم و با من من گفتم

+خب خب من آماندا سوان هستم خیلی ممنون که بهم کمک کردی امید وارم بتونم جبران کنم

از اون حالت گیجی در اومد و گفت

_منم دیوید هستم

الان می‌تونستم واضح ببینمش خدای من خیلی خوشگل بود چشاش انگار تو چشماش یک اقیانوس بود خیره کننده بود همون جور در حال کنکاش چشماش بودم جالب اینجا بود که اونم فقد نگام میکرد

_تو اینجا چه غلطی میکککنی ...

191 views06:45
باز کردن / نظر دهید
2022-02-02 09:40:02









#پارت_35
#عشق_جاودان

دور خودم میچرخم نمی‌دونم از کدوم طرف برم حس ترس یک لحظه هم ولم نمیکنه

+کسی اینجا نیییییست!!!!
+کممممک تورو خدا یکی کممممکم کنننه

حالم اصلا خوب نیست مضطرب همش به اطرافم نگاه میکنم که سرنوشت من مثل اون دختره نشه

خسته از راه رفتن و داد زدن های الکی که به گوش هیچکس نمی‌رسه کنار درختی میوفتم پاهامو تو شکمم جمع میکنم و سرمو رو پاهام میذارم حدودا نیم ساعتی میشه اینجام شایدم بیشتر

اشکام خود به خود شروع به باریدن میکنن اصلا من اینجا چه غلطی میکنم لعنت به اون کلاغ و لعنت به من با صدای های که از فاصله کمی به گوشم رسید با ضرب سرمو آوردم بالا

صدا از اون ور درخت ها میومد فاصله کمی باهام داشت دید نداشت اما صداها نزدیک تر میشد به سکسکه افتادم به درخت پشت سرم چسبیدم و هر لحظه بیشتر منتظر یک حیوان بودم که تیکه پارم کنه

دستامو محکم روی چشمام فشار دادم و تو خودم جمع شدم

_تو دیگه کی اینجا چیکار می‌کنی ؟

با صدای بم و خش داری که به گوشم رسید چشامو باز کردم و به مرد رو به روم نگاه کردم صورتش دیده نمیشد چون جنگل تو تاریکی فرو رفته بود اون هم نمی‌توانست واضح ببینتم

_هی دختر جون با توم به جای بر و بر نگاه کردن من جوابمو بده مگه از جونت سیر شدی که اومدی اینجا

با لکنتی که به خاطر ترسم گرفته بودم گفتم

+ن..نمی‌دونم چی.. چیشد یهو سر از..یهو سر از جنگل در آوردم...لط...لطفاً کمکم کنید من نمی‌دونم چطوری بر..برگردم خونه گوشی مم آن....آنتن نداره لط..

همینجوری داشتم حرف میزدم که با صدای کلافش ساکت شدم

_باشه بابا فهمیدم دنبالم بیا

با شک و دو دلی نگاش کردم چند قدم رفت وقتی دید همون وایسادم بهم و با صدای بی‌خیالی گفت

_چیه چرا نمیای دیگه نکنه میخای همینجا بمیری که منم از خدامه

تند سرمو به علامت نه تکون دادم با چند قدم بلند خودمو بهش رسوندم و گفتم

+نه نه نه
_پس بدون حرف اضافی بیا دنبالم

بعد حرفش آروم زمزمه کرد (خیلی خوش شانسی که سیرم و تازه غذا خوردم وگرنه ...)

چیزی از حرفاش نفهمیدم و آروم پشت سرش راه افتادم هم از این مرد میترسیدم هم از جنگل بین بد و بدتر بدو انتخاب کردم

183 views06:40
باز کردن / نظر دهید
2022-02-01 22:01:11



نمیخوام ملکه اش باشم ...!!!


177 views19:01
باز کردن / نظر دهید
2022-02-01 12:55:19








#پارت_34
#عشق_جاودان

چیزی رو که می‌دیدم باورم نمیشد ادوارد فورا دستشو گذاشت روی گردن دختری که غرق خون بود از گردن و دستاش خون میزد بیرون صورت ادوارد رو نمی‌تونستم ببینم ولی فکر کنم اون دختر مرده چون ادوارد نفس های عمیقی میکشید

با صدای که از ترس می‌لرزید گفتم

+ادوارد اون مرده؟

با صدای من ادوارد تکونی خورد و بلند شد صورتشو نمی‌تونستم ببینم چون پشتش به من بود

_آماندا .... از اینجا ..... برو .... همین الان

نمی‌دونم چرا صدای ادوارد این شکلی شده بود نکنه چون این دختره مرده و اون از مرده وحشت داره یا یاد کسی می اندازتش

+نمیشه اول باید به کلانتر خبر بدیم این چیز کمی نیست معلوم نیست این کار چی یا کی هست اینجوری که پیش می‌ره همه ما تو خطریم

ادوارد با صدام برگشت طرفم نور کمی رو به اینجا می‌تابید و نمی‌تونستم صورتشو واضح ببینم ولی چشاش برق میزد مکثی کرد و با صدای آروم تری گفت

_درست میگی الان زنگ میزنم

گوشیو در آورد و همه ماجرا رو برای کلانتر گفت طولی نکشید که پلیس و دکتر و خلاصه همه ریختن اونجا اینقدر شلوغ شده بود که بچه ها رو نمی‌تونستم پیدا کنم

ارداورد هم با کلانتر آلِن مشغول حرف زدن بود آروم از اونجا دور شدم نگران اریک بودم فورکس دیگه امن نبود مشغول شماره گرفتن اریک بودم که یهو سرمو آوردم بالا و باز اون کلاغه رو دیدم

چند وقتی میشد از شرش خلاص شده بودم ولی الان باز پیداش شد آروم رفتم طرفش حرکاتام دست خودم نبود و بی اختیار سمتش کشیده میشدم سه چهار قدم بیشتر باهاش فاصله نداشتم که پرواز کرد سمت جنگل

منم پشت سرش رفتم سمت جنگل نمی‌دونم دارم کجا میرم ولی هیچی دست خودم نیست هیچ کدوم از اعضای بدنم تحت کنترل خودم نیست

میترسم ولی باز هم پیش میرم وقتی به خودم اومدم وسط جنگل بودم هرچی اطرافمو نگاه میکنم درخته و سیاهی مطلق گوشی مو برداشتم که حداقل به کسی خبر بدم با دیدن اینکه آنتن ندارم آه از نهادم بلند شد رسماً گیر افتاده بودم

4.4K viewsedited  09:55
باز کردن / نظر دهید
2022-02-01 12:37:53



#prof
#girl

83 views09:37
باز کردن / نظر دهید