این دیار که سر مادیانی را ماند به تک در رسیده ز اقصای آسی | ادبیات دیگر
این دیار که سر مادیانی را ماند به تک در رسیده ز اقصای آسیا تا در مدیترانه غوطه خورد از ماست این دیار.
مچ، غرقهی خون دندانها فشرده به هم برهنه پای این سرزمین که فرشی ابریشمین را ماند این دوزخ این بهشت از آن ماست.
فرو بسته ماناد هر در که از آن ِ دیگران است. جاودانه فرو بسته ماناد آدمی از بردهی آدمی بودن دست بداراد این است صلای ما زیستن به سان درختی، تنها و آزاد برادرانه زیستن به سان درختان یکی جنگل این است رویای ما...
ناظم حکمت|ترجمه:احمد شاملو •••
این کشور از آن ماست این پاره خاک که همچو مادیانی از آسیای دور تاخته و سر بر دریای سفید هشته کشور ماست. مچها در خون، لبها پرچ، پاها برهنه و خاکی فرش پرنیان را می ماند این دوزخ و این بهشت از آن ماست بسته باد دروازه های بیگانه و هرگز باز مباد نابود باد بردگی انسان برای انسان این پیام ماست.
زیستن چون تکدرختی آزاد و تنها و همچون جنگلی برادرانه این آرزوی ماست...