Get Mystery Box with random crypto!

‍ انعکاس رنج زنان در داستان «بچه‌های قالیبافخانه»‏ انسیه موسوی | زنان و مسائل اجتماعی

‍ انعکاس رنج زنان در داستان «بچه‌های قالیبافخانه»‏
انسیه موسوی، ارشد تاریخ هنر، مرداد ۱۴۰۱

قالیبافی، یکی از هنرهای سنتی پرسابقه و معروف در خطّه کرمان است. در موارد متعدد، کسب منافع ‏اقتصادی افزونتر،‌ عاملی بوده که موجب می‌گشته است صاحبان کارگاه‌های قالیبافی، با پرداخت وجهی به ‏والدین، كودكان را از سن پایین برای کار اجير کنند. بافت قالی در روستاها، بيشتر بر عهده زنان و کودکان ‏بوده است که به علت شرايط سخت كاری، ساعات کار طولانی و محيط‌های نامناسب، کوچک و ‏غيربهداشتی كارگاه‌های مستقر در زیرزمین‌ها، بيماری‌های متعددی چون كم‌بينايی، اختلالات اسکلتی، ‏روماتيسم و مشکلات تنفسی را برای آنها به همراه داشته است.

هوشنگ مرادی کرمانی در کتاب ‌‏«بچه‌های قالیبافخانه»، گوشه‌ای از این رنج و تلخی را در برابر نگاه خواننده قرار می‌دهد. این کتاب که در ‏دهه ۱۳۵۰ نگارش شده شامل دو داستان بلند است و از ناملایماتی می‌گوید که به دلیل فقر و شرایط ‏نابسامان اقتصادی، گریبانگیر قشر محروم می‌شود. ‏

در خلال داستان‌های اصلی و در طی گفت‌وگوی شخصیت‌ها، گوشه‌هایی از رنج زنان و کودکان بازگو ‏می‌شود: لیلو (لیلا) مادری است که باید رضایت دهد تا به دلیل بدهی شوهر، پسر دردانه و هفت‌ساله‌اش ‏را برای قراردادی چندساله، به کارگاه قالی‌بافی در روستایی دیگر بفرستند؛ نیّرو (نیّر)، مادری سیزده، ‏چهارده‌ساله با نوزادی زرد و بیمار و گریان که ناچار است برای کسب لقمه نانی، همراه با کودکش به کار در ‏کارگاه ادامه دهد. عفتو (عفت)، دختر جوان بیست‌ساله‌ای با پاهایی فلج که شانزده سال است که هر روز ‏صبح، برای کار به کارگاه آورده می‌شود. رضو (رضا)، کودکی که در قالیبافخانه مشغول به کار و زندگی ‏است، از زمان بارداری مادرش به کارگاه فروخته شده است با این شرط که از پنج سالگی برای کار بیاید. ‏رخسارو (رخساره) دختر زیبایی بوده است که بارها مورد دست‌درازی پسر صاحب کارگاه قرار گرفته، بیمار ‏شده و در جوانی مرده است.‏

محوریت ماجرا در داستان دوم، به اسدو (اسد) و همسرش خجیجه (خدیجه) مربوط می‌شود. مادر خدیجه، ‏زنی که سختی روزگار، لاغر و چروکیده‌اش کرده، همه آرزوهایش را برای دخترش می‌خواهد. خدیجه که از ‏سه چهارسالگی، هر روز پشت دار قالی نشسته، دچار مشکل اسکلتی شده، پاهایش کج شده و ستون ‏فقراتش، خمیده است. خدیجه باردار است و جز فقر و بیکاری شوهر، یکی از نگرانی‌های بزرگ او این است ‏که کودکش سالم به دنیا خواهد آمد یا نه؟ و چه تلخ است وقتی می‌گوید: «هر کی مث من بوده، یا بچه‌ش ‏مرده، یا خودش سرزا رفته، یا هر دو تاشون...»‏

نویسنده، هوشنگ مرادی کرمانی، در مقدمه کتاب توضیح می‌دهد که این شخصیت‌ها، حاصل تخیل او نیستند بلکه گوشه‌ای از زندگی همشهری‌ها و همولایتی‌های ‏قالیبافش را روایت می‌کنند و نگارش این کتاب، نوعی «ادای دین» به این آدم‌ها بوده ‏است؛ قصه زندگی آدم‌هایی نازنین با چهره‌هایی مهربان، ساده و دردکشیده و لهجه کرمانی، ‏مرادی کرمانی در مقدمه چاپ مجدد کتاب، می‌نویسد: حرف زدند و گفتند و تعریف کردند و حتی برایم ‏نوشتند ریز به ریز، تا من چفت و بست و خط قصه‌ای از دویست صفحه یادداشت درهم و برهم، پیدا کردم و ‏اسمش را گذاشتم: «بچه‌های قالیبافخانه».‏

کانال علمی مطالعات زنان

https://www.instagram.com/women.studies/
@womenstudiesisaorg