Get Mystery Box with random crypto!

خط خطی های شاعرانه

لوگوی کانال تلگرام tahereabazariherisi7 — خط خطی های شاعرانه خ
لوگوی کانال تلگرام tahereabazariherisi7 — خط خطی های شاعرانه
آدرس کانال: @tahereabazariherisi7
دسته بندی ها: حیوانات , اتومبیل
زبان: فارسی
مشترکین: 10.98K
توضیحات از کانال

‌﷽ ؛
هذا من فضل ربی♡
خودِ طاهره اباذری هریس
[ چاپ شده ها:
یک مشت بغض کال ]
کپی با نام نویسنده آزاد
صفحه ی اینستاگرام من:
Instagram.com/_u/TahereAbazariHerisi7

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

2

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 17

2022-01-30 10:06:08 من خانه ای متروکه ام، گاهی دری بزن
تا بامِ ما ای آسمان! بال و پری بزن

ای حسرتِ همیشگی! ای شادیِ محال!
گاهی بیا به خانه ی ما هم سری بزن

هرچند سهم ما فقط اندوه و غصه است‌...
از غم نگو... نه! حرف های بهتری بزن

بر بومِ سرنوشتِ ما، ای آبیِ عزیز...
خاکستری بس است؛ رنگِ دیگری بزن

زخم تو مَردم می‌کند، تا مرد تر شوم...
ای دوست لطفی کن وَ زخمِ آخری بزن!

از حسرتِ مهمان پُرم، ای عابرِ خیال...
این خانه ی متروکه را گاهی دری بزن

#طاهره_اباذری_هریس


| @TahereAbazariHerisi7
964 views07:06
باز کردن / نظر دهید
2022-01-30 10:03:40 ده سالِ دیگه همین موقع، خیلی چیزا عوض شده!
یه چندتا چروک ریز و درشت افتاده رو صورتت و تارِ موهای سفید لابلای موهات بیشتر به چشم میخوره، جا افتاده تر شدی، آروم تر، صبورتر...
ده سال دیگه همین موقع دیگه خیلی چیزا برات مهم نیست.
مثلا برات مهم نیست که کی و چی لاکچریه و کدومش معمولی و به اصطلاح امروزیا بی کلاس!!!
مهم نیست که ده سال پیش یه غذای گرون قیمت خوردی توی فلان رستوران اعیونی و عکسشو گذاشتی توی صفحه ی اینستاگرامت یا نشستی و با لذت فلافلتو گاز زدی توی ساندویچیِ ساده و دنجِ وسط شهرو به هیچ چیز دیگه م فکر نکردی!
دیگه برات اهمیتی نداره کی برای کادوی تولدت به احتمال قریب به یقین، با بی اهمیتی فلان وسیله ی گرون قیمتو گرفته بود و کی با همه ی ذوقش کتابی رو که دوست داری پیدا کرده بود و با همه ی سلیقه ش کادوش کرده بود!
دیگه فکرِ اینکه یه مقدار پول کم داشتی و مجبور شدی یه کم مدلِ پائین ترِ فلان وسیله رو بگیری اذیتت نمیکنه!
دیگه فرقی به حالت نمیکنه کی با کی به اصطلاح رِل زد و ویر به جونت نمیفته که نکنه عقب بمونی از رلای دو روزه و کات کردنای بعدش و شاخ شدنای بعد ترش!
دیگه برات هیچ لذتی نداره با صدنفر پریدن، روی هر رابطه ای یه اسمی گذاشتن و بودن هر آدمی رو توی زندگیت به یه نحوی توجیه کردن و پیچوندنِ همیشگیای زندگیت.
اصلا شاید اون موقع دیگه برات هیچ ارزشی نداشته باشه پول بابای فلانی چقدره، ماشینِ زیر پای خودش چیه، شغل برادرش چیه، تحصیلات خواهرش چقدره، مامانش چقدر با کلاسه و چی و چی!
شاید دیگه حتی برات فرقی نداشته باشه گوشیِ آیفون بگیری دستت و توی آینه باهاش سلفی بگیری یا یه نوکیا یازده دوصفر قدیمی داشته باشی که سقف امکاناتش یه چراغ قوه باشه!
شاید اون موقع دیگه برات دوتا واحد عقب مونده و درسای پاس نکرده و قرارهای دیر رسیده و چراغ شکسته ی ماشین و وضعیت خاورمیانه و اوضاع بورس و نرخ ارز و دلار و هزارتا بدبختی دیگه هیچ ارزش و اهمیتی نداشته باشه، از حوصله ت خارج باشه یه لحظه هم فکر کردن بهشون!
ولی حتی ده سال بعد همین موقع هم مهمه که همدم روزا و شبات کی شده.
مهمه که باهاش آرومی و آرامشته و آروم و قرار همه دلتنگیا و خستگیات هست یا نه، شده یه بدبختی دیگه رو بدبختیای روزگارت!
مهمه که وسط آشفته بازار زندگی و بالا پاییناش آدم درست روزگارتو پیدا کردی یا نه!
مهمه که چشماش بعد ده سال هنوز عاشقن یا نه!
مهمه که کنارش چایی هل دار و بستنی زعفرونی میچسبه یا نه!
مهمه که کنارش میشه با دلِ امن لم داد رو کاناپه و یه قلپ آهنگ و چند جرعه کتاب نوش جان کرد یا نه‌!
مهمه که کنارش خندیدن آسونه یا نه!
مهمه که میشه سر رو شونه هاش گذاشت و گریه کرد یا نه!
به خدا که مهمه نجابتِ دستاش،
حجب نگاهش،
زیبایی افکارش،
آرامش حضورش...
مهمه که قراره پدر یا مادر بچه ت کی باشه.
مهمه که ده سال پیش انتخابت کی بوده و بر چه اساس و معیاری.
مهمه که با کی قراره سر کنی دوران بی فروغ و دلشکستگی پیری رو.
ده سال دیگه همین موقعا دیگه خیلی چیزا برات مهم نیست، اما هنوز اهمیت داره داشتن یه عشق واقعی و یه آدم یک رنگ و از جنس محبت که بفهمدت، که بلدت باشه، که حفظت باشه!
ده سال دیگه همین موقع شاید خیلی چیزا مهم نباشه برات، اما یه چیزائی هست که هنوز مهمه،
خیلیم مهمه...
به فکر همونا باش امروز، ده سال بعد دیگه خیلی دیره!

#طاهره_اباذری_هریس

| @TahereAbazariHerisi7
987 views07:03
باز کردن / نظر دهید
2022-01-27 23:00:09 هنوزم اون شبای گریه ی مستی رو یادم هست...
کجا موهاتو وا کردی،
کجا بستی رو یادم هست

#music_time

| @TahereAbazariHerisi7
1.4K views20:00
باز کردن / نظر دهید
2022-01-25 01:58:53 حاج بابام از آن مردهای قدیمی اصیل بود؛ از آن ها که با بریدن نافشان توی گوششان خوانده بودند مرد گریه نمی کند، زیاد نمی خندد، علاقه اش را علنی نمی کند و پدربزرگ من، حسابی مرد بود!
از تبریز که کندیم و آمدیم هریس، پیرمرد هفته ای چندبار زنگ میزد به گوشی بابا و تا صدای الو گفتنش را می شنید، با همان صدای بم و نفس سنگینش می گفت هوای اینجا ابر است، برف است، گرفته است، خوب نیست اصلا! از آب و هوای هریس چه خبر؟ و تا بابا جواب می‌داد شکر خدا اینجا هوایش خوب است، انگار خیال پیرمرد راحت می‌شد. نفس سنگینش را سنگین تر از ریه های خسته اش می‌داد بیرون و به عادت همیشه اش بی خداحافظی تماس را قطع می‌کرد و من می ماندم و سوال های بی جوابم! به چه کار پیرمرد می آمد حال و هوای شهری که کیلومترها ازش دور بود، مگر بابای من هواشناسی داشت خب؟! اصلا چرا حتی اگر برف و بوران هم بود بابا می گفت خیالت راحت حاجی، اینجا امن است و امان است و آفتاب؟!
زمان گذشت و درست همان سالی که من دانشگاه قبول شدم و قرار شد برگردم تبریز پیرمرد به رحمت خدا رفت، رفتن او از یک طرف و اتفاق های بد پشت سرش از یک طرف و دور شدن از شهر و خانواده و دلتنگی هم از یک طرف دیگر روزگارم را حسابی سخت کرده بود.
اولین شب تنهائی و دور از خانه بودنم را خوب خاطرم هست؛ گمان نمی‌کردم حتی بتوانم به سحر برسانمش! دیر وقت بود که گوشیم زنگ خورد و دیدن اسم بابا روی صفحه اش یک دنیا بغض و دلهره و دلتنگی ریخت به جانم که خیر است این وقتِ شب انشالله! تا تماس را برقرار کردم و گفتم سلام، صدای همیشه با صلابت بابا ضعیف تر از همیشه پیچید توی گوشم
" سلام باباجان، خوبی؟! خواب که نبودی؟! "
جواب منفیم را که شنید انگار چروک صدایش صاف تر شد
" دیر وقته؛ تا این موقع بیدار نمون دیگه، جونِ مردم شوخی بردار نیست...
خب بابا؟! "
نپرسیدم خودت چرا تا این موقع بیداری پدر من! تنها گفتم به روی چشم و همان چشم گفتن بی رمقم قانعش کرد انگار...
بعد از یک سکوت طولانی و بغض طولانی تر من، دوباره به حرف آمد...
" جات خالی دخترم، اینجا هوا بارونیه حسابی، از حال و هوای تبریز چه خبر؟! "
نگاه کردم به ابرهای سیاه پشت پنجره و چنگ زدم به گلویم و پشت گوشی گفتم:
" هوای اینجا عالیه بابا، انگار کن بهاره! "
صدای نفس آسوده اش را که شنیدم یاد حاج بابا افتادم و گزارش های هواشناسی که از بابا می گرفت؛ یادم افتاد طرف های حاج بابا همیشه باران بود و ابر و دلتنگی، یادم افتاد هریس هر چارفصلش آفتابی بود از زبان بابا و پشت گوشی. یادم افتاد این مرد هم پسر خلف همان پدر است و جامانده ی نسل مردان قدیم...
بعدش چه گفتم و چه شنیدم را یادم نیست، اما تماس را که قطع کردم، افتادم به هق هق و گوشی را گذاشتم روی قلبم و خیره به بارانِ پشت پنجره زمزمه کردم:
من هم دوستت دارم بابا...
من هم بارانم...
من هم دلتنگم...
خیلی دلتنگ تر از آسمان ابری هریس!

#طاهره_اباذری_هریس


| @TahereAbazariHerisi7
2.5K views22:58
باز کردن / نظر دهید
2022-01-22 20:49:01 برای مادرایی ک بار زندگی رو دوششون بوده یه عمر...
1.2K views17:49
باز کردن / نظر دهید
2022-01-22 20:48:31
خیری ندیدی از جوونی های تلخت...
جونم فدای پینه ی دستات عزیزم :)

#طاهره_اباذری_هریس

| @TahereAbazariHerisi7
1.2K viewsedited  17:48
باز کردن / نظر دهید
2022-01-22 09:37:58
لبخند تو
شبیه حس امنیت تابش اولین پرتو خورشید
بعد از یک شب بارانی پر کابوس است...
شبزده ای طوفانیم
لطفا کمی بیشتر بخند...
لطفا کمی بیشتر بتاب!

#طاهره_اباذری_هریس

| @TahereAbazariHerisi7
632 views06:37
باز کردن / نظر دهید
2022-01-21 00:17:46 #music_time

| @TahereAbazariHerisi7
353 views21:17
باز کردن / نظر دهید
2022-01-20 20:46:22 مادر سلام! ماه شبِ تار من! سلام...
مابین غم ها، شادی سرشارِ من! سلام

همراه خنده های پر از عشقِ کودکی....
همپای چشم خسته و بیدار من! سلام

مادر دوباره آمده ام تا دعا کنی...
در سجده ات برای دلِ زار من؛ سلام

تو آخرین پناه منی وقتِ بی کسی
ای پیچک امید به دیوار من! سلام

مادر ببین به غیر تو مرهم نشد کسی...
بر زخم جانِ خسته و بیمارِ من؛ سلام

بد بوده ام همیشه برای تو من ولی....
راضی نمی شوی تو به آزارِ من؛ سلام

ویران و دلشکسته من اما تو مادرم...
نوری همیشه در دل آوار من؛ سلام

هرجا که رفته ام به تو برگشته ام فقط
آغوش باز و همدمِ هر بارِ من؛ سلام

این بار هم دوباره به سوی تو آمدم...
تا باز بی منت بشوی یارِ من؛ سلام

صد ساله هم اگر بشوم بچه ام هنوز...
ای تا همیشه ماهِ شبِ تار من! سلام

#طاهره_اباذری_هریس
#روز_مادر_مبارک

| @TahereAbazariHerisi7
836 views17:46
باز کردن / نظر دهید
2022-01-20 20:46:22
گفته بود زیبایی را توصیف کنید
نوشتم:
به نام خدا
لبخند های مادرم!

#طاهره_اباذری_هریس

پ.ن:
روز مادر مبارک...

| @TahereAbazariHerisi7
636 views17:46
باز کردن / نظر دهید