Get Mystery Box with random crypto!

مرگ واپسین اصلاح‌طلب ناکام امپراتوری سرخ! صلاح‌الدین خدیو | فراسوی سیاست

مرگ واپسین اصلاح‌طلب ناکام امپراتوری سرخ!

صلاح‌الدین خدیو

بامداد دیروز مردی درگذشت که یک تنه مسیر تاریخ جهان را تغییر داد: میخائیل گورباچف آخرین رهبر اتحاد جماهیر شوروی سابق!
مردان تاریخ ساز در معرض قضاوت های پیچیده و متناقض قرار می گیرند.
شاید پرونده داوری درباره کارنامه وی و ارزیابی اقداماتش و پیامدهای آن ها، هیچگاه بسته نشود.
در نظر مردم اروپای شرقی، گورباچف ناجی و قهرمانی است که آن ها را از یوغ کمونیسم آزاد کرد. اما در نگاه هموطنان خودش، این قدر محبوب نیست و خاطره جمعی روس ها از سال های زمامداری وی با هرج و مرج و تورم بالا و فروپاشی گره خورده است.
صرف نظر از همه این ها، درباره یک نکته اتفاق نظر وجود دارد. این اصلاحات دیرهنگام و اشتباهات متعدد در نحوه اجرا و اولویت بندی آن ها بود که کشور را به سوی پرتگاه فروپاشی و تجزیه برد.
گورباچف، الکساندر دوبچک روس ها بود. مومن و معتقد به سوسیالیسم، دلبسته لنین و در همان حال دلواپس آزادی و دمکراسی. اما مشکل اینجا بود که عصر دوبچک همان اواخر دهه شصت سپری شده بود.
دهه هشتاد میلادی که گورباچف آمد، دیگر کمتر کسی دل در گرو ایده "سوسیالیسم با سیمای انسانی" داشت و عبور نهایی از کمونیسم، بیش از یک مد فکری در مراکز و محافل دانشگاهی غربی به شمار می رفت.
مکانیسم عمل نظام های توتالیتر، شبیه فیزیولوژی انسانی است. ساختاری پیچیده و منظم که به مرور به سمت آنتروپی و نهایتا مرگ می رود.
از یک انسان 50 ساله انتظار نمی رود که تازه در این سن، شناگر خوبی شود، یا قهرمان دومیدانی گردد و یا احیانا چند زبان خارجی بیاموزد. برای آدمی 70 ساله هم که این ها بسی سخت تر است.
نظام شوروی به مرور فرصت هایش را از دست داده بود.
در دهه سی که میلیون ها نفر در زندان ها و اردوگاه های کار اجباری جان می دادند، هنوز صدها هزار نفر از جوانان کومسومول وجود داشتند که از عمق جان به آرمان کمونیسم ایمان داشته و برای ساختن سوسیالیسم، سخت ترین رنج ها را به جان بخرند.
حتی در دهه پنجاه هم کمونیسم هنوز یک آرمان اخلاقی بود که از مشروعیت هنجاری و مقبولیت سیاسی بهره داشت و بسیاری از ملل تازه استقلال یافته در انتخاب آن برای توسعه و کامیابی درنگ نمی کردند.
در آن سال ها، در حالی که تصفیه ها و کشتارها جریان داشت، طیف دیگری از مردم، خشونت ها و سختی ها را با ایمان به آینده ای روشن و حقانیت اخلاقی ایدئولوژی تحمل و توجیه می کردند.
خود دوبچک که نماد اصلاح‌طلبان دهه شصت بود، بیش از آنکه دلبسته آزادی باشد، دلمشغول رها کردن آرمان محبوبش -کمونیسم- از زنگارهای استبداد و ناکارامدی بود.
در دهه هشتاد اما، این آدم ها دیگر وجود نداشتند. در سرتاسر امپراتوری سرخ، کمتر کسی پیدا می شد که از عمق جان مارکسیست باشد. زمان دوبچک و ایمره ناگی سپری شده و عصر لخ والسا و واتسلاول هاول فرا رسیده بود.
شوربختانه برای نظام های اقتدارگرا، مشروعیت یک مساله کانونی نیست. آن ها از رهگذر کمبود مشروعیت تن به اصلاحات نمی دهند، بلکه زمانی که موجودیت آن ها به خطر افتاد، به بازبینی گذشته می پردازند. درست مانند بیماری سالمند که پس از عمری ناپرهیزی، خطر مرگ را احساس و به فکر چاره‌جویی و درمان می افتد.
گورباچف خائن به سوسیالیسم نبود. در آخرین لحظات هنوز می کوشید که حزب کمونیست را حفظ و با کاستن از سرعت تغییر در ایستگاه سوسیالیسم دمکراتیک یا حتی سوسیال دمکراسی بایستد. وی بر آن بود با امضای یک پیمان جدید با جمهوری ها، شوروی را حفظ و نام و آرمان لنین را نگهدارد.
همان گونه که گفته شد، دشواره اصلی، زمان‌پریشی پروژه وی بود تلفیق کمونیسم و دمکراسی، آرمان شهر دهه های پنجاه و شصت بود. زمانی که ازقضا اسلاف وی آن را انحراف و کژروی و بازگشت سرمایه داری در قامت سوسیالیسم می خواندند و از موضع راست کیشی آماده هیچ انعطاف و اصلاحی نبودند.
همان زمان که جنبش بهار پراگ در جریان بود، اگر اصلاح‌طلبی راستین و مصمم در کرملین حضور داشت، ارابه تاریخ به راهی دیگر می افتاد.

@sharname1

#گورباچف #میخائیل_گورباچف #اصلاح‌طلب_ناکام #شوروی #فروپاشی_شوروی #امپراتوری_سرخ

@akhalaji