غزل تازه
چه راهها که نرفتم! که از خودم بگریزم
نبود مقصدی انگار و جاده شد همهچیزم
یکی از آنهمه یارانِ رفته، باز نیـــامد
به خاکشان چهقدَر خونِ دل ز دیده بریزم؟
نه مانده دین و نه دنیا، برای کافرِ درویش
خودت بگو چه قدر با خود و خدا بِسِتیزم!
ولی غیابِ تو، زیباترین حضورِ جهان است...
اگرچه خستهای از حرفهای ضد و نقیضم
به گریه باز بپرسم: شکوفهای که بریزد...؟
به بوسه باز بگویی: غمت بخیر عزیزم!
#عبدالحمید_ضیایی
@abdolhamidziaei