Get Mystery Box with random crypto!

خط خطی های شاعرانه

لوگوی کانال تلگرام tahereabazariherisi7 — خط خطی های شاعرانه خ
لوگوی کانال تلگرام tahereabazariherisi7 — خط خطی های شاعرانه
آدرس کانال: @tahereabazariherisi7
دسته بندی ها: حیوانات , اتومبیل
زبان: فارسی
مشترکین: 10.98K
توضیحات از کانال

‌﷽ ؛
هذا من فضل ربی♡
خودِ طاهره اباذری هریس
[ چاپ شده ها:
یک مشت بغض کال ]
کپی با نام نویسنده آزاد
صفحه ی اینستاگرام من:
Instagram.com/_u/TahereAbazariHerisi7

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

2

3 stars

0

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 15

2022-02-21 16:46:29
دوست داشتن تو اما
آخرین نخی‌ست
که مرا وصل می‌کند به زندگی
تنگ در آغوشم بگیر
که دستم را رها کنی اگر
این بادبادکِ غمگین
تا ابد گم می‌شود میانِ طوفان‌ها...

#طاهره_اباذری_هریس

| @TahereAbazariHerisi7
681 views13:46
باز کردن / نظر دهید
2022-02-20 23:51:28
بی پناهم...
گوشه ی آغوش خود جا کن مرا!

#طاهره_اباذری_هریس

| @TahereAbazariHerisi7
302 views20:51
باز کردن / نظر دهید
2022-02-20 22:58:36 چند بار گوش داده باشمش خوبه؟
479 views19:58
باز کردن / نظر دهید
2022-02-20 22:54:49 #music_time
#bts
#Jungkook

| @TahereAbazariHerisi7
495 viewsedited  19:54
باز کردن / نظر دهید
2022-02-18 19:15:23 می‌گفت گاهی وقتا که بچه‌م خراب کاری می‌کنه، بهش تذکر میدم...
بهش میگم حالا که شما این کارِ اشتباهو انجام دادی، منم عوضش فلان کارو برات انجام نمیدم دیگه...
می‌گفت ولی نیم وجب بچه کم نمیاره هیچ وقت؛ همیشه توی جواب میگه تا اون موقع یادت میره!
میگم دفعه ی بعد که رفتیم بیرون بستنی نمی‌گیرم برات...
میگه تا اون موقع یادت میره!
میگم این بار دیگه نمی‌برمت خونه ی خاله،
میگه تا اون موقع یادت میره!
میگم دیگه اسباب بازیِ جدید نمی‌خرم برات...
میگه تا اون موقع یادت میره!
می‌گفت حقم داره، همیشه یادم میره! نه که فراموش کرده باشم، نه که حواسم نباشه، خودم می‌خوام که یادم بره، که یادم نباشه، که دلش خوش باشه، که فکر کنه بازم یادم رفته تا اون موقع...
می‌گفت منم بچه میشم یه وقتایی! یه وقتایی اشتباه که می‌کنم، یه وقتایی که بد می‌شم ندونسته، یه وقتایی که ناخواسته قدم کج می‌کنم و دور می‌شم از خودم، بعدش که سرم می‌خوره به سنگ پشیمونی و هوای برگشتن می‌کنم، نمی‌ترسم...
می‌دونم هروقت دست دراز کنم سمت اون بالاسری، به روم نمیاره یادش هست بد بودم گاهی، به روم نمیاره یادش هست خوب نبودم گاهی...
می‌گفت نترسی یه وقت...
خدای بالا سرت از منِ مادر مهربون تره،
از من پدر مهربون تره...
مهم نیست الان کجا ایستادی،
چقدر دوری،
چقدر دیره،
هر موقع دلت خواست برگرد...
درسته خدامون فراموش‌ کار نیست
ولی خیالت راحت؛
تا اون موقع یادش میره!

#طاهره_اباذری_هریس
#عاشقانه‌های‌یک‌هوشبر

| @TahereAbazariHerisi7
845 views16:15
باز کردن / نظر دهید
2022-02-17 12:27:18 نزدیکیِ‌ ‌دورش اسیرِ غربتم کرده...
ایوب بودم، عاشقی کم طاقتم کرده!

آن دخترِ عاقل که من بودم، زِ من کوچید...
این عشق با دیوار و در هم صحبتم کرده!

کشته ست بی پروائیم را هجمه ی رفتن...
فکرِ نبودش هم دچارِ وحشتم کرده!

یک روزها هم کرده شادم عشق، اما نه!
روراست باشم، اکثرا ناراحتم کرده!

تا کم توجه می‌شود، می‌میرم از اندوه...
با بوسه های دائمش بدعادتم کرده!

هرچند نزدیک است در ظاهر به من اما...
دور است و این دوری دچارِ غربتم کرده!

#طاهره_اباذری_هریس

| @TahereAbazariHerisi7
638 views09:27
باز کردن / نظر دهید
2022-02-16 14:35:18 باغ و بُستان داشت برای خودش...
تعریف می‌کرد از روباهی که اومده بود و اشتباهی توی انبار کاه و علوفه‌ش لونه کرده بود و بچه هاشو به دنیا آورده بود...
می‌گفت می‌دونستم امون به مرغ و خروسام نمیده این مهمونِ ناخونده و کار حیوونای بخت برگشته‌م ساخته ست، ولی دلم به حالِ توله های تازه به دنیا اومده ش سوخت و گفتم جهنم و ضرر! بذار بمونن و یه گوشه برای خودشون زندگی کنن...
قسم می‌خورد حتی یه بار هم متعرض مرغ و خروساش نشده روباهِ مذکور و حتی شده خیلی وقتا شرِ گربه و سگ و جک و جونورای موذی دیگه رو هم دفع کرده از سر باغ و بُنه‌ش...
می‌خوام بگم حیوونی که به مکر و حیله و درندگی معروفه هم، خوبی و محبتو می‌فهمه و حالیشه، ولی امان از این بشرِ دوپای اشرفِ مخلوقات که گاهی وقتا درنده تر از هر درنده خویی میشه و دندونِ بدی تیز می‌کنه برای اونایی که خوب بودن و بهش خوبی کردن...

#طاهره_اباذری_هریس

| @TahereAbazariHerisi7
1.2K views11:35
باز کردن / نظر دهید
2022-02-14 16:51:57 اولین ها هرگز فراموش نمی‌شوند...
اولین نگاه...
اولین عشق...
اولین قرار...
اولین اعتراف...
اولین بوسه...
یا
اولین بهانه...
اولین قهر...
اولین گریه...
اولین شکست...
اولین خیانت...

خوب یا بد،
تلخ یا شیرین،
اولین ها همیشه ماندگارند...
لطفا با احتیاط خاطره بسازید!

#طاهره_اباذری_هریس

| @TahereAbazariHerisi7
1.3K views13:51
باز کردن / نظر دهید
2022-02-13 10:23:56
من تورا آنگونه دوست داشتم
که مجنون لیلایش را
آنگونه چشم به راه بودم
که یعقوب یوسفش را
آنگونه می پرستیدم
که عرب لات و عُزایش را
آنگونه باور داشتم
که محمّد خدایش را
تو مرا اما...
چنان نمی خواستی،
که آدمی گناهانش را!

#طاهره_اباذری_هریس

| @TahereAbazariHerisi7
837 views07:23
باز کردن / نظر دهید
2022-02-11 10:36:53 خاطرشو می‌خواستم،
خیلی!
دلم می‌رفت برای همه‌چیزش...
برای دیوونه بازیاش، برای بی حوصلگیاش، برای خستگیاش، برای همه ی چیزایی که به اون ربط داشت!
حتی حرف زدنِ عادیشم هوش و حواسمو می‌بُرد!
گفتم حرف زدنش؟ آخ از حرف زدنش! یک جور با مزه ای بود،
وقتی عجله داشت یه چیزیو تعریف کنه، وقتی هول هولکی حرف می‌زد و کلماتو پس و پیش می‌گفت و جمله‌هایی می‌ساخت که فقط خودم و خودش سردرمی‌آوردیم ازشون، وقتی که با ذوق و شوق اتفاقای روزمره ی روزگارشو جوری برام تعریف می‌کرد که حس می‌کردم خودم اون‌جا بودم و وقتی که صداشو صاف می‌کرد که برام شاملو بخونه و فروغ...
عاشقش بودم!
یه وقتایی که خیلی خسته می‌شد و حالش خوب نبود، یا وقتایی که از عالم و آدم دلگیر می‌شد، می‌گفت من دیگه مُرده شدم و من می‌مُردم برای همین مُرده شدم گفتناش حتی!
خوب یادمه هنوز! هربار از سر دیوونگی ازش می‌پرسیدم اگه یه روز من برم چی؟ اگه نباشم چی؟
و اونم چشماش مثلا از تعجب گرد می‌شد و بی اینکه مکث کنه می‌گفت:
مُرده می‌شم خب!
و منِ اون موقعا باور داشتم که حقیقته، که بی من نمی‌تونه، که بی اون نمی‌تونم...
گذشت و یه روزیم با من نتونست و رفت؛
خیالی نیست! نه من بی اون مُردم، نه اون بی من زنده نموند اما این روزا، گاهی وقتا که یادش میفتم، با چشمایی که بی‌اجازه ابری می‌شن و بارونی،
رو به جای خالیش میگم:
تو بی من خوبی اما من...
دارم کم کم مُرده میشم بی تو!

#طاهره_اباذری_هریس

| @TahereAbazariHerisi7
450 views07:36
باز کردن / نظر دهید