Get Mystery Box with random crypto!

اسماعیل رجب زاده پسر دایی من است ، ولی من او را بیشتر از یک | محمدآقازاده

اسماعیل رجب زاده پسر دایی من است ، ولی من او را بیشتر از یک نسبت فامیلی دوست دارم ، هنرمندی چیره دست و با دستهای ورزیده خود و‌کارهایش در انزوای خود نگه می دارد ، البته مثل کارهایش ، پرهیز از نازیبایی و بستن همه خلا و شکاف هایی که دردها و زخم های فرد و جامعه را به درون اثر هنری رسوخ دهد، او به تمامی به چشم فرصت می دهد که زیبایی را به تمامی از آن خود کند ، در حقیقت این فرصت دادن به غیابی است که به تمامی ناگفته ها _ همان رنجهای بشری _ را به تنهایی آشکار می کند ، بدون آنکه انگشت اشاره به سمت شان دراز کند ذهن در خودمانده را به تسخیر ناگفته می ماند و از خود می پرسی چرا اثر هیچ از آنها نمی گوید، اگر هنر را پرسش های هولناک بدانیم تا جواب سرراست ، هنرمند بدون آنکه به خنجر این پرسش ها به ذهن ما هجوم می برد و آن کاری را می کند که اثر اجتماعی سر راست نمی تواند انجام دهد

سوژه اسماعیل در ظاهر زن اثیری از همان نوع است که قهرمان هدایت در بوف کور با ذهن جنون زده اش بدنبال آنست ترسیم کند ، ولی خط ها و شعر های زیبا همچون دام های در هم تنیده این زنان را به اسارت می گیرند و چون تازیانه بر صورت و پیکر زیبایشان فرود می آیند ، یک کلاژ بدیع ، یک نوع دهشت فیاض که چون نقاب پوشانده که نام ناپذیر می مانند و جهان نازیبا را در زیبایی اش نشان مان می دهد ، زنانی زیبا در همان زمان اثیری وهم انگیز می مانند و واقعیت وجودی شان در مادیت امور ریشه نمی دوانند ، زیبایی اسارت ساز که برای خود نیست و جون ویترینی برای دیگریست ، شورش زیبا شناسانه در آثار پسر دایی شکل کلاسیک و مالوف دارد و در غیب کردن آنچه باید گفته شود کاملا مدرن است ، کاش زندگی فرصت دهد آثارش در منظر عمومی به تماشا بگذارد
https://www.instagram.com/p/CZWLvYQu7ky/?utm_medium=share_sheet
@aghazadehmohammad