Get Mystery Box with random crypto!

لحظات هول و دلهره،برادرم روی تخت بود ،ازدور می دیدمش و ضربان ق | محمدآقازاده

لحظات هول و دلهره،برادرم روی تخت بود ،ازدور می دیدمش و ضربان قلبم را حس می کردم ،چه لحظات تلخی را تجربه کردم،قلب شاهپور ایستاده بودو پزشکان و پرستارها به سرعت می دویدند، هر کس کاری می کرد ، به سرم دارو تزریق می کردند،نفس های بلند برادرم از دور با وحشت می دیدم،کم کم این تنفس آرام گرفت،با کلی دستگاه و دارو ،سرپرستی تیم احیا را دکتر کمال بصیری بر عهده داشت ، جنگ با مرگ در اوج نومیدی حماسی است که مدام در بیمارستان ها اتفاق می افتد ، حماسی که گاهی پیروز می شود و زمانی شکست می خورد

امروز که به آن لحظات تلخ ولی سرشار از حماسه فکر می کنم نوع دیگر آنرا می بینم،همه ذهنم می رود به سمت قهرمانان تراژیک یونان ، سوفکس،ادیپوس،مدیا، آشیل و کلی قهرمان که تقدیر ناگزیر را به نام خود به تاریخ سپردند

مرگ شاهپور آن لحظه را برای من بی رنگ نکرد هر چند کل ذهنم پر از تاریکی غم کرد،زنگ زدم از دکتر بصیری که کار احیای قلب برادرم را انجام داد تشکر کنم،در حماسه تراژیک نتیجه مهم نیست ، مهم آنست هیچ جنگی را بدون نبرد نبازی ، کلی در مورد مشکلات بیمارستانهای دولتی و کمبودهایش و متخصصان اوژانس صحبت کردیم ، متصصانی که به صورت دید جامع بدن بیمار را می پائیدند تا آن درد اصلی را بیابند و بعد کار را به متخصصان دیگر بسپارند ، تخصصی پیچیده و مهم که تاریخ زیادی پشت سرش نیست و آینده را از آن خود خواهد کرد ، در مورد این رشته بیشتر خواهم نوشت ، کاش بتوانم در محیط آرام و همه آنها که در آن شب و روزهای بعد کاری کردند کارستان ببینم و به احترام شان بیایستم ، در مورد دکتر کرمانی پور دوست عزیزم هزار بار هم بنویسم کم است
@aghazadehmohammad