Get Mystery Box with random crypto!

ادبیات دیگر

لوگوی کانال تلگرام adabyate_digar — ادبیات دیگر ا
لوگوی کانال تلگرام adabyate_digar — ادبیات دیگر
آدرس کانال: @adabyate_digar
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 6.53K
توضیحات از کانال

اینستاگرام:
instagram.com/adabyatedigar
فیسبوک:
www.facebook.com/adabyatedigar
کانال خواهر:
@Our_Archive
...
@kholvaareh
کانال پیشنهادی:
https://t.me/naghd_com
ادبیات دیگر هیچ ادمین مشخصی که با اعضاء در تماس باشد ندارد!

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها

2022-08-31 18:16:18 Fauré & Strauss Violin Sonatas

Artist: Itzhak Perlman, Emanuel Ax



@adabyate_digar|#Music
190 views15:16
باز کردن / نظر دهید
2022-08-30 15:59:59 در همۀ فرض‌ها، نشان دادن این که کاری می‌کردی یا خواهش می‌کردی که برگردد به هدف لطمه می‌زد. شکی نیست که دیگر توان آن نداشتم که از او بگذرم آن چنان که از ژیلبرت گذشته بودم. خواستم، حتی بیشتر از دوباره دیدن آلبرتین، پایان دادن به اضطرابی جسمانی بود که دلم، ناخوش‌تر از همیشه، دیگر توان تحملش را نداشت. دیگر این که از بس خود را به بی‌ارادگی چه در کار و چه در چیزهای دیگر عادت داده بودم هرچه بی‌همت‌تر شده بودم. اما از همه بالاتر، این اضطراب به دلایل بسیاری بینهایت شدیدتر بود و مهم‌ترین دلیلش شاید نه این که هیچگاه لذتی جسمانی با مادام دوگرمانت و ژیلبرت نچشیده بودم، بلکه این بود که چون هر روز و در هر ساعتی آن دو را نمی‌دیدم، امکان چنین دیداری و در نتیجه نیاز به آن را هم نداشتم، و عشقی که به آن دو داشتم بودم نیروی عظیم «عادت» را کم داشت. اینک که دلم، عاری از اراده و ناتوان از تحمل خود خواستۀ رنج فقط یک چاره را ممکن می‌دید که همان بازگشت آلبرتین به هر بهایی بود، شاید چارۀ عکس آن (یعنی چشم‌پوشی ارادی، رضای تدریجی) به نظرم چاره‌ای در خور زمان و غیر ممکن در زندگی واقعی می‌آمد اگر خودم در گذشته‌ها چنین راه حلی را درباۀ ژیلبرت انتخاب نکرده بودم. در نتیجه می‌دانستم که آدم واحدی می‌تواند این چاره را نیز بپذیرد، چه کمابیش همان آدمی بودم که بودم. فقط زمان کار خودش را کرده بود، زمانی که پیرم کرده بود، زمانی که همچنین آلبرتین را، در دوره‌ای که با هم زندگی می‌کردیم همنشین همیشگی‌ام کرده بود. اما دستکم، بدون آن‌که بخواهم از آلبرتین بگذرم، آنچه از احساس‌هایم دربارۀ ژیلبرت برایم باقی مانده بود غروری بود که نگذارد با درخواستِ بازگشت آلبرتین به صورت بازیچۀ ناپسندی در دست او درآیم، می‌خواستم که برگردد بی‌آن‌که به نظر رسد برگشتنش برای من اهمیتی دارد.

بلند شدم تا مبادا وقت تلف شود، اما درد بازم داشت: اولین باری بود که پس از رفتنش از جا بلند می‌شدم. اما باید هرچه زودتر لباس می‌پوشیدم تا بروم و از دربان آلبرتین پرس‌وجو کنم. درد، دنبالۀ یک ضربۀ روحی تحمیلی، به تغییر شکل گرایش دارد، امیدواری که با ریختن طرح‌هایی یا پرسیدن اطلاعاتی محوش کنی، دلت می‌خواهد که درد استحاله‌های بیشمارش را طی کند، این همه کم‌تر همت می‌خواهد تا حفظ خودِ درد آن‌گونه که هست؛ چه تنگ، چه سخت، چه سرد است این بستری که با درد خویش در آن می‌خسبی. پس سرپا شدم؛ با بینهایت احتیاط در اتاقم به راه افتادم، گونه‌ای پیش می‌رفتم که چشمم به صندلی آلبرتین، به پیانولا که با دمپایی‌های طلای‌اش پا بر پدال‌هایش می‌فشرد، به حتی یکی از چیزهایی نیفتد که او به کار برده بود و همه، با زبان خاصی که حافظه‌ام به ایشان آموخته بود، انگار در پی ارائه ترجمۀ تازه‌ای، روایت دیگری از رفتن او بودند، می‌خواستند این خبر را یک‌بار دیگر به گوشم برسانند. اما بی‌آن که نگاهشان کنم همه را می‌دیدم، توان از کف دادم، روی یکی از مبل‌های ساتن آبی افتادم که رنگ رخشانشان ساعتی پیش، در سایه روشن اتاقِ بیهوش از پرتوی از آفتاب، رویاهایی در سرم پروانده بود که آنگاه عاشقانه نوازششان می‌کردم و اکنون چه دور بودند. افسوس، پیش از آن لحظه، تنها زمانی بر آن نشسته بود که آلبرتین هنوز پیشم بود. از این رو نتوانستم بمانم، بلند شدم؛ و بدین گونه، لحظه به لحظه، به یکی از «من»هایی که هنوز از رفتن آلبرتین خبر نداشتند و باید این خبر را به ایشان می‌دادم؛ باید خبر مصیبتی را که بر سر همه‌شان آمده بود به ایشان می‌دادم ـ و این دردناک‌تر از دادنش به غریبه‌هایی بود که حساسیت مرا وام نمی‌گرفتند تا رنج بکشند ـ ، به همۀ «من‌»هایی که هنوز خبر نداشتند و هرکدام باید به نوبۀ خود این چند کلمه را تازه می‌شنیدند: «آلبرتین چمدان‌هایش را خواسته، همان چمدان‌های تابوت شکلی که در بلبک دیدم در کنار چمدان‌های مادرم بار کردند، آلبرتین رفته.» با هر کدامشان باید غصۀ دلم را در میان می‌گذاشتم، غصه‌ای که به هیچ رو نه نتیجه‌گیری اختیاری بدبینانه‌ای از مجموعه‌ای از شرایط شوم، که سربرآوردن متناوب و غیر ارادی حسی خاص و از بیرون آمده است که خود انتخابش نکرده‌ای. برخی از این «من‌»‌های خود را مدتها پیش ندیده بودم. مثلا ، آن منِ زمانی که سلمانی موهایم را کوتاه می کرد. این من را از یاد برده بودم، آمدنش به گریه‌ام انداخت، چنان که در تدفینی سررسیدن نوکر پیر بازنشسته‌ای که زن تازه درگذشته را می‌شناخت.


در جستجوی زمان از دست رفته (گریخته)|مارسل پروست|ترجمه:مهدی سحابی

@adabyate_digar|#BookR|#Proust|#M_Sahabi
489 views12:59
باز کردن / نظر دهید
2022-08-28 18:26:18 من لە پێناو تۆدا دەمردم
ئەتۆیش ژین و ژیانم بوویت
تۆ لەگەڵم دەڕۆشتی
تۆ لە ناو مندا گۆرانیت دەوت
ئەو دەمەی کە من بێ هیچ مەبەستێک
شەقامەکانم تێپەڕ دەکرد
تۆ لەگەڵم دەڕۆشتی
تۆ لە ناو مندا گۆرانیت دەوت.

تۆ چۆلەکە شەیداکانت
لە ناو ڕەشدارەکانەوە
بانگ دەکردە بەر سپێدەی پەنجەرە
کاتێک کە شەو دادەهاتەوە
کاتێک کە شەو تەواو نەدەبوو
تۆ چۆلەکە شەیداکانت
لە ناو ڕەشدارەکانەوە
بانگ دەکردە بەر سپێدەی پەنجەرە.

تۆ دەس بە چراوە دەهاتییە کۆڵانەکەمان
تۆ بە چراکانتەوە دەهاتی
کە منداڵەکان بڵاوەیان لێدەکردو
هێشووە عەقاقییەکانیش دەخەوتن و
منیش لە ناو ئاوێنەدا بە تەنیا دەمامەوە
تۆ بە چراکانتەوە دەهاتی.

تۆ دەستەکانی خۆت پێدەبەخشیم
تۆ چاوەکانی خۆت پێدەبەخشیم
تۆ میهرەبانیت پێدەبەخشیم
ئەو کاتەی کە من برسی بووم
تۆ ژیانی خۆت پێدەبەخشیم
تو وەکو تیشک بەخشندە بوویت.

تۆ گوڵاڵە سوورەت دەسکەنە دەکرد و
بسکەکانمت پێدادەپۆشی
ئەو کاتەی کە بسکەکانم
لە بەر بێبەرگی هەڵدەلەرزین
تۆ گوڵاڵە سوورەت دەسکەنە دەکرد.

تۆ ڕوومەتت دەنوسانەدە هەڵلەرزینی مەمکەکانەوە
ئەو دەمەی کە من
هیچ شتێکم نەبوو بیڵیم
تۆ ڕوومەتت دەنوسانەدە هەڵلەرزینی مەمکەکانمەوە و گوێت هەڵدەخست
گوێت هەڵدەخست بۆ خوێنم
کە بە ناڵینەوە تێپەڕ دەبوو
بۆ عەشقم کە بە گریە و زار خەریک بوو دەمرد.

تۆ گوێت هەڵدەخست
بەڵام
بەڵام
هەرگیز منت نەدەبینی...



من لە پێناو تۆدا دەمردم|فرووغ فەڕوخزاد
•••


من از تو می‌مردم
اما تو زندگانی من بودی.
تو با من می‌رفتی
تو در من می‌خواندی
وقتی که من خیابان‌ها را
بی‌ هیچ مقصدی می‌پیمودم.
تو با من می‌رفتی
تو در من می‌خواندی.

تو از میان نارون‌ها، گنجشک‌های عاشق را
به صبح پنجره دعوت می‌کردی
وقتی که شب مکرر می‌شد
وقتی که شب تمام نمی‌شد
تو از میان نارون‌ها، گنجشک‌های عاشق را
به صبح پنجره دعوت می‌کردی.

تو با چراغ‌هایت می‌آمدی به کوچۀ ما
تو با چراغ‌هایت می‌آمدی
وقتی که بچه‌ها می‌رفتند
و خوشه‌های اقاقی می‌خوابیدند
و من در آینه تنها می‌ماندم
تو با چراغ‌هایت می‌آمدی...

تو دست‌هایت را می‌بخشیدی
تو چشم‌هایت را می‌بخشیدی
تو مهربانیت را می‌بخشیدی
وقتی که من گرسنه بودم
تو زندگانیت را می‌بخشیدی
تو مثل نور سخی بودی.

تو لاله‌ها را می‌چیدی
و گیسوانم را می‌پوشاندی
وقتی که گیسوان من از عریانی می‌لرزیدند
تو لاله‌ها را می‌چیدی.

تو گونه‌هایت را می‌چسباندی
به اضطراب پستان‌هایم
وقتی که من دیگر
چیزی نداشتم که بگویم.
تو گونه‌هایت را می‌چسباندی
به اضطراب پستان‌هایم
و گوش می‌دادی
به خون من که ناله‌کنان می‌رفت
و عشق من که گریه‌کنان می‌مرد.

تو گوش می‌دادی
اما مرا نمی‌دیدی...



من از تو می‌مردم|فروغ

@adabyate_digar|#Poem|#Forough
554 views15:26
باز کردن / نظر دهید
2022-08-25 17:09:29 (اتحاد شیخ و شاه)


فرمان مهم شاهنشاه آریا مهر محمدرضا شاه پهلوی:

از آنجا که “حفظ معنويت جامعه پيوسته مورد توجه خاص” ایشان بود در روز ۲۴ مرداد ۱۳۵۰- منت بر سر رُعایا گذاشتن و فرمانی مبنی بر «تأسيس سپاه دين» صادر کردند:

طبق این فرمان «سپاه دین»، سربازان وظیفه پس از تمام کردن دوره آموزش و تربیت‌های مذهبی عمامه بر سر گذارده و برای رواج «دین مقدس اسلام» به سراسر کشور گسیل شدند.
بخشی از این فرمان مندرج شده در روزنامه اطلاعات شنبه اول‌ آبان ماه ۱۳۵۰: نظر به اين كه بزرگداشت شعائر دين مقدس اسلام و ترويج احكام دين و حفظ معنويت جامعه پيوسته مورد توجه خاص ما بوده است و معتقديم كه جامعه ايرانی بايد در زمينه‌های مادی و معنوی هماهنگ پيشرفت كند، به موجب اين فرمان مقرر می‌داريم سپاه دين از مشمولان خدمت وظيفه عمومی كه در رشته‌های دينی و علوم و معارف اسلامی تحصيل كرده‌اند تشكيل شود و به اجرای وظايف خود بپردازند. مسئولیت اجرای این فرمان و اداره سپاه دین به عهده سازمان اوقاف خواهد بود.
در اجرای فرمان، ترتیبی داده شده است که در سال جاری ۵۰ تن از فارغ التحصیلان مشمول دانشگاه الهیات و در سالهای آینده تعداد بیشتری از بین طلاب مشمول دیپلمه و بالاتر برای خدمت سپاه دین فراخوانده شوند. افراد سپاه دین مانند بقیه افراد سپاهی در پادگان عباس آباد تعلیمات خواهند دید، در ۸ هفته اول دروس نظامی تعلیم داده خواهد شد و ۱۶ هفته بعد دروس تخصصی که مربوط میشود تبلیغات مذهبی و ترویج احکام دین تدریس میگردد، دروس تخصصی که به سپاهیان دین تعلیم داده میشود که عبارت است از : اصول فن خطابه، علم کلام، تاریخ اسلام و ادیان، نقش ایران در توسعه معارف اسلامی، بهداشت در اسلام، جغرافیای کشورهای اسلامی، تاریخ مذاهب خمسه، اخلاق، مبانی اسلامی انقلاب سفید ایران، اصول عدالت اجتماعی اسلام در جامعه امروز ایران، قانون حمایت و تنظیم خانواده. سپاهیان دین در طول ۲۴ هفته خدمت در پادگان، از لباس سپاهی استفاده خواهند کرد و حقوقی معادل سپاهیان انقلاب خواهند گرفت و ۱۸ ماه بقیه را در صورتیکه دارای درجه لیسانس باشند حقوق ستوان دومی و در صورت دارا بودن گواهینامه متوسطه، حقوق گروهبانی دریافت خواهند نمود ولی در این مدت از لباس روحانیت استفاده خواهند نمود.
از سپاه دین پس از خدمت زیر پرچم در مشاغل زیر استفاده خواهد شد و در احراز این مشاغل حق تقدم با آنها خواهد بود:

1. معلمان تعلیمات دینی و عربی در دبستانها و دبیرستانها

2. مدرس علوم و فرهنگ اسلامی در مدارس عالی

3. مشاور علوم اسلامی در خارج از کشور

4. سردفتر ازدواج و طلاق

5. قاضی در محاکم شرع

6. افسر امور دینی در واحدهای ارتش

7. کارمند سازمان اوقاف


@adabyate_digar|#History
1.2K viewsedited  14:09
باز کردن / نظر دهید
2022-08-24 16:39:26 ما جمعی از پژوهشگران و کنشگران فمینیست، همواره شیفته ساختارشکنی/تابوشکنی کسانی بودیم که این مدت دست به افشاگری زدند. با آنها عصبانی شدیم، غصه خوردیم، همدردی کردیم، در بعضی مواقع همراه شدیم و دست به اقداماتی جمعی زدیم. با این حال پس از گذشتِ حدود دو سال از شروع جریان روایتگری خشونت جنسی در فضای اجتماعی‌‌ـ‌مجازیِ ایرانی و در نگاهی به پشتِ سر، بر آن شدیم در بیانیه پیش ‌رو به نقد سازوکارهایی بپردازیم که به‌گمان‌مان نیازمندِ بازنگری و تغییرند. مدت مدیدی است که باور داریم باید این متن را بنویسیم، اما زمان انتشار آن همواره برای ما محل تردید بوده است. مدت‌ها بود که مسائل و انتقاداتِ جریان می‌تو در ذهن‌مان جا خوش کرده بود. دغدغه اصلی‌ ما در انتشار این متن، دلسرد نکردن افرادِ دلبسته به جریان بود که به‌رغم انتقادات موجود همچنان امیدوارانه در امتداد این جریان حرکت و از آن حمایت می‌کردند. اما هرچه جلوتر رفتیم نه‌تنها از مسائل و نواقص می‌تو کاسته نشد که بر آن افزون شد. احساس کردیم در وضعیت نابسامان حاکم بر فضای اجتماعیِ امروز و برخلاف موج جاری، باید از حرکت چندساله‌ای که در راه مبارزه علیه خشونت جنسی آغاز شده است، از فعالان مدنی و از تشکل‌هایی که سال‌ها برای برابری، آزادی و استقلال زنان مبارزه کرده‌اند، دفاع کنیم.

با این مقدمه در ادامه نگرانی‌های خود را نسبت به فضای جاری در ۹ بند مکتوب کرده‌ایم:‌

بند ۱: هر روایت آزار، «فضایی» می‌سازد؛ فضایی برای کاستن یا ممتنع کردن امکان آزار جنسی. اساساً کارکرد هر کمپین‌ اجتماعی‌ـ‌مجازی‌ای، خلق فضای جدیدی است برای بسیج کردن نیرویی جمعی علیه آزار و تعرض جنسی. این صدای جمعی می‌تواند سنگری بسازد که از یک‌سو سرپناهی برای آزاردیدگان باشد، از سوی دیگر دامنه‌ خشونت آزارگران را محدود کند و در نهایت به شکل‌گیری نیروی اجتماعیِ حامل تغییر منجر شود. اما همین نیرو و سنگرهای جدید ممکن است آنچنان صلب و انعطاف‌ناپذیر شود که راه را برای «نقد درونی» ببندد؛ آنچنان که هرکس بخواهد بخش یا بخش‌هایی از فضای جدید را به چالش بکشد برچسب «حامی آزارگر» بر پیشانی‌اش داغ می‌شود. به‌ بیان دیگر وقتی فضای روشنگرِ می‌تو به‌حدی متصلب شود که تمام فضاهای موجود را بر اساس دوگانه حامیان می‌تو/مخالفان می‌تو نظم بخشد، آنگاه دیوار نه فقط روبه‌روی آزارگران بلکه در مقابل منتقدانِ همدل با می‌تو نیز کشیده می‌شود. این رویه، نهایتاً جریان را از پویایی و زایایی تهی و فضای می‌‌توی ایرانی را تبدیل به ملک طلق معدودی از «صاحبان فضا» می‌کند. باور داریم اگر می‌تو بتواند فضای درونی خود را گشوده کند و راه را برای بحث و جدل‌های جدی هموار کند، امکان بسط و گسترش فضا (در مقابلِ بستن و متصلب‌کردن آن) فراهم می‌شود؛ تنها در این بستر است که جریان می‌تو امکان فراتر رفتن از ظرفیت‌های کنونی خود و تبدیل شدن به جریانی «اجتماعی» را خواهد داشت و از خطر انحصارگرایی و هویت‌طلبی در امان خواهد ماند.

بند ۲: ازآنجا که می‌تو بر بستر آنلاین جریان دارد، بر منطق «همدلی عمومی» به نفع راوی یا علیه آزارگر پیش می‌رود. این رویه اگرچه ممکن است در برخی موارد برای جریان روایتگری موفقیت‌هایِ مقطعی به همراه داشته باشد، اما باید نسبت به مخاطراتش نیز هشیار بود. چرا که چنین روندی نه در حیات اجتماعیِ جامعه بلکه در فضای مجازی کارگزاری شده و بسیار مستعد حل شدن در سازوکار‌ها و الگوهای الگوریتمیک پلتفرم‌های شبکه‌های اجتماعی است.



ادامه متن در لینک پایین


https://www.radiozamaneh.com/728093



@adabyate_digar
1.0K viewsedited  13:39
باز کردن / نظر دهید
2022-08-23 17:44:17 ‍ این دیار که سر مادیانی را ماند
به تک در رسیده ز اقصای‌ آسیا
تا در مدیترانه غوطه خورد
از ماست این دیار.

مچ، غرقه‌ی خون
دندان‌ها فشرده به هم
برهنه پای
این سرزمین که فرشی ابریشمین‌ را ماند
این دوزخ‌
این بهشت
از آن ماست.

فرو بسته ماناد‌ هر در که از آن ِ دیگران است.
جاودانه‌ فرو بسته ماناد‌
آدمی از برده‌‌ی آدمی بودن دست بداراد‌
این است صلای ما
زیستن به سان درختی، تنها و آزاد
برادرانه زیستن به سان درختان یکی جنگل
این است رویای ما...



ناظم حکمت|ترجمه:احمد شاملو
•••



این کشور از آن ماست
این پاره خاک
که همچو مادیانی از آسیای دور تاخته
و سر بر دریای سفید هشته
کشور ماست.
مچ‌ها در خون، لب‌ها پرچ، پاها برهنه
و خاکی فرش پرنیان را می ماند
این دوزخ و این بهشت از آن ماست
بسته باد دروازه های بیگانه و هرگز باز مباد
نابود باد بردگی انسان برای انسان
این پیام ماست.

زیستن چون تک‌درختی‌ آزاد و تنها
و همچون جنگلی برادرانه
این آرزوی ماست...



ناظم حکمت|ترجمه:ثمین باغچه‌بان

@adabyate_digar|#poem|#Hikmet
1.1K views14:44
باز کردن / نظر دهید
2022-08-18 16:01:57 کمونیسم و آزادی زنان

نزد مارکس و انگلس لازمه‌ى رهایى زنان نه تنها ورود زنان به عرصه‌ى تولید اجتماعى بود بلکه همچنین نیازمند اجتماعى شدن نگهدارى از کودکان، سالمندان، معلولان و غیره بود. تقسیم جنسیتى کنونى کار تقسیمى سلسله مراتبى است که مردان را در موقعیت برتر و زنان را در موقعیت فرودست جاى مى‌دهد. این اصول سلسله مراتب باید همراه با تقسیم کار میان زن و مرد ریشه‌کن گردد. این شرطِ ضرورى دستیابى زنان به برابرى اجتماعى است.

نابودى تقسیم جنسیتى کار در نظام اشتراکى، بخشى اساسى از نابودى هر نوع تقسیم کار است. مارکس و انگلس در ایدئولوژى آلمانى نوشتند: در جامعه‌ى‌ اشتراکى جایى که هیچکس حوزه‌ى کار انحصارى ندارد بلکه هر کس می‌تواند در هر شاخه‌اى که تمایل دارد مهارت پیدا کند، تولید عمومى را جامعه تنظیم مى‌کند و بنابراین براى من امکانپذیر مى‌سازد که صرفاً بنابه میل خود امروز به‌کارى بپردازم و فردا به‌کار دیگرى، صبح به شکار بروم، بعد از ظهر ماهیگیرى کنم، غروب به گله رسیدگى کنم، پس از شام به نقادى بپردازم، بى‌آنکه هیچگاه شکارچى، ماهیگیر، چوپان یا منتقد شوم.

تنها پس از نابودى تقسیم کار است که مردان و زنان مى‌توانند به توسعه‌ى کامل هویت انسانى خویش نایل گردند. از اینرو کمونیسم موجب آزادى واقعى فرد مى‌گردد. "مانیفست کمونیست" تصریح مى‌کند که جامعه‌ى کمونیستى "جامعه‌اى خواهد بود که در آن تکامل آزادانه‌ى هر کس شرط تکامل آزادانه‌ى همه‌گان است.

اما کمونیسم بر روابط شخصى چه تأثیرى خواهد داشت؟ مارکس و انگلس هرگز سعى نکردند که ویژگى خانواده در جامعه‌ى کمونیستى آینده را پیش از آنکه شرایط مادى تحقق آن وجود داشته باشد، پیشبینى کنند. آنها فقط به بیان کلى پیشرفت‌هاى محتمل پرداختند. آنها معتقد بودند که عشقِ جنسىِ فردى در کمونیسم تعبیر بسیار کاملترى خواهد یافت، چرا که فشارهاى کهنِ ناشى از ضرورت‌هاى اقتصادى و بیگانگى تمامى روابط اجتماعى ناپدید خواهند شد. انگلس در پیشنویس مقدماتى خود از مانیفست کمونیست مى‌نویسد که جامعه‌ى کمونیستى رابطه‌ى میان زن و مرد را رابطه‌اى کاملاً شخصى مى‌سازد که فقط مربوط به اشخاص درگیر آن مى‌شود و دخالت جامعه در آن هیچ ضرورتى ندارد. این امر با نابودى مالکیت خصوصى و آموزش اشتراکى کودکان امکانپذیر مى‌گردد، بدین ترتیب دو اصل همزاد زناشویى فعلى ـ یعنى وابستگى زن به شوهر به‌واسطه‌ى مالکیت خصوصى و وابستگى فرزندان به والدین ـ از بین خواهند رفت.
انگلس و مارکس هر دو این امر را مسلم مى‌پنداشتند که برابرى میان زن و مرد تحت نظام کمونیستى به معناى آزادى کامل در ترك پیوندى بى‌روح و تشکیل پیوندى جدید خواهد بود. آنجا "تک همسرى متوالى" وجود خواهد داشت. انگلس در "منشأ خانواده، مالکیت خصوصى و دولت" مى‌نویسد که «کمونیسم تک همسرى حقیقى را به وجود خواهد آورد :از آنجا که عشق جنسى ذاتاً انحصارى است (هرچند این انحصارى بودن امروزه فقط در زن به طور کامل یافت مى‌شود) پس ازدواج برپایه‌ی عشق جنسى نیز ذاتاً به صورت تک‌همسرى است. تک‌همسرى به عوضِ رو به زوال نهادن، سرانجام به یک واقعیت تبدیل خواهد گشت (همینطور براى مردان)»

تروتسکى پیرامون روابط جنسى در کمونیسم برداشت‌هاى مشابهى ارائه مى‌دهد هنگامى که در سال ۱۹۳۳ مى‌نویسد: «یک ازدواج طولانى و دائمى بر پایه‌ى عشق و همکارى دوجانبه، کمال مطلوب است...رها از زنجیرهاى پلیس و کلیسا، بعدها همچنین رها از ضرورت‌هاى اقتصادى، پیوند میان مردان و زنان شیوه‌ى خود را خواهد یافت، شیوه‌اى که به توسط تن‌کردشناسى و روانشناسى، و توجه به سعادت نژاد بشرى معین می‌شود. دیدگاه‌هاى مشابهى نیز از جانب لنین و رزا لوگزامبورگ بیان شده است.
دیدگاهى بسیار متفاوت از جانب مارکسیست فرانسوى، ژول گسد مطرح شد که از بین رفتن تمامى اشکال تک‌همسرى را مسلم مى‌پنداشت: روزى خواهد آمد که تک همسرى دیگر هیچگونه علت وجودى نخواهد که در آغوش نظام اشتراکى به واسطه‌ى همسنگى رفاه هر عضو جامعه بسط یافته، آن زهدان ثانوى ویژه را که خانواده به‌وجود مى‌آورد، غیرضرورى مى‌سازد و تقلیل خانواده را به خلوت مادر و فرزند، و به دوران شیردهى میسر خواهد کرد. از سوى دیگر روابط جنسى میان مردان و زنان بر پایه‌ى عشق و علاقه‌ى متقابل مى‌تواند آزاد گردد. روابطى آزاد میان افرادى از یک جنس یا از جنس مخالف که همچون روابط معنوى و فکرى، متنوع و چندوجهى خواهد بود.

متوسل شدن به حدس و گمان در اینکه نظر مارکس و انگلس متحقق خواهد شد یا نه احمقانه خواهد بود. ما واقعاً نمى‌دانیم چه خواهد شد. جام بلورینى وجود ندارد تا به ما بگوید که انسانها در جامعه‌ی کمونیستى در زمینه‌ى روابط شخصى خود چه احساس و رفتارى خواهند داشت. با این وجود در ارتباط با روابط شخصى انسان‌ها مى‌توانیم از موارد اندکى اطمینان داشته باشیم.


مبارزه طبقاتی و آزادی زن|تونی کلیف|ترجمه:مجید قنبری

@adabyate_digar|
#Women|#BookR|#Cliff
1.6K views13:01
باز کردن / نظر دهید
2022-08-14 17:18:19 «امتحان» دربارە‌ی کالایی‌سازی آموزش در کردستان عراق است کە پس از اشغال عراق توسط آمریکا برق‌آسا به آغوش بازار مصرفی شرکت‌های چندملیتی رفت و درهای آن اندک کارخانه‌های صنعتی و مراکز خودبنیادش نیز تخته شدند. گفته می‌شود پس از "آزادسازی" کردستان در سال ۱۹۹۱ (مشهور به ڕاپەڕین؛ خیزش عمومی) و ورود نیروهای پیشمرگه به شهرها، در همان ابتدای کار، کارخانه آرد اربیل تعطیل و به سازمان اطلاعاتی «آسایش» تغییر کاربری داد! سال ۲۰۰۳ ، مردمی که زیر شدیدترین تحریم‌های غرب له شده بودند، در غیاب نیروهای مترقی به استقبال حملات آمریکا و ناتو رفتند.

نزدیک به بیست سال از اشغال عراق می‌گذرد و سایه‌ی سنگین خصوصی‌سازی و کالایی‌سازی به عرصه‌ی آموزش و پرورش هم رسیده است. هزاران مدرسه‌ی غیرانتفاعی که از دانش‌آموزان شهریه‌های سنگین می‌گیرند در سرتاسر منطقه دایر شده‌اند. این موج به شیوه‌ای دیگر (اما با ماهیت مشابه) در ایران نیز در جریان است و اخبار کنکور در روزهای گذشته بخشی از این کالایی سازی را نمایان می‌سازد.

«امتحان» به تلاش دو خواهر برای تقلب در امتحانات ورود به دانشگاه می‌پردازد تا از این طریق روژین بتواند چند سالی زمان بخرد و به ازدواج ناخواسته و اجباری تن ندهد. این اتفاقات درست در سالی رخ می‌دهند که تدارکات حمله به موصل و آزادسازی آن از داعش چیده شده است. این فیلم از معدود تلاش‌ها برای گذر از سینمای جنگ و ورود به زیر پوست شهرهای جنوب کردستان و پرداختن به معضلات شهری است، البته در این راه، کارگردان نتوانسته است بسترهای ساختاری‌تر این پدیده را توضیح و یا عوامل آن را شناسایی و هدف قرار دهد.

•••

برای دانلود فیلم لینک پایین( تلگرام) را فشار دهید:

امتحان (۲۰۲۱)
کارگردان: شوکت امین کورکی

The Exam (2021)
Director: Shawkat Amin Korki




https://t.me/Our_Archive/574



@adabyate_digar|#Cinema
1.8K viewsedited  14:18
باز کردن / نظر دهید
2022-08-13 16:01:00 اگر می‌بینیم و می شنویم که صد سال پس از سقوط قاجاریه و برقراریِ حکومت بلامنازع ضد سوسیالیستیِ سلطنت و مذهب (اولی پنجاه و چند سال و دومی چهل و چند سال) که در هر دوی آن‌ها سوسیالیست‌ها و کمونیست‌ها (جز هفت هشت سال) در تمام دوران‌ها به شدت سرکوب شدند، به زندان و تبعید فرستاده‌شدند،‌ شکنجه شدند، تیرباران و اعدام شدند... هنوزاهنوز اندیشه‌ی چپ است که آن‌ها را می‌ترساند و برایشان کنش و واکنش تعیین می‌کند و هر دو از دست او و تاثیرات ویرانگرش می‌نالند وگناهِ ناکامی‌ها و کوتاهی‌ها و شکست‌های خود را به پای او می‌نویسند، پس معلوم می‌شود که اندیشه و ذهنیتِ «راست»ِ ایرانی چقدر بی‌لیاقت و سست و بی‌مایه است که با وجود صد سال حاکمیّت بلامنازع و در اختیارداشتن همه‌ی ابزارهای قدرت و ثروت و رسانه و آموزش و سرکوب نتوانسته در مقابل اندیشه‌ی چپ و نفوذِ آن ، یک سپر دفاعیِ ایدئولوژیک یا دست کم یک دستاورد عینی اجتماعی معتبر خلق کند. جالب است که در این سال‌ها تقریباً هر شاعر و نویسنده و هنرمند بزرگی که فوت کرده، هر دو جناح سلطنتی و مذهبی ریشه‌های چپ در او یافته‌اند و محکوم کرده یا به تمسخر گرفته‌اند. می‌گوییم شما راست می‌گویید و چپ‌ها منحرف و خطاکار و وابسته و بیگانه‌پرست! و هر چه شما دوست دارید بودند، امّا آخر چگونه این منحرفان و خطاکاران و وابستگان و بیگانه‌پرستان بدون داشتن هیچ اهرم قدرت و ثروت مستقل و در حالی که همیشه هم زیر سرکوب و ممنوعیت بودند توانسته‌اند همه‌ی فضای فرهنگ و هنر و ادبیات و نظریه‌ی ایرانی را قبضه کنند و شما را با آن همه کبکه و دبدبه و رسیدن به دروازه‌های تمدن بزرگ یا تمدن اسلامی‌تان کیش مات کنند؟ آیا جز از بی‌لیاقتی و بی‌مایگی شماست؟ آیا جز از فساد و دلالّگی و بی‌فرهنگیِ شماست؟

و البته از آن بسیار مهم‌تر: هنر و ادبیات و فرهنگ عرصه‌های مقاومت در برابر ستم و غارتِ قدرتمندان هستند و چپ‌‌ها که نخستین و راسخ‌ترین رزمندگان و پیشتازانِ هر گونه مبارزه و ایستادگی در مقابل ستم اجتماعی بوده‌ اما از ورود به عرصه‌های قدرت محروم بوده‌اند، بیگمان جز حضور در میدان‌های هنر و ادبیات و فرهنگ راه دیگری نداشته‌اند. شما چماق و چاقو و پول را در انحصار خود گرفتید اما هنر و ادبیات و فرهنگ را از دست دادید. نمی‌شود که با یک دست سر ببرید و با دست دیگر جیب مردم را خالی کنید، اما توقع داشته باشید با دست دیگری داستان و شعر و نظریه هم تولید کنید! مزدورانی که در این عرصه‌ها گماشتید اگر جنمی و اصالتی داشتند مزدور نمی‌شدند و به همین دلیل هم هست که تولیدات فرهنگی و هنریِ صدساله‌ی قابل توجه و قابلِ اعتنای آن مزدوران در حمایت و توجیه شما حتّا به تعدادِ انگشتانِ یک دست هم نمی‌رسد. همین روند را پیشتر دیکتاتورهای شوروی و آلمان و ایتالیا و کامبوج هم آزموده‌‌بودند و اکنون پس از گذشتِ بیش از نیم قرن از سقوطشان، حتّا دو اثر معتبر هنری یا ادبی هم ازشان به جا نمانده است. شما شاید بتوانید اندیشمند را بکشید یا بخرید اما به محض کشتن یا خریدن، دیگر «اندیشه»ای در او وجود نخواهد داشت! چرا که اندیشه جز در فضا و افقِ آزادی و آزادگی و استقلال و تقابل با قدرت ِ انحصاری نمی‌تواند تنفس کند، ببالد و زنده بماند. نویسندگان و شاعران و هنرمندان ِ چپ بر خطا بودند؟ مردمانشان را به خطا انداختند؟ بله ممکن است. امّا آن‌ها برای ساختن و خلق ِ هرقطعه شعر یا داستان کوتاه یا نظریه‌ای اجتماعی نخست باید از سدّ ِ سکندر شما بگذرند و شما هیچگاه نگذاشتید به سلامت چنین کنند و هر گاه که دیدید دارید از دست می‌روید، ‌به جای سر فرودآوردن در برابرِ حقیقت‌های انسانی و تاریخی، با ارتجاع‌های بغلیِ خودتان ساخت و پاخت کردید تا فضای در حال شکوفایی را به سرکوبی شدیدتر ببندد و خطر مشترک را دور کند به امیدِ توافق‌های بعدی و بازگشت‌های بعدی.
هر چه ویرانی و خرابی است، محصولِ حماقت و حرص و تباهکاریِ شماست.




خالد رسول‌پور

@adabyate_digar|#Kh_Rasoulpur
1.6K views13:01
باز کردن / نظر دهید
2022-08-12 16:02:05 Bob Marley - Buffalo Soldier



@adabyate_digar|#Music
1.3K views13:02
باز کردن / نظر دهید