در جان من تویی رسوب کرده تویی شیطان و خندان تویی که هر بار م | ﮼زخمِقلب
در جان من تویی رسوب کرده تویی شیطان و خندان تویی که هر بار میخواهم از یاد ببرمت بیدارمیشوی به در و دیوار دلم چنگ میزنی برای زنده ماندن یادت تویی که در هر خوشی در هر جاده پاییزی و بهاری نبود خودت را به رخ میکشی تویی در من رسوب کرده ای که در هر غروب بیدار میشوی و فریاد اغاز دلتنگی را در من سر میدهی تویی در من رسوب کرده ای بی ان که بخواهم -پارمی