در باب فرهنگ گفتهی ناصرالدّینشاه را که به ضربالمثل تبدیل | زنان و مسائل اجتماعی
در باب فرهنگ
گفتهی ناصرالدّینشاه را که به ضربالمثل تبدیل شد که به یاد دارید: «همهچیزمان به همهچیزمان میآید». این حرف نه تنها دربارهی ما بلکه هر جا و هر آنهای دیگری صادق است. به عبارت دیگر جایی که فرهنگ حرفهای دارد، اقتصادش هم همینجور است، نظام آموزشی و بهداشت و ورزشش و هر حیطهی دیگر نیز. تمام این عرصهها با هم در ارتباطند و انسجام و نظم یکی بر دیگران اثر میگذارد و سستی و کاهلی یک جزء در دیگر اجزا بازتاب مییابد. اقبال لاهوری سالها پیش در اشعارش برای شرقیان مدّعی معنویّت که غرب را در خواب غفلت میپنداشتند گفت که اقتدار غرب نه در ظاهر پر زرق و برقی است که میبینید و ملاک قضاوت ناقص خود قرار میدهید بلکه در علم و فن است. تازه او به رغم هوش سرشارش باز تا کُنه ماجرا پیش نرفته بود. فکر نمیکردم روزی برسد که از فردید نقل قول کنم ولی اگر یک جملهی تاحدّی درست در میان گفتههایش باشد این حرف است که صدر تاریخ ما ذیل تاریخ غرب است؛ همیشه در حال دست و پنجه نرمکردن با مسائلی هستیم که دیگران خیلی وقت است آن را حل کردهاند.
پ.ن: از برخی از عالمان حوزوی که به خیال خود برای ارشاد دانشگاهیان غرب و آگاهکردن آنان از داشتههای کلامی و الهیّاتی به آنجا رفتند شنیدهام که چطور در مواجهه با مراکز علمی آنجا مبهوت شدهاند و تازه آنجا فهمیدند که خیلی از حرفهایی را که به عنوان تحفه به فرنگ بردهاند، سالها پیش آنجا گفته و نقد شده است. یکی از متألّهان دانشگاهی که به اجبار مهاجرت کرده نیز در ابتدا برای تدریس دعوت شد. در نیمههای ترم به ایشان خبر دادند که حرفهای شما تکرار دست دوّم سخنان فیلسوفان دین اینجاست که خیلی وقت است کهنه شده؛ جنس تازه چی داری؟ قرار بر مطالعه و بازآمدن با دست پر شد. پس از مدّتی دیگر برای تدریس دعوت نشد و جز در محفل طرفداران به سخنرانی نپرداخت.