برشی از کتاب:روزهای آخر حیات ظاهری «شهید شیرین صفوی» خیلی برهمکاران سخت گذشت. به رغم همه تلاشهایی که برایش انجام دادیم، متأسفانه حالش بدتروبدتر میشد.
روزی یکی از خانمهای همکار اورژانس آمده بود بخش ما و به فیزیوتراپیتنفسی او کمک میکرد. نفسهای خانم صفوی رو به شماره بود و تیمپزشکی چارهای جز لولهگذاری تنفسی برای او نمیدید.
طنین صدای آن خانم همکار اورژانس را تا آخر عمر هیچوقت فراموش نخواهم کرد؛ با یک دنیا تمنا و التماس به خانم صفوی میگفت:
«شیرین، تو را به خدا نفس بکش...نفس بکش...»
با اشک میگفت و التماس میکرد...
فراموش نخواهم کرد...
- آبپرتقال در کربلای ۵، مهدی عجم.
› @Sooremehr