Get Mystery Box with random crypto!

اگر می‌بینیم و می شنویم که صد سال پس از سقوط قاجاریه و برقرار | ادبیات دیگر

اگر می‌بینیم و می شنویم که صد سال پس از سقوط قاجاریه و برقراریِ حکومت بلامنازع ضد سوسیالیستیِ سلطنت و مذهب (اولی پنجاه و چند سال و دومی چهل و چند سال) که در هر دوی آن‌ها سوسیالیست‌ها و کمونیست‌ها (جز هفت هشت سال) در تمام دوران‌ها به شدت سرکوب شدند، به زندان و تبعید فرستاده‌شدند،‌ شکنجه شدند، تیرباران و اعدام شدند... هنوزاهنوز اندیشه‌ی چپ است که آن‌ها را می‌ترساند و برایشان کنش و واکنش تعیین می‌کند و هر دو از دست او و تاثیرات ویرانگرش می‌نالند وگناهِ ناکامی‌ها و کوتاهی‌ها و شکست‌های خود را به پای او می‌نویسند، پس معلوم می‌شود که اندیشه و ذهنیتِ «راست»ِ ایرانی چقدر بی‌لیاقت و سست و بی‌مایه است که با وجود صد سال حاکمیّت بلامنازع و در اختیارداشتن همه‌ی ابزارهای قدرت و ثروت و رسانه و آموزش و سرکوب نتوانسته در مقابل اندیشه‌ی چپ و نفوذِ آن ، یک سپر دفاعیِ ایدئولوژیک یا دست کم یک دستاورد عینی اجتماعی معتبر خلق کند. جالب است که در این سال‌ها تقریباً هر شاعر و نویسنده و هنرمند بزرگی که فوت کرده، هر دو جناح سلطنتی و مذهبی ریشه‌های چپ در او یافته‌اند و محکوم کرده یا به تمسخر گرفته‌اند. می‌گوییم شما راست می‌گویید و چپ‌ها منحرف و خطاکار و وابسته و بیگانه‌پرست! و هر چه شما دوست دارید بودند، امّا آخر چگونه این منحرفان و خطاکاران و وابستگان و بیگانه‌پرستان بدون داشتن هیچ اهرم قدرت و ثروت مستقل و در حالی که همیشه هم زیر سرکوب و ممنوعیت بودند توانسته‌اند همه‌ی فضای فرهنگ و هنر و ادبیات و نظریه‌ی ایرانی را قبضه کنند و شما را با آن همه کبکه و دبدبه و رسیدن به دروازه‌های تمدن بزرگ یا تمدن اسلامی‌تان کیش مات کنند؟ آیا جز از بی‌لیاقتی و بی‌مایگی شماست؟ آیا جز از فساد و دلالّگی و بی‌فرهنگیِ شماست؟

و البته از آن بسیار مهم‌تر: هنر و ادبیات و فرهنگ عرصه‌های مقاومت در برابر ستم و غارتِ قدرتمندان هستند و چپ‌‌ها که نخستین و راسخ‌ترین رزمندگان و پیشتازانِ هر گونه مبارزه و ایستادگی در مقابل ستم اجتماعی بوده‌ اما از ورود به عرصه‌های قدرت محروم بوده‌اند، بیگمان جز حضور در میدان‌های هنر و ادبیات و فرهنگ راه دیگری نداشته‌اند. شما چماق و چاقو و پول را در انحصار خود گرفتید اما هنر و ادبیات و فرهنگ را از دست دادید. نمی‌شود که با یک دست سر ببرید و با دست دیگر جیب مردم را خالی کنید، اما توقع داشته باشید با دست دیگری داستان و شعر و نظریه هم تولید کنید! مزدورانی که در این عرصه‌ها گماشتید اگر جنمی و اصالتی داشتند مزدور نمی‌شدند و به همین دلیل هم هست که تولیدات فرهنگی و هنریِ صدساله‌ی قابل توجه و قابلِ اعتنای آن مزدوران در حمایت و توجیه شما حتّا به تعدادِ انگشتانِ یک دست هم نمی‌رسد. همین روند را پیشتر دیکتاتورهای شوروی و آلمان و ایتالیا و کامبوج هم آزموده‌‌بودند و اکنون پس از گذشتِ بیش از نیم قرن از سقوطشان، حتّا دو اثر معتبر هنری یا ادبی هم ازشان به جا نمانده است. شما شاید بتوانید اندیشمند را بکشید یا بخرید اما به محض کشتن یا خریدن، دیگر «اندیشه»ای در او وجود نخواهد داشت! چرا که اندیشه جز در فضا و افقِ آزادی و آزادگی و استقلال و تقابل با قدرت ِ انحصاری نمی‌تواند تنفس کند، ببالد و زنده بماند. نویسندگان و شاعران و هنرمندان ِ چپ بر خطا بودند؟ مردمانشان را به خطا انداختند؟ بله ممکن است. امّا آن‌ها برای ساختن و خلق ِ هرقطعه شعر یا داستان کوتاه یا نظریه‌ای اجتماعی نخست باید از سدّ ِ سکندر شما بگذرند و شما هیچگاه نگذاشتید به سلامت چنین کنند و هر گاه که دیدید دارید از دست می‌روید، ‌به جای سر فرودآوردن در برابرِ حقیقت‌های انسانی و تاریخی، با ارتجاع‌های بغلیِ خودتان ساخت و پاخت کردید تا فضای در حال شکوفایی را به سرکوبی شدیدتر ببندد و خطر مشترک را دور کند به امیدِ توافق‌های بعدی و بازگشت‌های بعدی.
هر چه ویرانی و خرابی است، محصولِ حماقت و حرص و تباهکاریِ شماست.




خالد رسول‌پور

@adabyate_digar|#Kh_Rasoulpur