جا نمانی... هر کس رسید نصیحت کرد: کوفه نرو! اما هر کس رسید نگ | آب و آتش
جا نمانی...
هر کس رسید نصیحت کرد: کوفه نرو! اما هر کس رسید نگفت: حسین جان! تو «امام» مایی و ما «یار» توییم! حسین که راه افتاد نصیحت کردند: کوفه نرو! اما نگفتند: حسین جان! برایت بمیرم که ملعونی چون یزید چون تویی را تهدید به کشتن کرده است... یاریات میکنیم برای حفظ اسلام! مظلومانه لب زد: - کار این امت درست نخواهد شد مگر با «شهادت» من و «اسارت» خانوادهام. خدا میخواهد من را «کشته» ببیند و آنها را اسیر... حسین راه افتاد برای «حفظ اسلام». جا نمانی!