Get Mystery Box with random crypto!

منــ❤ـو تـــ❤ـو وعشق

لوگوی کانال تلگرام zeendegiii_nab — منــ❤ـو تـــ❤ـو وعشق م
لوگوی کانال تلگرام zeendegiii_nab — منــ❤ـو تـــ❤ـو وعشق
آدرس کانال: @zeendegiii_nab
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 8.52K

Ratings & Reviews

4.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

0


آخرین پیام ها 16

2023-03-29 09:05:26 _سهراب جونم میشه معاینم کنی؟
عمو جمشید دست به نازم زده ببین خرابش کرده
بدم نمیومد یکم با دخترعموی تپل و خواستنیم  بازی کنم
خوابوندمش روتخت و شورتشو دراوردم وای باورم نمیشد خیلی خوردنی و سفید بود
_اره جمشید یکم خرابش کرده
با بغض گفت:
_حالا چکار کنم پسرعمو
_باید بهت آمپول بزنم آمپول بزنم خوب میشی

_دردم میاد آخه

_نه خوشگلم اول برات میخورمش بعد آمپولمو بهت میزنم دردت نمیاد
با خوشحالی دستاشو به هم کوبید و پاهاشو بازتر کرد
زبونمو روش کشیدم که  ...
https://t.me/+Yi42jIraXCVkYmM8
225 views06:05
باز کردن / نظر دهید
2023-03-29 09:04:34
گاهی وقتا برای خدا هدیه ای بفرست:
یک نفر رو ببخش
آسمونِ دلت
صاف تر میشه ...
214 views06:04
باز کردن / نظر دهید
2023-03-29 09:02:51
آهنگ جدید #امین_نیک
#میشه_بخندی

موزیک ماشینی و مهمونی و سفر میخوای اینو دانلود کن حتما
موزیک چالش اینستامون 
@aminnik_music
531 views06:02
باز کردن / نظر دهید
2023-03-29 09:02:22

هر چیزی در بهترین زمان رخ خواهد داد،

نگرانی و عجله ارتعاشات منفی ایجاد می کنند
که باعث دوری از هدف خواهند شد...
زمان را به خداوند بسپاریم و با ایمان قلبی به خودمان و قدرت خداوند،
تلاش کنیم و به سمت جلو حرکت کنیم...
زمانی که از درون ساخته شدیم و آماده شدیم،
نتیجه ی مدنظرمان به ما داده خواهد شد...


209 views06:02
باز کردن / نظر دهید
2023-03-29 09:01:19
تا یه ماه دیگه، می‌تونی مثل حرفه‌ای‌ها راحت انگلیسی صحبت کنی، اگر
همین حالا دوره جذاب آموزش زبان انگلیسی استاد "سعید رضایی" رو از دانا دریافت کنی و روزی فقط یک ساعت براش وقت بذاری!

عیدی "دانا" ۳۰ درصد تخفیف روی همه دوره‌ها
https://danaapp.ir/course/1086?utm_source=Magnet&utm_medium=Telegram&utm_campaign=Mgspring02
139 views06:01
باز کردن / نظر دهید
2023-03-29 09:01:11 کارگشا تضمینی ۲۴ ساعته
بختگشا تضمینی ۲۴ ساعته
جذب پول تضمینی ۲۴ ساعته
باطل سحر تضمینی ۲۴ ساعته
فروش ملک تضمینی ۲۴ ساعته
جذب معشوق تضمینی ۲۴ ساعته
با ضمانت نامه کتبی و مهره مغازه
ارسال ۳ روزه کاملا محرمانه
واسه مشاوره رایگان رو متن آبی بزنید 9 °1
09229164110
@Geregosha
https://t.me/joinchat/AAAAAD9SEPjztQItR84YFw
611 views06:01
باز کردن / نظر دهید
2023-03-29 09:00:49
به غیر نامت کی نام دگر ببرم ..
210 views06:00
باز کردن / نظر دهید
2023-03-29 08:57:27
پلاک های گردنی شرف شمس
عقیق های بسیار با کیفیت نقره عیار استاندارد ۹۲۵
تمامی سفارشات با نهایت دقت و در زمان مقرر حکاکی میشن
خواص و تاثيرات شرف شمس مي توان به مواردی که در کانال گفته شده اشاره كرد
حکاکی  به صورت گود و با مته حکاکی
قبول سفارش ساخت انواع انگشتر و گردنبند زنانه و مردانه با نگین شرف شمس و هفت شرف حکاکی شده
https://t.me/joinchat/QENrKTP9CKRA90qt
548 viewsedited  05:57
باز کردن / نظر دهید
2023-03-29 08:56:58
Bu derdime inan :)
219 views05:56
باز کردن / نظر دهید
2023-03-29 08:55:57 فضای زیر کرسی داغ بود اما دستش داغ تر...
خودمو کمی جلو کشیدم تا دستش از رو سینه هام کنار بره.
احتمالا داشت خواب میدی!
اما از مالیدن سینه هم، بین پام خیس خیس بود
سینه هم از بس تحریک شده بودم درد گرفته بود
پاهامو به هم فشار دادم و سعی کردم آروم بچرخم و ازش فاصله بگیرم
اما دستش برگشت رو سینه هام . تو مشتش فشرد و منو برگردوند سمت خودش.
پشتم آثار تحریکشو حس کردم و دست دیگه اش رفت تو شلوارم
کنار گوشم گفت
- نباید کنارم میخوابیدی! اما حالا که اتیشمو روشن کردی خودت باید خاموشش کنی!
رمان واقعی

https://t.me/+qw46brgNTtsxNjM8
https://t.me/+qw46brgNTtsxNjM8

داستان یه رابطه ممنوعه. چشمان باید چند وقت خونه همکار پدرش بمونه اما این اقامت به جاهای باریک میکشه..

~~~~~~

لخت شدم
شورت رو راحت پوشیدم
اما سوتینه بلای جونم شده بود!
هر
کاری میکردم، طبق دستور العملی که داشت نمیچسبید به سینه ام
اخر بیخیالش شدم
بد
ون سوتین لباس رو پوشیدم
سر جای سینه لباس،خودش استر دوزی داشت
منم سینه ام در حدی نبود که بخواد آویزون شه
حس کردم خوبه
موهامو دورم ریختم
اما یهو خشک شدم
کفش !
من کفش نخریده بودم
اون روز با بوت بودم
یکم پاشنه داشت
فروشنده هم با اون اندازه زد !
الان چه غلطی کنم؟
جز کتونی و کفش کالج چیزی نیاورده بودم
با بوت هم مسخره بود !
نگران زدم از اتاق بیرون
بهزاد با حوله حمام جلو در حمام ایستاده بود و داشت شدت هواکش حمام رو تنظیم میکرد
برگشت سمت من
با دیدنم چشم هاش رو ریز کرد
نگاهش روی من چرخید
اما دقیقا هم تراز سینه ام ایستاد
گفتم الان میگه سوتین نداری؟
اما چیزی نگفت
ر
فت پایین تر و گفت
- راستی تو کفش مناسب داری؟
اهی کشیدم و گفتم
- اومدم همینو بگم ... من بوت دارم فقط ! یکم پاشنه داره.بده اونو بپوشم ؟
ابروهای بهزاد بالا پرید
به من نگاه کرد و گفت
- فکر نکنم ... اگر سختته بریم سر راه کفش بگیریم!
با خجالت گفتم
- اگر نزدیکمون هست کفش بگیرم ... چون فکر کنم خوب نباشه
سر تکون داد و لب زد
- باشه مشکلی نیست
نگاهش دوباره هم تراز سینه ام شد
اینبار اما پرسید
- اون ژله ای هارو نذاشتی!؟
بدون ذره ای فکر دستم اومد بالا رو سینه هام و گفتم
- بده الان ؟
بهزاد نگاهم کرد
زود دستمو انداختم پایین و بهزاد گفت
- بهتره بذاری ... وقتی خجالت میکشی ... ام ...
اشاره کرد به من سینه هام و گفت
- برو بذار چشمان... اینجوری درست نیست ...
به خودم نگاه کردم و وا رفتم
نوک سینه هام چنان زده بود بیرون که با وجود آستردوزی بالای لباس هم،پیدا بود!
رمان واقعی

https://t.me/+qw46brgNTtsxNjM8
https://t.me/+qw46brgNTtsxNjM8

رمان #دختر_ممنوعه
#forbidden_girl
چشمان مجبور میشه مدتی خونه شریک پدرش بمونه، مردی که هرچقدر خود داری میکنه جلو چشمان ... کم میاره و ...
#پایان_خوش #بدون_سانسور #بزرگسالان

این رمان حاوی صحنه های باز است
169 views05:55
باز کردن / نظر دهید