2022-03-03 11:26:43
درخت حماقت
در زمان های دور وشاید هم نزدیک، سرزمینی با آدمای خیلی کوچک وجود داشت، این سرزمین بهدو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم شده بود و دو پادشاه بر آن دو جا حکومت میکردند . بغولبا،نام پادشاه سرزمین جنوبی بود و شغولبا نام پادشاه سرزمین شمالی.
روزی بغولبا ، قصد شکار میکند . خدم و حشم جمع میشوند تا پادشاه را همراهی کنند و ازآنجا که پادشاه هرگز تیرش به هدف نمی خورد، چندین کماندار و تیرانداز ماهر همراهیش کردند.
آنها بطرف شمال حرکت کردند . رفتند و رفتند تا در دشتی بزرگ، گورخری را دیدند. پادشاه تیررا درکمان قرار داد و بطرف گورخر نشانه رفت.
کمان داران کمی دورتر که پادشاه متوجه نشود تیر را درکمان کرده و همزمان با پادشاه بطرف گورخر رها کردند. تیرهای کمانداران به گورخر اصابت کرد وگورخر نقش زمین شد.
خدم و حشم برای این شکار پادشاه هورا کشیده و بطرف شکار رفتند.
اما با تعجب دیدند که کمی آنسوتر، خدم و حشم پادشاه همسایه، شغولبا هم با همین سروصدا بطرف شکار می آیند.
هردو جماعت باهم برسر شکار رسیدند و ازاینکه شکار را پادشاه آنها زده به نزاع پرداختند.چون گورخرازهردوسمت چندین تیرخورده بود به این نتیجه رسیدند که شکار از آن دوطرف است.
نتیجه آن میشود که بغولبا و شغولبا در فاصله ۳۰۰ متری بایستند وبطرف شکار تیری رها کنند،تا پیروز میدان ،مشخص گردد.
اما از آنجا که هیچکدام تیرانداز نبودند هیچ تیری به شکار نرسید. فاصله را ۲۰۰ درنظر گرفتند بازهم تیری به شکار نرسید.
از فاصله ی ۱۰۰ متری هم همانطور.
نهایتا فاصله را نزدیک و نزدیکتر کردند ولی این دو ازفاصله یک متری هم ناموفق بودند طوری که آبروی پادشاهی شان در معرض خطر بود.
بغولبا و شغولبا دریافتند که هرگز تیری به شکار نخواهند زد.
هردو نگاهی بهم انداختند و بداخل چادری رفتند و همه نگهبانان را خارج ساختند.
بغولبا روبه شغولبا کرد وگفت : متوجه شدی تیرما دونفر به گورخر نخورده بود؟؟
شغولبا گفت:آری، فکر میکنم من وتو هرگز شکاری نکرده ایم و اینان سالهاست که بما دروغ گفته اند.
بغولبا گفت:این نشان میدهد که سرداران و خدم و حشم در تیراندازی بسیار قویتر ازما هستند واین اصلا خوشایند نیست
شغولبا گفت :حال چاره چیست؟!
بغولبا گفت : جنگ ،
بیا من وتو برعلیه هم اعلام جنگ کنیم وهمه کسانی که تیراندازی بلدند را بجنگ میفرستیم تا کشته شوند.
شغولبا سری تکان داد و گفت آری آنوقت ما قویترین فرد در سرزمین هایمان میشویم.
واینگونه بود که جنگی سخت و چندین ساله بین بغولبا و شغولبا درگرفت و همه سرداران وخدم و حشم، کشته شدند.
سپس بغولبا و شغولبا اعلام صلح کردند وبرای ازبین رفتن کدورت همدیگر را درآغوش کشیدند وبرمرز دوسرزمین، درختی را به رسم یادبود کاشتند.
اسم درخت را "درخت حماقت" گذاشتند.
اکنون سالهاست که بغولبا و شغولبا مرده اند
اما درخت حماقت هنوز هم "میوه" میدهد...
زیرسم گاو
ساری
عبدالرضااحمدی
5مهر95
https://telegram.me/abdolrezaahmadey
171 views08:26