شعر از کاربر توییتر ابومنصور معمری، تقدیم به خدانور لجهای و شهیدان راه آزادی: مرگ آمد که قاب عکس تو را با نوار کجی سیاه کند آمد از راه تا تمام مرا بشکند تکه تکه آه کند آمد آرام تا به لبخندی از شکوه تنیده در این قاب روزها از میان طاقچهمان به من از چشم تو نگاه کند روزهایی که با تو میگذرد بی که موی تو را سفید کند روزهایی که میرسد از راه تا جهان مرا سیاه کند چشم تو مرهمیست، نه زخمی است که دهان باز کرده تا هر روز در سکوتی که بین ما جاری است روزگار مرا تباه کند روز و شب خیره ماندهای در من تکیه داده به شانۀ دیوار آن قَدَر زندهای که میگویم: میشود مرگ اشتباه کند؟ خندهای مانده روی لبهایت فرصتی ناگزیر، تا آن را در هجوم دمادم اندوه ازتوجامانده، جانپناه کند یادگار تکیدۀ شادی است عکس تو با تمام تنهاییش چشم تو قول داده این شب را میهمان حضور ماه کند آن امیدی که در نگاهت هست در همین قاب رنگ و رو رفته حال ما را که حال خوبی نیست میشود باز روبهراه کند #مهسا_امینی https://twitter.com/vinicheh 4.4K viewsabolfazl haddadi, edited 16:25