سیل در رها (ادسا) نیما جمالی متنِ زیر ترجمهی قسمتی از وقا | اهل تمیز
سیل در رها (ادسا)
نیما جمالی
متنِ زیر ترجمهی قسمتی از وقایعنامهی رُها است و حکایتِ سیلی است که در آبانِ سالِ ۲۰۱ میلادی، در زمانِ حکومتِ ابگرِ دهم، شهر را ویران کرده و کسانی را کشته است. متن یکی از قدیمیترین نمونههای متونِ سریانی است. این که چطور شد که سیل آمد و چه کردند که باز چنین نشود.
«به سال پانصد و سیزده از مُلکِ سوروس، به دورِ مُلکِ مَلِک اَبْگُر ابنِ ملک مَعنو، به ماهِ تشرین اخری، سرچشمههای آب که از ایوانِ (:کاخ) بزرگِ ملک ابگرِ بزرگ بیرون میرفت شدت یافتند و بالا آمدند آنچنان که پیشتر هم معمول بود و پر شدند و از هر جانب جاری شدند و حیاط و جلوخان و خانههای شاهی از آب پر شدند و چون خداوندگارمان، ملک ابگر، این بدید به امنِ تپهای فراز شد که ورای ایوانش بود آنجا که کارگزارانِ مُلک ماوا و سکنا داشتند. چون حکیمان میاندیشیدند که با حجمِ آب که هر دم میافزود چه کنند، اتفاق را بارانی بزرگ و سنگین به شب آمد و [نهرِ] دیصان پیش آمد آنگاه که نه روزش بود، نه ماهش. آبهای بیرونِ [شهر] آمدند و به دریچهها که با اوراقِ آهنینِ بزرگ بسته و به میلههای آهنین مستحکم کرده بودند برخوردند و چون منفذی از برای آبها نبود، دریاچهای بزرگ پشتِ باروی شهر پیدا آمد و آبها از بینِ دیوارههای بارو به شهر فروریخت. پس ملک ابگر به برجی بلند ایستاد که برجِ پارسیانش میخوانند و به مشعلهای آتش آب را دید و فرمود که دروازهها و هشت دریچهی باروی شرقیِ شهر را، آنجا که رودخانه بیرون میشد، بگشایند و آب به درونِ شهر آمد و ایوانِ بزرگ و زیبای خداوندگارمان ملک ابگر را بکند و هرچه که پیش خود یافت برگرفت. بناهای جلیل و زیبای شهر، هرچه نزدیک نهر، از جانبِ جنوب و غربش و نیز معبدِ کلیسای مسیحیان را ویران کرد و در این واقعه، بیش از دو هزار آدمی مردند. بیشترشان به شب خفته بودند که ناگهان آب بر ایشان آمد و خفه شدند. چون شهر از صدای نالهها مملو شد و چون ملک ابگر این صدمتی که شد بدید فرمود که همهی آن صنعتگرانِ شهر دکاکین خود را از جانبِ نهر دورتر برند و کس دکانی از برای خویش به جانبِ نهر نسازد و به حکمتِ مساحان و خبرگان دکاکین را به قاعدهی عرضِ نهر دور نهادند و بر معیار قدیم افزودند که هرچند که [آب] بسیار و شدید باشد، عرضِ نهر از برایش تنگ نیاید که [نهر] آب را از ملتقای بیست و پنج جریان از هر جانب میگیرد. ملک ابگر فرمود که همهی آن کسان که شب را به جلوخانها میگذرانند و به جانبِ نهر کار میکنند، از ماهِ تشرین قدم (آذر) تا نیسان (فروردین)، شب را به دکاکینشان نسپَرَند مگر شبگردان که شهر را میپایند، پنج از ایشان، همهی زمستان، شب را به بارو سپرند، فراز آنجا که آب به شهر اندر میآید و چون دریافتند به شب و صدای آبهای بیرونِ [شهر] را شنیدند که به شهر داخل میشوند، و هر کس که آن صدا را بشنود و مهمل بگذارد و بیرون نیاید که «الحذر آب» به اهمال محکوم شود که فرمانِ مَلک را شکسته و این فرمان برقرار گشت از این زمان که چنین شد تا ابدالاباد. پس خداوندگارمان، ملک ابگر، فرمان داد که از برای سکونت ملوکانه کاخِ زمستانی بسازند در بت تَوْرا که همهی زمستان را در آن بگذراند و به تابستان به ایوانِ نوی که از برایش در سرچشمه ساختهاند فروآید و نیز بزرگانش از برای سکونتِ خود ابنیهای ساختند به محلهای که از برای شاه بود، به سوقِ علیا که بیت سَحَر خوانده میشود. از برای آنکه آرامشِ قدیمِ شهر برقرار شود، ملک ابگر فرمود که خراجِ معوقهی اهل شهر و آنها که در دیهها و مزارع ساکنند برداشته شود و خراجِ ایشان تا پنج سال، آنگاه که شهر به نفوس غنی و به ابنیه مزین شود موقوف شود.»
متن را از سریانی ترجمه کردهام و آن را با ترجمهی انگلیسی سیگال در Segal, J. B. Edessa 'the Blessed City'. Oxford: Clarendon Press, 1970, pp.24-5. تطبیق دادهام. اصل متن سریانی از اینجاست:
Muraoka, T., Classical Syriac: a Basic Grammar with a Chrestomathy. Wiesbaden: Harrassowitz, 2005.
برگرفته از کانال مترجم «سریانیات»
@ahle_tamyz