Get Mystery Box with random crypto!

aghalliat.com ادبیات اقلیت

لوگوی کانال تلگرام aghalliat — aghalliat.com ادبیات اقلیت A
لوگوی کانال تلگرام aghalliat — aghalliat.com ادبیات اقلیت
آدرس کانال: @aghalliat
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 1.47K
توضیحات از کانال

کانال اطلاع‌رسانی
سایت ادبیات اقلیت
📍 ادبیات جدی، ادبیات اقلیت است.
سایت:
www.aghalliat.com
اینستاگرام:
www.instagram.com/aghalliat
ایمیل:
aghalliat@gmail.com
فیسبوک:
facebook.com/aghalliat
ارتباط با ادمین:
@minorliterature

Ratings & Reviews

2.33

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

1


آخرین پیام ها

2022-08-22 11:06:02 #مرضیه_برمال:

پرتم
مثل پوکه‌ای جامانده از جنگ
خاموشم مثل کتری که این دم، دل جوشیدن ندارد
مثل پنجره که در لاک توست
درست به رنگ قرمز جیغ
که می‌کشد توی کوچه
با سفر
از چمدان و گیتار برگرد
راه دریا بگیر
با دو فنجان قهوه
که من
تنها
تنگ غروب
میل آغوش همین جزیره را دارم
همین جزیرۀ مجنون…

سه شعر از مرضیه برمال در سایت ادبیات اقلیت

@Aghalliat
186 views08:06
باز کردن / نظر دهید
2022-06-23 10:06:11
#آگهی
بیست و هشتمین نشست از نشست‌های هفتگی گذار، روز جمعه، 24 جون 2022 (سوم تیر 1401) از ساعت 17 تا 20 در کافه سامسا در #استانبول برگزار می‌شود.

این نشست به شعرخوانی گراناز موسوی و گفت‌وگو با او و پرسش و پاسخ اختصاص خواهد داشت.

شرکت برای همۀ علاقه‌مندان آزاد است.

اینستاگرام مرکز فرهنگی گذار

@Gozaristanbul
332 views07:06
باز کردن / نظر دهید
2022-06-13 16:29:37 سرگذشت پرفراز و نشیب یک کتاب؛ نگاهی به کتاب جهان چگونه مدرن شد؟

یادداشتی از: #محمدعلی_حسنلو

کتاب جهان چگونه مدرن شد؟ قصۀ یافتن اثر بزرگ لوکرتیوس توسط یک شکارچی ماهرِ کتاب با نام پوجّو براچّولینی است که مدتی را نیز در کسوتِ منشی پاپ، روزگارِ پر فراز و نشیبی را گذرانده است. او به سبب شغلی که داشت می‌توانست برای نسخه‌برداری از کتاب‌ها به کتاب‌خانه‌های عظیمی که در اختیار طرف‌داران سفت و سخت دین مسیحیت بود، رفت و آمد کند و سرانجام نیز در ژانویه ۱۴۱۷ مجموعه‌شعر بلندی را می‌یابد که به زبانِ لاتین نوشته شده بود. پوجو که کاتب خوش‌خطی بوده، قصد داشته یک نسخۀ دست‌نویس از کتاب را به قلم خودش تهیه کند و سپس آن ‌را به‌طور عمده منتشر کند.

کتاب جهان چگونه مدرن شد؟ که عنوان اصلی آن در زبان انگلیسی البته «پیج» است، روایت پر فراز و فرود یافتن است. یافتنِ شعری بلند که توانست تاریخ علم و هنر را تحت تأثیر خود قرار بدهد.

متن کامل این #یادداشت در سایت ادبیات اقلیت:

https://bit.ly/3mGjdr9

@Aghalliat
771 views13:29
باز کردن / نظر دهید
2022-06-07 21:01:36
"مازال البحر هادئا" گزیده داستان کوتاه جنوب ایران در بغداد منتشر شد.

محمد حمادی مترجم خوزستانی با اشاره به شرایط پایدار بحرانی در جنوب، روزهای سخت و نفس‌گیر توالی توفان‌های خاک و ریزگرد و تراژدی آوار و فقدان و تنش آبی، خبر انتشار ترجمۀ عربی گزیده داستان‌های جنوب ایران را در بغداد به همت دار النشر ابجد، ناشر عراقی، اعلام کرد. داستان‌هایی که به روایت سالیان سخت محنت و درد و رنج بی‌پایان دیاری می‌پردازد که در عین زرخیز بودن، محروم است.

کتاب مازال البحر هادئا که عنوان خود را از داستان کوتاه " دریا هنوز آرام است " از احمد محمود گرفته است، افزون بر این داستان دربردارندۀ داستان‌های دیگری از عدنان غریفی، قاضی ربیحاوی، نسیم خاکسار، حبیب باوی ساجد، ابوذر قاسمیان، کورش اسدی، صمد طاهری، توفیق بنی‌جمیل، و داستان کوتاه غداره مادر بهرام از #ابراهیم_دمشناس است.

#محمد_حمادی مترجم فعال و پرکاری است که پیش از این آثاری از غزاله عليزاده و سیمین دانشور و دو رسالۀ فلسفی همایی را به عربی برگردانیده و آثاری از احلام مستغانمی و میخائیل نعیمه و... را به فارسی در آورده است.

@Aghalliat
521 views18:01
باز کردن / نظر دهید
2022-06-04 17:04:47 سه یشت از اوستا / بازسرایی مهرداد فلاح
(از روی گزارش زنده‌یاد ابراهیم پورداوود)
۱

اوستا – هفتن یشت کوچک
بازسرایی مهرداد فلاح
از روی گزارش استاد ابراهیم پورداوود
***

اهورامزدای رایومند و فرهمند را می‌ستاییم
امشاسپندان را
سازش پیروزمند را
که نگاهدار تمامی آفریدگان است از بالا
دانش درونی مزداآفریده را می‌ستاییم
دانش دستامدنی مزداآفریده را

اردیبهشت زیباتر را می‌ستاییم
زورمند مزداآفریده اییریامن ایشیا را
سوک نیک دوربین مزداآفریدۀ مینوی را
شهریور را می‌ستاییم
فلز گداخته را
و بخشش و بخشایش را
که غمخوار بیچارگان است

سپندارمذ زیبا را می‌ستاییم ما
راتای نیک دوربین مغداد مزداآفریده را می‌ستاییم
هروتات امشاسپند را می‌ستاییم
یاییریه هوشیتی را می‌ستاییم ما
مفدادان سال / سروران پاکی را می‌ستاییم
امرتات امشاسپند را می‌ستاییم
گلۀ پروار را می‌ستاییم و گندم‌زار نیروزای را
گوکرن زورمند مزداآفریده را

مهر را می‌ستاییم که دشت‌های فراخ دارد و مرغزارهای خوب و بخشنده
اردیبهشت را می‌ستاییم و آتش اهورامزدا را
اپام نپات را می‌ستاییم و آب مزداآفریده را

فروهر پاکان را می‌ستاییم
زن‌های نامور پسرداران را
یاییریه هوشیتی را می‌ستاییم
امۀ خوش‌اندام بالابلند زیباروی را
بهرام اهوراآفریده را
اوپرتات پیروزمند را
سروش مغداد پاداش بخش پیروز گیتی‌افزای را می‌ستاییم
رشن راست و ارشتاد گیتی افزای را
خشنود می‌داریم “همانند بهترین سرور”
بادا که بگوید زود با من
“بهترین داور است او بر پایۀ قانون مغداد”
بادا که چنین گوید مرد پاکدین

اهورامزدای رایومند و فرهمند را می‌ستاییم
امشاسپندان / نیکخواه و نکوشهریاران را می‌ستاییم
وهومن امشاسپند را
سازش پیروزمند را
که نگاهدار تمامی آفریدگان است از بالا
دانش درونی مزداآفریده را می‌ستاییم
دانش دستامدنی مزداآفریده را

زیباترین امشاسپندان اردیبهشت را می‌ستاییم
زورمند مزداآفریده اییریامن ایشیا را
سوک نیک دوربین مزداآفریدۀ مینوی را
شهریور امشاسپند را می‌ستاییم
فلز گداخته را می‌ستاییم
بخشش و بخشایش را
که غمخوار بیچارگان است

سپندارمذ نیک را می‌ستاییم
راتای نیک دوربین مغداد مزداآفریده
هروتات امشاسپند را
یاییریه هوشیتی را می‌ستاییم
مغدادان سال / سروران مینوی را می‌ستاییم
امرتات امشاسپند را
گلۀ پروار و مرغزار سودآفرین را
گوکرن زورمند مزداآفریده را می‌ستاییم

مهر دارای دشت‌های فراخ را می‌ستاییم
رام دارای چراگاه‌های خوب و بخشنده را
اردیبهشت و پور مزدا آذر را می‌ستاییم
بزرگ شهریار تابان اسب تازان
اپام نپات را می‌ستاییم
آب مزداآفریدۀ مینوی را می‌ستاییم

فروهرهای مغداد نیک و توانای پاکان را می‌ستاییم
زن‌های نامور پسرداران را
یاییریه هوشیتی را
امۀ خوش اندام بالابلند زیباروی را می‌ستاییم
بهرام اهوراآفریده و اوپرتات پیروزمند را
سروش پاک آن سرور مغداد پیروزمند گیتی‌افزای را می‌ستاییم
رشن راست و ارشتاد بزرگ سازندۀ گیتی را می‌ستاییم

او جادوان و دیوان و مردمان را بمیراند ای زرتشت
همو که راستی ست و درستی‌ای سپنتمان زرتشت
همین که او بر زبان آرد “راستی”
هر دروغی را بمیراند
هر دروغی بمیرد

یاری بگیریم از این هفت امشاسپند
از این نیکخواه و نکوشهریاران
برای بازداشتن دشمن مزدیسنا
و می‌ستاییم ما آب مزداآفریدۀ اسب تن را

یتا آهو!
درود می‌فرستیم به اهورامزدای رایومند و فرهمند
و به امشاسپندان
اشم و هو!

متن کامل در سایت ادبیات اقلیت:

https://bit.ly/3GT8Qtp

@Aghalliat
678 views14:04
باز کردن / نظر دهید
2022-06-01 17:30:24 بی نماز به خاک بسپاریدم
باید بریزم به خاک سرازیر
لب به لب
لبریز از زیستن
من آن نطفۀ سرخ شرابم
بنوشم خاک!
ای من در تو روشن‌تر از آب
ای زنده‌تر از آیینه و چراغ
ای آشکارِ جاری در من
ای خاک!
من طعم آخرین بوسۀ قبل از اعدامم
شاید آخرین حرفِ نگفته‌ام
یا گناه رازآلودِ شیرینی، شبیه وسوسۀ حوا
من کی؟
و
کجا؟
زاده شدم از تو
که این‌چنین بوی گذشته می‌دهم؟
ای خدایان خاموش همۀ ادیان
من کافرم به ایمان خویش
اگر زنده‌اید هنوز
مهمانم کنید
به مرگ با عطر یاس
من حق دارم گَردِ افشان ِگُلی خوش‌بو باشم که سگی به بازی از شاخه می‌چیندم به خنده
من مرگ را به خنده می‌خواهم
آخ ای پیامبران راست‌کردار جهان دروغ
بگذارید
برزخ من دیدن هیجان شاد بازی کودکان باشد
و دوزخم حبس شدن در شکم سگی شاد
من این شکل باشیدن را دوست‌تر دارم به احترام
بهشتم آن زمان
تماشای گام‌های عابران
و زیستنم بر بالِ شادِ باد
رفتن به سوی نور
به سوی مهر است
از من بگذرید
من کافرم به ایمان خویش
من مرگ را با زیستن مرده‌ام بارها
برزخ را به رنجِ جان چشیده‌ام
دوزخ را با سر معلق بریدۀ زنی در دستان قاتلی آزاد
زندگی کرده‌ام
آی پیامبران راستی
من زندگی را بارها مرده‌ام
بگذارید مرگ را جهانی زندگی کنم.

شعری از #لیلا_درخش در سایت ادبیات اقلیت:

https://bit.ly/3NQELNB

@Aghalliat
495 views14:30
باز کردن / نظر دهید
2022-05-19 14:30:25 جامعه‌ای که در آن ادبیات خوانده نمی‌شود، زبان مردمش الکن است و چون زبان مردمش الکن است، آن مردم با #خشونت زندگی خواهند کرد. ادبیات جایی است که غنای زبانی می‌آورد. ادبیات جایی است که شما می‌توانید وجود خود را گسترده کنید. از این خشونتی که در زندگی‌هایمان با آن روبه‌روییم، فرا برویم. لویناس می‌گوید بخش بزرگی از خشونت عالم، تنها با این کلمۀ «سلام» گرفته شده است. سلام! همین‌که یکی به شما بگوید سلام، یک پله عقب می‌روید، چون فکر می‌کنید انسانی بر شما عارض شده است و شما اگر جواب سلامش را بدهید، دیگر با خشونت با آن فرد روبه‌رو نمی‌شوید.

در ستایش ادبیات / سخنرانی دکتر #مصطفی_مهر‌آیین در جلسۀ رونمایی رمان #ماخونیک

به گفتۀ آرنت ما تا زمانی که قصه نگوییم، فاقد جهان‌ایم... یکی از راه‌های قصه‌نویسی این است که شما چیزی را از دست بدهید. هنگامی‌که از دست دادید، برای دیگران شروع به قصه تعریف کردن می‌کنید. او آرزو می‌کرد که کاش من دائماً چیزی را گم کنم تا بتوانم قصه‌اش را بگویم. شما در خصوص عشق‌تان در خصوص چیزهایی که از دست می‌دهید، قصه می‌گویید. شما در خصوص مادرتان صحبت نمی‌کنید، الا زمانی که بمیرد. وقتی از دستش دادید، تازه متوجه می‌شوید که چه از دست داده‌اید و قصه‌گویی می‌کنید و چقدر خوب است که انسان‌ها حداقل در همین موقعیت هم یاد بگیرند از دیگرانی که از دست داده‌اند، قصه بگویند. نکته در جامعۀ ما این است که ما همه‌چیز را از دست می‌دهیم، اما در خصوص هیچ‌چیزی قصه نمی‌گوییم و عجیب است که ما به‌راحتی از دست می‌دهیم و ستایشگر این از دست دادن‌ایم، به‌جای این‌که در خصوص آن قصه بگوییم.

متن کامل این سخنرانی را در سایت ادبیات اقلیت بخوانید:

https://goo.gl/3MPYGz

@Aghalliat
644 views11:30
باز کردن / نظر دهید
2022-03-25 12:23:01
نیامد / رضا براهنی

شتاب کردم که آفتاب بیاید
نیامد
دویدم از پیِ دیوانه‌ای که گیسوانِ بلوطش را به سِحرِ گرمِ مرمرِ لُمبرهایش می‌ریخت که آفتاب بیاید
نیامد
به روی کاغذ و دیوار و سنگ و خاک نوشتم که تا نوشته بخوانند که آفتاب بیاید
نیامد
چو گرگ زوزه کشیدم چو پوزه در شکمِ روزگارِ خویش دویدم دریدم
شبانه روز دریدم که آفتاب بیاید
نیامد
چه عهدِ شومِ غریبی! زمانه صاحبِ سگ، من سگش
چو راندم از درِ خانه ز پشت بامِ وفاداری درون خانه پریدم که آفتاب بیاید
نیامد
کشیده‌ها به رُخانم زدم به خلوتِ پستو
چو آمدم به خیابان
دو گونه را چنان گدازه‌ی پولاد سوی خلق گرفتم که آفتاب بیاید
نیامد
اگرچه هق هقم از خواب، خوابِ تلخ برآشفت خوابِ خسته و شیرین بچه‌های جهان را
ولی، گریستن نتوانستم
نه پیشِ دوست نه در حضور غریبه نه کنجِ خلوتِ خود گریستن نتوانستم که آفتاب
بیاید
نیامد

@Aghalliat
1.1K views09:23
باز کردن / نظر دهید
2022-03-17 16:49:28 یاددشتی دربارۀ کتاب ابریشم نوشتۀ الساندرو باریکّو

آرش خراشادی

حکایت می‌کند باریکّو از مردی به نام هِروِه ژونکور. که زنی داشت به نام هلن. سیه‌موی با صدایی بسیار زیبا. مرد برای تجارت ابریشم چند بار به ژاپن سفر می‌کند. به طور اتفاقی با «دست‌نیافتنی‌ترین مرد ژاپن» هاراکه‌ئی آشنا می‌شود. چشمش در چشم «نوباوۀ» هاراکه‌ئی، که چشمانی با برشی غیرشرقی داشت، تلاقی می‌کند. و خود را در حالت غریبانه‌ای از بودن در میانۀ جهان حس می‌کند. برخی آن را عشق می‌نامند.

کاری که باریکّو با زبان می‌کند، یعنی پیراستن موسیقی زبان از خار حروف، رسیدن به لمس ابریشم [هیچ] و… شاید تحت تأثیر فلسفۀ دوست نویسنده، یعنی جیانی واتیمو باشد. به‌خصوص ایدۀ زبان تنزیهی برآمده از الهیات پس از مرگ خدا و جنگ دوم جهانی است.

داستان عشقِ ابریشم تنانه است. تماسی از میان دو تن با واسطۀ ابریشمی از جنس هیچ. حضور سنگین سایۀ خدا و عشق به او جای خود را به حضور هیچی سبک در رمان داده ‌است. باریکّو به جای دعوت پراحساس و طولانی به سکوت عرفانی، خود در متن ادبی‌اش سکوت می‌کند:
«در انتهای جاده، آبادیِ هاراکه‌ئی را یافت: کاملاً به آتش کشیده‌شده: خانه‌ها، درخت‌ها، همه چی. دیگر هیچی باقی نمانده ‌بود. جنبنده‌ای زنده باقی نمانده ‌بود. هروه ژنکور بی‌حرکت به نگاه کردن آن تودۀ عظیم سوختۀ خاموش بر جا ماند. پشت سرش جاده‌ای بود به درازای هشت‌ هزار کیلومتر. و در برابرش هیچ. همۀ آن‌چه را که فکر می‌کرد نامرئی است، به ناگهانی، دید. پایانِ جهان.» (ص ۱۰۶)

متن کامل یادداشت در سایت ادبیات اقلیت

@Aghalliat
927 views13:49
باز کردن / نظر دهید
2022-03-15 12:15:32 عملیّات ویژه

بنگر چگونه گرجی مکّار
می‌جنبد در گورش در میدان سرخ
دست بر هم می‌ساید شیطان پیر
پیداست بوی خون شنیده

یکسر باد مرگ می‌وزد
در استپهای برف‌پوش
سپاه وهمناک جالوت
به سوی ناکجا روان است

باد است یا اهریمن
کائن گونه در گوششان خوانده:
“برو! برو! نایست!
آتش بزن! بکُش! خراب کن!”

امّا اینک داوود
روی‌درهم‌کشیده خاموش
بی فلاخن و سنگ
راه را بر تانکها بسته

موی‌گشاده مادران سوگوار
ایستاده پیشباز سپاه
با مشتی تخم آفتابگردان
به‌جایِ نان و نمک

“بریز در جیبت سرباز
امّا آن را نخور
تا پس از مرگ
آفتابگردان بر گورَت برویَد! “

شعری از #بهمن_زبردست در سایت ادبیات اقلیت:

https://bit.ly/36jGgTI

@Aghalliat
734 views09:15
باز کردن / نظر دهید