Get Mystery Box with random crypto!

ساعت ۱۸/۱۵ دقیقه غروب پنجشنبه با فرزام پروا متخصص اعصاب و روان | محمدآقازاده

ساعت ۱۸/۱۵ دقیقه غروب پنجشنبه با فرزام پروا متخصص اعصاب و روان و روان پزشک قرار تلفنی دارم، از او چه می خواهم ، لابد میل به زندگی و برگشت به عادت های زندگی روزمره ، می دانم و می داند فقدان برادر مرا با پرسش های سهمگین روبرو کرده و جواب آنها را از او می خواهم ، آیا جوابی هست ، می خواهم نقش بیماری را بازی کنم که در فقدان یک سوگواری و در تنهایی چطور با اندوه اش کنار بیاید ، می خواهم زندگی کنم ، ولی این خواست را خودخواهانه می یابم ، آیا من یک خودخواهم ، فرزام می گوید نه ، چرایی اش را هم می گوید

اما پروا در قامت دوست روبرو می شود ، با لحن حزن زده تسلیت می گوید ، کمک می کند حرف بزنم ، می گوید آنچه ترا به روشنایی زندگی باز خواهد گرداند چشمی است که بر سطور کتاب می دود و دستی که بر کیبورد تلفن همراه می لغزد تا کلمات تبدیل به جمله و جمله ها را به پاراگراف و پارگراف ها را مبدل به یک متن کند ، او از معجزه زمان می گوید

پروا دوستم به گونه زیر پوستی آرامم می کند ، او پیشتر از آنکه متخصص باشد نویسنده و مترجم است ، در حافظه جمعی و ادبیات دنبال آن نخ نامریی می گردد که روح جمعی ما را شکل داده است ، او در ذهن مردگانی که خلاق بود معنای زندگی را می یابد ، لاکان را خوب می شناسد و اهل تحقیق و آموزش است ، اما برای من چیست ، یک دوست که با چینش کلمات اش که به سادگی در ذهنم ته نشین می شوند تا غم یک فقدان را تبدیل به زندگی کند ، بزودی در مورد کتابهایش می نویسم ، هر چند قبلا هم نوشتم ، بعد از پایان یک مکالمه که آینه وار مرا به تماشای خودم وا داشت کتاب خلطرات سوگ واری رولان بارت را می خوانم و مثل او می خواهم تا با کلمات و جمله ها داداش شاهپور را برای خودم ماندگار کنم ، بارت جایی نوشته است قلبم از غمی هولناک آکنده است و سیل اشکهایم جاری است ، اشکهایی که کاش برای من کلمه بشوند و جمله و در نهایت روایت گر ذهنی غم زده از برادری که برای بی خانمان ها و بچه یتیم ها می زیست
@aghazadehmohammad