Get Mystery Box with random crypto!

یک روز حبیب در مالزی به سراغ ما در هتل آمد و با خودرویش من ، ه | محمدآقازاده

یک روز حبیب در مالزی به سراغ ما در هتل آمد و با خودرویش من ، همسرم و دو پسرم سهیل و سینا را در پایتخت مالزی کوالالامپور به گردش برد ، بخاطر میهماندار بودن همسرم بلیط هواپیما و هتل مجانی بود، بچه ها کوچک بودند و روزی به یادآمدنی در ذهن شان ماند و برای من خاطره زیبا شد، روزی پر از حرفهای جدی ولی با زبانی شیرین و جاهای دیدنی و فراموش نشدنی

خاطره شیرین وقتی از رخدادی تلخ زخم می خورد زندگی را تحمل ناپذیرتر می کند ،خاطره ترا به وجد می آورد ولی رخدادی تلخ معنای آنرا تغییر می دهد و حسی تراژیک را در تو بیدار می کند ، امروز شنیدم "حبیب سنگتراش" بعد از سالها تحمل سرطان پیش رونده بار رنج ، درد و بیماری را زمین گذاشت و به جهان ابدی پناه برد تا آرامش از دست رفته اش را باز یابد ,

با رفتن اش آرام جانم تلخ شد ، در روزنامه ایران همکار بودیم ، او مسئول آگهی موسئسه ایران بود و من در تحریریه قلم می زدم ، بعد او به دانشکده خبر رفت و بعدها هیچکدام در این موسئسه نماندیم ، او به مالزی سفر کرد و من صلیب انزوا را بر شانه هایم حمل می کنم ، بعدها در کنکره آسیایی ارولوژی که به همت دکتر جلیل حسینی جراح عالیقدر در کیش برگزار شد هم را دیدیم و ...

فرصت دوستی و کپ و گفت هرگز نیافتیم ، اما وقتی خبر بیماری اش را شنیدم مرتب احوالش را می پرسیدم ، ولی چند ماهی بود نمی شد با هم تلفنی حرف بزنیم ، بیماری طاقت حرف زدن را از او گرفته بود، از دوست مشترک مان جهانگیر حسن زاده حال اش را می پرسیم ، کرونا بر روند درمان اش تاثیر منفی گذشت ، اما تقدیرش رفتن بود و این روزها ما خسته و درمانده خبر مرگ های بیشمار را می شنویم و خاطرات شیرین مان تلخ می شوند ، باشد روحش آرام باشد و خانواده اش این فقدان را تاب بیاورند
@aghazadehmohammad