واکنشهای زنجیرهایِ بخشی از جامعه نسبت به حادثه تلخ و زهراگین | عبدالرضاسلطانی
واکنشهای زنجیرهایِ بخشی از جامعه نسبت به حادثه تلخ و زهراگین آبادان، بروز حس انباشت شدهی ناراحتی و دلخستگی از شرایط سخت معیشتی و بهتبع آن، ویترینی از وضعیت روحی و روانی مردم ایران است؛ جامعه افسرده، خسته، ناراحت، ناراضی و معترض، آنگاه که راهی برای بروز احساسات تلخ خود پیدا نکند، یک بهانه را وجه و نقطه مشترک برونریزی دردهای خود درنظر میگیرد و این میشود که یک اتفاق، که چهبسا بدتر و بزرگتر از آن نمیتوانست چنین زنجیره واکنشی خلق کند، مخرج مشترک مردمی میشود که فرصتی برای نشان دادن حال بد خود ندارند. این یک وضعیت روانشناختی از جامعهی تحت فشار ایران است، که نمیتوان دیگر با هیچ ماله و دستمایهای آنرا کتمان یا پنهان کرد. جامعهای که روزگاری از هر مصیبتی جوک و موقعیت طنز خلق میکرد، حالا بهسان موجودی مبهوت و البته تلخ شده که بهقولی چنانچه یکنفر در اتوبوس یا مترو و یا ...، زیر گریه بزند، مابقی جمع، بلادرنگ با وی همنوا خواهند شد، و آنچه اکنون بر سر مساله آبادان موضوع مشترک شده، دقیقا همین فضاست. سالیانی نهچندان دور، اگرچه غُر و نِق بود، اما وضعیت واقعیِ جیب و حساب بانکی ملت بهگونهای بود که تناسبی با این نقنق نداشت. اما تحقیقا تمام طیفهای سیاسی و دنبالههای آنها در سطوح و لایههای مختلف اجتماعی، دولت وقت را هدف ناسزا قرار میدادند و قیمت گوجه و مادر چاوز، یا پیراهن سفید رییس جمهور در دهه محرم و حتی پُرکاری وی، هدف آماج بیانصافیهای مختلف قرار میگرفت. اما حالا اگرچه همه جریانات غیرمردمی، با ساخت اقسام برنامههای بهظاهر طنز، سعی میکنند اندکی حال جامعه را خوب کنند، اما واقعیتِ ناگوارِ سفرههای مردم، و البته افقِ آیندهای که چندان شفاف و شیرین و امیدوارکننده نیست، اجازه نمیدهد حتی لبخندهای کوتاه مردم پای برنامههای گرانقیمت و سفارشی، چندان دوامی داشته باشد. و این ثمره ناشکریست؛ چه بپذیرم، چه آنرا رد کنیم. فعلا همه در این کشتی نشسته و بهقولی، «گیر افتادهایم!»