Get Mystery Box with random crypto!

‐𝘼𝙡𝙢𝙖 𝙘̧𝙞𝙘̧𝙖𝙮𝙞𝙢‐

لوگوی کانال تلگرام alma_cicayim — ‐𝘼𝙡𝙢𝙖 𝙘̧𝙞𝙘̧𝙖𝙮𝙞𝙢‐ 𝘼
لوگوی کانال تلگرام alma_cicayim — ‐𝘼𝙡𝙢𝙖 𝙘̧𝙞𝙘̧𝙖𝙮𝙞𝙢‐
آدرس کانال: @alma_cicayim
دسته بندی ها: نقل قول ها
زبان: فارسی
مشترکین: 698
توضیحات از کانال

𝘼𝙡𝙢𝙖 𝙘̧𝙞𝙘̧𝙖𝙮𝙞𝙢 : شکوفه سیبِ من
‌ناشناس چنل🌸🤍:
@PmAlma_cicayim

‌تو به اندازه‌یِ شکوفه‌
سفید صورتیِ سیب
زیبایی!🌸🤍

Ratings & Reviews

2.00

2 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

0

3 stars

1

2 stars

0

1 stars

1


آخرین پیام ها 8

2021-12-23 19:11:00 بعضی وقتا به خودم میام و میگم
اینا رفیقامن؟:)
29 views16:11
باز کردن / نظر دهید
2021-12-22 18:34:59 یاد بگیرید محکم بودن را .‌..
قوی بودن را ، کوه و سنگ بودن را ...
لازمتان میشود برای وقت هایی که
آدم های زندگیتان ، دستشان میرود روی نقطه ضعفتان
و دلتان را بند میکنند به نبودنشان ...
یاد بگیرید که هیچ جای زندگی ‌جواب محبت هایتان چیزی نمیشود که شما میخواهید ...
از من به شما نصیحت ؛
قوی بودن را یاد بگیرید
برای تمام روزهایی که قرار است
تنتان بلرزد
از آدم هایی که قلبتان را میلرزانند..

#فاطمه_سلمانی
26 views15:34
باز کردن / نظر دهید
2021-12-22 14:58:51 چه دعایی کنمت بهتر از این..؟!
که شود عاقبتت ختم به من....
30 views11:58
باز کردن / نظر دهید
2021-12-22 09:04:09
یه سیاره از تموم چیزای قشنگی که حس خوب رو به ادم منتقل میکنه
و من خوشحال میشم بتونم قشنگیایی که پیدا کردم رو از یه راهی باهاتون شریک شم
9 views06:04
باز کردن / نظر دهید
2021-12-22 00:22:44
23 views21:22
باز کردن / نظر دهید
2021-12-21 23:30:28 "دلم دل دل میکنم برای دلبرم"
24 views20:30
باز کردن / نظر دهید
2021-12-20 21:11:33 قلبم به شدت خودش رو به سینم میکوبید و گریه هام بند نمی‌اومد.
جسم بی‌هوشش تو بغلم بود و سرش رو بین دستام گرفته بودم.
موهای روی پیشانی‌اش رو عقب زدم. #خون پیشانی‌اش موهای بورش رو قرمز کرده بود و لب های خشکش ترک برداشته بود.
#چهره‌ی راننده‌ی ماشینی که به امیر زده بود رو برای یک ان دیدم...کامیار بود!چرا باید کامیار بخواد همچین کاری بکنه‌؟!در #قبال چی اخه!!
اشم بی وقفه روی گونه هایم سر میخورد و روی لباس امیر می‌نشست.
خواستم دست امیر رو بالا بیارم تا #نبضش رو بگیرم ببینم هنوز برای نجات دادنش وقت هست یا نه اما با دیدن چیزی که تو دستش بود ماتم برد...

♡~~~~~~~♡

رقب پسره به خاطر به دست اوردن نامزد پسره قصد کشتنش رو میکنه اما پسره قبل از مرگش کاری میکنه که دوستش بتونه انتقام بگیره....

عاشقانه‌ای هیجانی و جذاب!
24 views18:11
باز کردن / نظر دهید
2021-12-20 20:40:11 "بغلت آرامش است ، آرامشم را نگیر."
30 views17:40
باز کردن / نظر دهید
2021-12-20 20:26:58
بین دوراهی پذیرفتن ریسک به خطر افتادن جون خودم ولی نجات دادن جون درسا؛و عقب کشیدن اما درعوض دیدن #مرگ درسا گیر کرده بودم!
ممکن بود برم تو متروکه‌ای که روبه روم بود ولی دیگه زنده بیرون نیام!
چنگی به موهام زدم. #لعنتی!
صدای بم مردی از بالای ساختمان خرابه‌ی روبه روم منو به خودم اورد.
_به به شازده!
نگاهم گره خورد به چشم های اشکی درسا که بین دست های مهیار اسیر شده بود و #قلبم رو می‌فشرد!
_چی میخوایی بهت میدم؛بزار درسا بیاد پایین!
_چیزی نمیخوام و درسا هم میاد ولی نه از پله ها!قراره از همین جا بیاد تو #بغلت!
خنده‌ای کرد و ادامه داد:
_میدونم با خودت #پلیس هم اوردی.ولی اشکال نداره قراره قبل از اومدن پلیس ما کارمون رو تموم کنیم...
یک قدم بیشتر درسا رو که مثل ابر بهاری #گریه می‌کرد به لبه‌ی دیوار نزدیک کرد گفت:
_نگاه کن که چطوری کسی که ازم گرفتیش جلوی چشم خودت مغزش #متلاشی میشه!
با صدای لرزانم و نهایت توانی که داشتم گفتم...

31 views17:26
باز کردن / نظر دهید