تناسب هدف و روش اعتماد ۲۰ مهر ۱۴۰۱ عباس عبدی این یادداش | آینده (عباس عبدی)
تناسب هدف و روش
اعتماد ۲۰ مهر ۱۴۰۱
عباس عبدی
این یادداشت در پی اشاره به نکتهای است که احتمالاً برخی از اصولگرایان و بانیان وضع موجود موافق آن نباشند ولی ایرادی ندارد اگر بخوانند و آن را نقد کنند، شاید به نتیجه خوبی برسیم.
رسیدن به هر هدفی اعم از فردی یا جمعی و حکومتی، مستلزم استفاده از ابزار مناسب آن است. پیچهای شش ضلعی را با پیچ گوشتی و پیچهای شیاردار را با آچار باز نمیکنند. چه بسا استفاده از ابزار نامناسب موجب هرز شدن و تخریب پیچ شود، و دیگر نتوان آن را به صورت متعارف باز کرد.
نکته دیگر اینکه هر اقدام اجتماعی یا حتی فردی، آثار کوتاهمدت و میانمدت و بلندمدت دارد. مثلاً با گفتن دروغ ممکن است کار ما در کوتاهمدت راه بیفتد ولی پس از مدتی که دروغ ما آشکار شد، کل اعتبارمان زایل میشود و برای کسب اعتماد دوباره باید هزینه زیادی پرداخت کنیم.
بالاخره عوارض جانبی برخی اقدامات و سیاستها ممکن است از نتایج یا دستاوردهای مستقیم آن مهمتر باشد.
با این ملاحظات فرضیه بنده این است که اجباری کردن «حجاب شرعی» و برخورد با زنان در قالب گشت ارشاد، یکم؛ شیوه غیر موثر در مسأله حجاب است. دوم؛ آثار کوتاهمدت آن در برابر آثار منفیِ میان و بلندمدت آن بسیار ناچیز است. سوم؛ عوارض جانبی این اقدام چنان هولناک است که به ضد هدف اولیه تبدیل شده است.
در باره اولین استدلال باید گفت که قانون جزا مبتنی بر مجرمانه دانستن افعال، فقط در مواردی کاربرد دارد که عدم رعایت آن فعل، نظم اجتماعی را دچار اختلال میکند. سرقت، قتل، مستی در حال رانندگی، اختلاس، جاسوسی و... و موارد مشابه، جملگی نظم اجتماعی را مختل می کنند، لذا به تناسب برای آنها مجازات تعیین میشود.
اصولاً کسی نیست که با جرم دانستن این موارد مخالف باشد. ولی در جامعه ایران پوشش شرعی (و نه پوشش به معنای عام) چنین وضعی را ندارد به همین علت است که اکثریت مردم مخالف تلقی شدن آن به عنوان جرم هستند و در عمل هم اغلب با زنان فاقد پوشش شرعی مواجهیم و هیچ اختلالی هم در نظم اجتماعی نمیافتد یا اگر هم برخی معتقدند که عوارضی دارد در برابر عوارض اصل ممنوعیت چیز چندان چشمگیری نیست.
در حالی که ممکن نیست سرقت را از دایره رفتارهای مجرمانه خارج کنید و جامعه حتی برای یک لحظه روی خوش ببیند. یک علت دیگر که الزام به رعایت پوشش شرعی در قالب قانون جزا نمیگنجد، عدم اجرای آن است. بعید است که هیچ موردی از زنان با این قانون (به طور دقیق) محاکمه و مجازات شده باشند.
آثار کوتاهمدت گشت ارشاد میتواند موجب شود که زنان بیشتری آن را رعایت کنند، به این معنی که قدری روسری یا شال را جلو و عقب بکشند، یا دگمه مانتو را دستکاری کنند و امثال آن. این فقط برای افراد ظاهربین جالب است، ولی واقعیت حتی در کوتاهمدت چیز دیگری است.
خیلی از کسانی که با مانتوهای مورد نظر گشت ارشاد از وزرا خارج میشوند، همان جا، دگمههایش را دوباره جدا میکنند و به خانه میروند. ولی اثر بسیار بد این رفتار در میانمدت و بلندمدت یا در تعارض میان خانه و عرصه عمومی است.
ما در خانه به نحوی لباس میپوشیم که طبعاً در عرصه عمومی متفاوت از آن میپوشیم، ولی اگر محتوای کلی پوشش و نه شکل و ظاهرش در خانه و عرصه عمومی در تضاد باشند، یعنی در جمعهای خانوادگی و مهمانی به گونهای لباس بپوشند که در تقابل با اجبار آن در عرصه عمومی است، فرد را دچار دوگانگی رفتاری میکند، بویژه برای کودکان و نوجوانان غیر قابل پذیرش و فهم است.
لذا آنان به این تعارض و دوگانگی تن نمیدهند. به احتمال فراوان دهه هشتادیها در مواجهه با مسأله حجاب چنین تجربهای را دارند که زیر بار این حد از تعارض نمیروند. البته تحقق این قاعده که؛ «مردم از هر چه منع شوند به آن حریصتر میشوند» نیز اثر بلند مدت دیگری است که موجب تشدید گرایش به برداشتن حجاب میشود.
اثرات جانبی این قانون و گشت ارشاد نیز بسیار مهمتر از اصل مسأله حجاب است. هر زنی که پایش به گشت ارشاد میرسد، طبعاً احساس میکند که با او به عنوان یک مجرم برخورد میکنند، در حالی که او اصلاً چنین حس و برداشتی از رفتار خود ندارد.
در نتیجه احساس توهین و تحقیر و تخفیف میکند. پس از آن روایت خود را نزد خانواده، دوستان و هر جای دیگری از نحوه برخوردها بیان میکند که تخم کینه و نفرت کاشته شده را پراکنده میکند. این کاری است که هیچ متهم به قتل یا سرقت نمیتواند انجام دهد، و این تحقیر آثار خودش را در اتفاقات اخیر نشان داد.
آیا ممکن است دوباره این تجربه شکست خورده را تکرار کنیم؟ در بیشتر حوزهها مشابه چنین تجربیاتی دیده میشود.
نواصولگرایان حاکم برای بسیاری از اهداف خود، ابزارهای نامناسب انتخاب میکنند، سپس از اهداف خود دفاع میکنند در حالی که ابزارشان نامناسب و زیانبار است.