Get Mystery Box with random crypto!

...من نمی‌گذاشتم کسی بدنش را جابجا کند، با سر و صدا و وقت و بی | اگر تو مرا نبینی

...من نمی‌گذاشتم کسی بدنش را جابجا کند، با سر و صدا و وقت و بی‌وقت گریه می‌کردم و اعصاب همه‌ی خانواده را خُرد کرده بودم. ایستاده کنار بدن خشک‌شده‌اش از خودم می‌پرسیدم حالا سرانجام چه بر سرش که آه، ده‌ها هزار بار نوازشش کرده بودم خواهد آمد، بر سر آن پنجه‌ها که وقت دراز کشیدن کنار میزم به ظرافت روی هم می‌انداخت‌شان.
این که می‌خواستم این‌ها را بدانم، از مرگدوستی بود؟ این‌که می‌خواستم شده حتی بخشی از او را نگه دارم، نشان می‌داد زیادی احساساتی بودم؟ آیا تماشا کردنِ تجزیه شدن تنش بی‌احترامی بود؟ این سوال‌ها را از سرم بیرون کردم، تلفن را برداشتم و به دوستی زنگ زدم و ازش خواستم کاری که در ذهن دارم را انجام بدهد، او هم لحظه‌ای درنگ نکرد....
@agartomaranabini