Get Mystery Box with random crypto!

امیررضا نوری‌پرتو

لوگوی کانال تلگرام amirrezaparto — امیررضا نوری‌پرتو ا
لوگوی کانال تلگرام amirrezaparto — امیررضا نوری‌پرتو
آدرس کانال: @amirrezaparto
دسته بندی ها: دستهبندی نشده
زبان: فارسی
مشترکین: 1.06K
توضیحات از کانال

مدرّسِ دانشگاه؛
فیلم‌نامه‌نویس، نمایش‌نامه‌نویس؛
پژوهش‌گر و نویسنده و منتقدِ حوزه‌های «سینما» و «نمایش»؛
دانش‌جوی مقطعِ دکترای پژوهش‌محورِ رشته‌ی «فلسفه‌ی هنر».

Ratings & Reviews

3.67

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

1

4 stars

1

3 stars

0

2 stars

1

1 stars

0


آخرین پیام ها 2

2022-08-23 11:46:16
347 views08:46
باز کردن / نظر دهید
2022-08-23 11:46:12 بچّه‌های نسلِ دهه‌های پنجاه و اوایلِ شصت و یکی‌دو نسل پیش از ما و حتّی یک نسلِ کمی پس از ما، خیلی از فیلم‌های خارجی و ایرانی را با صدای جادوییِ نسلِ طلاییِ دوبلورهای ایرانی شناختند و عاشق‌شان شدند.

برای منِ عاشقِ صنعتِ دوبله‌ی ایران، میانِ همه‌ی زنان و مردانِ صاحبِ هنر و فن در این رشته، استاد «منوچهر اسماعیلی» جای‌گاهی ویژه و بلندمرتبه و دست‌نیافتنی داشت و دارد.
البته با صدای بسیاری از استادانِ هم‌کارِ استاد «منوچهر اسماعیلی» در فیلم‌های خارجی و ایرانی خاطره‌هایی ریز و درشت دارم و هنوز هم تعدادی از سکانس‌های مهمِ فیلم‌های محبوب‌ام را به عشقِ شنیدنِ صدای این عزیزان می‌گذارم و مرور می‌کنم و می‌بینم؛ و گاه این سکانس‌ها را با برادرِ عزیزم- «علیرضا»- و چندتَن از رُفقای هم‌نسل‌‌مان- که آن‌ها نیز مثلِ «ما دو تَن» دیوانه و خوره‌ی هنرِ نسلِ طلاییِ دوبله‌ی ایران‌اند- رد و بدل می‌کنیم و سرِ کِیف می‌آییم.

با احترام به همه‌ی بزرگان و پادشاهانِ صنعتِ دوبلاژ در ایران، از «چنگیز جلیلوند»، «ایرج ناظریان»، «حسین عرفانی»، «خسرو خسروشاهی» و «ابوالحسن تهامی» تا «ناصر طهماسب»، «سعید مظفّری»، «ایرج رضایی»، «احمد رسول‌زاده»، «نصرالله مدقالچی» و «منوچهر والی‌زاده»، و نیز با تعظیمِ تمام‌قد در برابرِ هنرِ والا و تکرارنشدنیِ بانوانِ دوبلور- همانندِ استادان «رفعت هاشم‌پور»، «ژاله کاظمی»، «شهلا ناظریان»، «نیکو خردمند»، «فهیمه راستکار»، «زهره شکوفنده» و «مینو غزنوی»- در قلب و ذهن و باورِ من، استاد «منوچهر اسماعیلی» جای‌گاهی دارد ورا و فرای همه‌ی این خدایانِ معبدِ دوبلاژِ ایران.

صاحبِ آن صدای جادویی، پُرصلابت، مردانه که در خیلی از فیلم‌ها روح و روانِ آدم را به عرش می‌بُرد، دیگر در میان‌مان نیست؛ و فکر و تحمّلِ این حقیقتِ تلخ، بی‌اغراق، بسیار بسیار سخت و دشوار است. هرچندکه این هنرمندِ بزرگ با صدا و هنرِ والای خود، در مهم‌ترین و بزرگ‌ترین و محبوب‌ترین فیلم‌های زندگی‌مان، یادگاری‌هایی فراوان و پُرشمار بر جای گذاشته و نام و یادش تا ابد جاودان خواهد ماند...

روحِ استادِ بزرگ «منوچهر اسماعیلی» و همه‌ی بزرگانِ صنعتِ دوبلاژِ ایران، شادِ شادِ شاد...
325 viewsedited  08:46
باز کردن / نظر دهید
2022-08-13 19:08:24
410 views16:08
باز کردن / نظر دهید
2022-08-13 19:08:20 در «۵۵۱»اُمین نشستِ «باشگاهِ فیلمِ تهران»- که هر هفته در «فرهنگ‌سرای ارسباران» برگزار می‌شود- روزِ یک‌شنبه، ۲۳ مردادماه، از ساعتِ ۱۸، فیلمِ سینماییِ «پیتوک» نمایش داده می‌شود و پس از آن جلسه‌ی نقد و بررسیِ با حضورِ برخی عواملِ اصلیِ فیلم برگزار می‌شود.
بنده هم این افتخار را دارم که در خدمتِ دوستان و سرورانِ خودم و علاقه‌مندان به دیدنِ «پیتوک» خواهم بود و در نشستِ نقد و بررسیِ فیلم نیز شرکت خواهم کرد.

دبیر و کارشناسِ این نشست، آقای «کوروش جاهد» است.

رُفقا و دوستانِ گرامی و علاقه‌مند به حضور در این نشست، برای رزرو صندلی، می‌توانند از مسیرِ سایتِ «تیوال»- به‌نشانیِ زیر- اقدام کنند:

https://www.tiwall.com/p/pitook
https://www.tiwall.com/s/pitook2
-------------------------------
**** نشانیِ «فرهنگ‌سرای ارسباران»:
خیابانِ شریعتی، بالاتر از پلِ سیدخندان، خیابانِ جلفا.

**** شماره‌های تماس:
۲۲۷۲۲۸۱۸
۲۲۷۲۲۸۱۹
۲۲۷۲۲۸۲۰
------------------------------
361 viewsedited  16:08
باز کردن / نظر دهید
2022-08-08 22:32:15
444 views19:32
باز کردن / نظر دهید
2022-08-08 22:32:11 *** پیش‌نهاد برای خواندن:
رُمانِ «دخترِ خاموش»، نوشتۀ «مایکل هورث» و «هانس روسنفلد»؛ برگردانِ «فرنوش جزینی». تهران: نشرِ «البرز»، ۵۸۰ صفحه.

آن‌هایی که پی‌گیر و دنباله‌روِ سریال‌های نئونوآر و تریلرهای اسکاندیناوی و نوردیک شده‌اند، نامِ «مایکل هورث/ Michael Hjorth» و «هانس روسنفلد/ Hans Rosenfeldt» به گوش‌شان کم‌وبیش آشناست. نگارشِ فیلم‌نامۀ سریالِ سوئدیِ «قتل‌های جالباکا/The Fjällbacka Murders» یکی از کارهای مهمِ «مایکل هورث» به‌شمار می‌آید. او- هم‌راه با «هانس روسنفلد»- پدیدآورندۀ سریالِ مشهورِ «سباستین برگمن» (با نامِ اصلیِ «فوردمود») نیز است. خودِ «هانس روسنفلد» با نگارشِ فیلم‌نامۀ سریالِ مشهور و بسیار پُربینندۀ «پُل» و هم‌چنین مجموعۀ موفّقِ «مارسلا» نام‌اش سال‌هاست که بر سرِ زبان‌ها افتاده است.

اتّفاقاً رُمانِ «دخترِ خاموش» یکی از داستان‌هایی‌ست که «هورث» و «روسنفلد»، با محوریتِ کاراکترِ محبوب‌شان- «سباستین برگمن»- نوشته‌اند. «برگمن» از دلِ تیپ‌سازی‌ها و شخصیت‌پردازی‌های امروزه‌آشنای ادبیاتِ نوآر می‌آید؛ یک ناقهرمانِ زن‌باره که در زندگیِ خصوصی‌اش آدمی شکست‌خورده‌ست و یک زخمِ روحی و عاطفیِ بزرگ را از گذشته‌ای نَه‌چندان‌دور با خود یدک می‌کِشد؛ امّا ظاهرِ حاضرجواب و شکست‌ناپذیرش از این مردِ میان‌سال- حتّی میانِ هم‌کاران‌اش در دایرۀ جناییِ ادارۀ پلیسِ «استکهُلم» (موسوم به «ریکسمورد»)- کاراکتری نامحبوب و کم‌وبیش مطرود ساخته است.

«دخترِ خاموش» با قتلِ عامِ وحشیانۀ یک خانوادۀ هوادارِ محیطِ زیست در ناحیه‌ای جنگلی آغاز می‌شود و پای «تورکلِ سربازرس» و زیردستان‌اش، «وانیا»، «بیلی»، «جنیفر» و حتّی «یورسولا»- که پیش‌تر در خانۀ «سباستین» و در اثرِ تیراندازیِ وحشیانه‌ای یک چشمِ خود را از دست داده- به این پرونده باز می‌شود. هریک از این شخصیت‌ها- با گیر و گورهایی شخصی و عاطفی که در زندگیِ خصوصی و رابطه‌‌های‌شان دارند- خُرده‌‌داستان‌هایی را با خود به درونِ رُمان می‌آورند؛ امّا کاراکترِ اصلی‌تر و پیش‌برندۀ رُمان کسی نیست جز «سباستین برگمن»، روان‌شناس و تحلیل‌گرِ موضوع‌های جنایی. «سباستین» و یاران‌اش کم‌کم پی می‌بَرند که دختری خُردسال به نامِ «نیکول» شاهدِ این قتلِ عامِ خوف‌ناک بوده و می‌کوشند او را بیابند. این در حالی‌ست که «قاتل» نیز در پیِ این شاهدِ کوچک است که از سرِ ترس و اضطرابِ ناشی از تماشای صحنه‌ی قتل روزۀ سکوت گرفته و کلامی به زبان نمی‌آوَرَد و تنها با نقّاشی‌هایی کودکانه امّا خشن که می‌کِشد، آدم‌های پیرامون‌اش را از جزییاتِ قتلی که دیده، آرام‌آرام آگاه می‌کند. رابطۀ عاطفیِ «سباستین» با «نیکول» و مادرِ او- «ماریا»- قهرمانِ این رُمانِ جذّاب و نفس‌گیر را به‌سوی مسیرِ الگوی رواییِ موسوم به «پی‌رنگِ جبران» هدایت می‌کند و او را در موقعیتی مشابه و هم‌تراز با خاطرۀ تلخِ این شخصیت- که از بخشِ «پیش‌داستان/ Back-story» برمی‌آید- قرار می‌دهد.

این در حالی‌ست که دو نویسندۀ چیره‌دستِ رُمانِ «دخترِ خاموش»، با پِی‌رَوی از الگوهای نانوشتۀ سریال‌های تریلر و نوآرِ این سال‌های صنعتِ تلویزیونِ نوردیک، از تمهیدِ روایی و غافل‌گیرانه و همیشه‌محبوبِ «آفرینشِ توئیست‌های پی‌درپی و رودست‌زدن‌های چندباره به مخاطب» به بهترین شکلِ ممکن بهره می‌گیرند و درست زمانی‌که مخاطب گمان می‌کند قاتل/قاتلین پیدا شده‌اند و گویی قرار است داستان تنها برپایۀ کِش‌مَکش‌ها و بحران‌های عاطفیِ پیش‌آمده سرِ راهِ شخصیت‌های اصلی جلو برود و به نقطۀ پایانی برسد، «مایکل هورث» و «هانس روسنفلد» برگِ برندۀ خود را رو می‌کنند و پیچ‌های نفس‌گیرِ تازه‌ای به یک‌سوّمِ پایانیِ روندِ قصّه‌ی رُمان‌شان می‌افزایند.

«دخترِ خاموش»، برای علاقه‌مندان به رُمان‌ها و درام‌های نوآرِ نوردیک، بی‌تردید خواندنی‌ست و حتّی برای کسانی‌که قاعده‌های فیلم‌نامه‌نویسی در ژانرهای «جُرم/جنایی» و «نوآر» و «تریلر» را می‌آموزند و در این گونه‌ها طبع‌آزمایی می‌کنند، می‌تواند یک منبعِ الهام یا اقتباسِ خوب باشد.
364 viewsedited  19:32
باز کردن / نظر دهید
2022-08-06 20:38:27 این منتقدِ سینما، در پایان، دربارۀ شرایطِ اکران نیز توضیح داد: «دربارۀ شرایطِ اکران هم که همۀ حرف‌ها پیش‌تر گفته شده‌اند. فیلم‌هایی همانندِ «پیتوک»- که با سرمایه‌هایی نَه‌چندان زیاد و با کوششِ گروهی از جوانانِ عاشقِ سینما ساخته می‌شوند و به‌شکلی معمول نام‌هایی بزرگ و قدرت‌مند را به‌عنوانِ سرمایه‌گذار و تهیه‌کننده و پخش‌کننده پشتِ سرِ خود نمی‌بینند- در اکران محکوم‌اند به شکست. این فیلم‌ها اکران- و بهتر است بگوییم قربانی- می‌شوند تا در این شرایطِ وخیمِ اقتصادی و کرونایی، چراغِ سینماها روشن و تنورِ اکرانِ سالیانۀ سینمای ایران به‌ظاهر داغ بمانَد؛ و در آن میان تعدادی اندک از فیلم‌ها- در رقابتی تبعیض‌آمیز و ناعادلانه- صفر تا صدِ فرآیندِ اکران را در دست دارند و میانگینِ نَه‌چندان بالای تعدادِ مخاطبان در هر سانس‌شان را با بهره‌گیری از بهترین سالن‌ها و سانس‌ها می‌پوشانند و رقم‌های فروش‌شان در گیشه را به رُخ رقیبان و مخاطبان‌شان در سینمای ایران می‌کشانند.
بر این باورم که «پیتوک»- به‌عنوانِ یک درامِ ایرانی که مایه‌هایی از ژانرهای «تریلر» و «نئونوآر» را یدک می‌کِشد و می‌کوشد داستان‌گو باشد و مخاطب‌اش را در بیش‌ترِ صحنه‌ها در پیِ خود بکشانَد- با نمایش در شبکه‌های خانگی، مخاطبانِ واقعیِ خود را در درازمدّت پیدا خواهد کرد.»
293 views17:38
باز کردن / نظر دهید
2022-08-06 20:37:04 او افزود: «پایانِ سالِ ۱۳۹۷، روزی- به‌شکلی اتّفاقی و در یکی از دانشگاه‌های مکانِ تدریس‌ام- با آقای «سیّدمجید صالحی» روبه‌رو و آشنا شدم. کلیدواژۀ نخستین گفت‌وگو و آشناییِ ما فیلم‌نامه‌ای بود به نامِ «موسی»، که سال‌ها پیش آن را هم‌راه با دکتر «رضا کاظمی» نوشته بودم و در پایانِ دهۀ هشتادِ خورشیدی قرار بود آقای «مسعود کیمیایی» جلوِ دوربین ببَرند که به‌دلیل‌هایی آن پروژه هم پروانۀ ساخت نگرفت و ناکام ماند. «سیّدمجید صالحی»، سال‌ها پیش آن فیلم‌نامه را روی میزِ دفترِ کارِ آقای «کیمیایی» دیده و خوانده بود و از فضای تریلر/نوآر/خیابانیِ آن بسیار خوش‌اش آمده بود. با شناختی که از سلیقۀ «سیّدمجید صالحی» پیدا کردم، بی‌درنگ، به او پیش‌نهادِ خواندنِ فیلم‌نامۀ «روزی روزگاری تهران» را دادم. «مجید»- به ادّعای خودش- در سه‌روز، هفده‌بار این فیلم‌نامه را خواند و سپس با ذوق‌وشوق با من تماس گرفت و گفت: «این همان فیلم‌نامه‌ای‌ست که چندسال است دنبال‌اش هستم که به‌عنوانِ فیلمِ اوّلم بسازم.»»

«نوری‌پرتو» هم‌چنین گفت:
««صادق خوشحال» و من، با شناختی که از شرایطِ تولید در سینمای ایران و به‌ویژه ذائقه و سلیقۀ پرورش‌نیافتۀ بسیاری از عامّۀ مخاطبان و حتّی منتقدان در این سال‌ها داشتیم، بر این باور بودیم که ساخته‌شدنِ فیلم‌نامه‌ای از جنس و گونۀ «روزی روزگاری تهران» هم‌چون حرکت بر لبۀ تیغ است و ممکن است این فیلم زیرِ دستِ یک کارگردانِ نابلد- هم‌چون بسیاری از پروژه‌های سینماییِ سال‌های اخیر- به یک کمدیِ ناخواسته تبدیل شود و بیش‌تر مایۀ سرشکستگی‌مان شود. امّا پس از جدّی‌شدنِ مرحلۀ پیش‌تولید، در همان نخستین نشستی که با آقای «صالحی» داشتیم، خیال‌مان آسودۀ آسوده شد.
«سیّدمجید صالحی» هم خوب قاعده‌های زیبایی‌شناسی در سینما را می‌شناخت و هم مهم‌تر این‌که به الگوها و اِلِمان‌های ژانری در سینما مسلّط بود و حتّی بی‌تعارف تحلیل‌ها و پیش‌نهادهای خوبی روی جزییاتِ برخی صحنه‌های فیلم‌نامه داشت که همۀ این‌ها من و «صادق» را سرِ ذوق می‌آورد.
«روزی روزگاری تهران» در دریافتِ دوبارۀ پروانۀ ساخت نام‌اش به «پیتوک» تغییر پیدا کرد؛ و آن چیزی که هم‌اکنون روی پرده است، تنها و تنها حاصلِ سال‌ها نوشتن و برگزاریِ جلسه و راه‌افتادنِ بحث و گفت‌وگو میانِ «صادق» و من نبوده؛ بلکه در جاهایی که جزییاتِ فیلم‌‌نامه و به‌ویژه دیالوگ‌ها مخاطب را درگیر می‌کنند، می‌توان ردّپای پیش‌نهادهای دل‌سوزانه و پیش‌برندۀ «مجید» را نیز به‌آسانی پیدا کرد. امّا آقای «صالحی»- هم‌چون یک کارگردانِ پرورش‌یافته در نظامی استودیویی- تا آن‌جا که اقتضائاتِ تولید اجازه می‌دادند، به فیلم‌نامۀ نویسندگان‌اش وفادار ماند و تازه هیچ چشم‌داشتی نداشت که نامِ خود را در عنوان‌بندی و پوسترها به‌عنوانِ هم‌کارِ فیلم‌نامه‌نویسان‌اش درج کند؛ و این وفاداری و ایستادگیِ «سیّدمجید صالحی»- به‌عنوانِ یک کارگردانِ فیلمِ اوّلی که قرار بود با چند ستاره و چهرۀ سینما نیز کار کند- پای فیلم‌نامه‌ای که ما نوشته بودیم، برای‌مان یک دنیا ارزش دارد و فراموش‌نشدنی‌ست.»

یکی از دو نویسندۀ فیلم‌نامۀ «پیتوک» با تأکیدِ دوباره بر وسواسِ ستایش‌آمیزِ کارگردان در طرّاحیِ دکوپاژ و ترسیمِ میزانسنِ بیش‌ترِ پلان‌های فیلم‌اش، افزود:
««پیتوک» خالی از ایراد نیست؛ امّا در آن‌ بخش‌هایی از فیلم که ممکن است کم‌بودهایی دراماتیک و سینمایی به چشم بیایند، این شرایطِ مالی و تولیدی و فرامتنیِ ریز و درشتِ موجود در پیرامونِ پروژه بوده‌اند که اجازه نداده‌اند «پیتوک» به یک نئونوآرِ کم‌نقص و بی‌بدیل در سینمای ایران تبدیل شود. امّا در همین شکل و شمایل، و با توجّه به دشواری‌هایی که به‌عنوانِ گردانندگانِ یک پروژۀ سینماییِ مستقل از سر گذرانده‌ایم، به‌نظرم «سیّدمجید صالحی» توانسته فیلمی آبرومند در ژانر بسازد که من- به‌عنوانِ یکی از دو فیلم‌نامه‌نویسِ کار- در سالنِ سینما و جلوِ چشمِ مخاطبانِ اثرم سرم بالاست؛ و همین هم در سینمای امروزِ ایران غنیمتی‌ست بس بزرگ.»
او خاطرنشان کرد: «به‌دلیلِ همان بدسلیقگیِ کهنه و همیشگی در مناسباتِ تولید، برپایۀ یک قانونِ نانوشته، مدّت‌زمانِ تقریبیِ فیلم‌های سینمای ایران نباید بیش‌تر از یک‌ساعت‌وچهل‌وپنج‌دقیقه تا نهایتاً دو ساعت باشند. در حالی‌که در همین فیلم‌نامۀ «پیتوک»، کارگردانِ کار، ناگزیر شد نُه صحنه را یا هنگامِ تولید و یا سرِ میزِ تدوین کنار بگذارد که زمانِ فیلم به زیرِ ۱۲۰ دقیقه برسد؛ و همین، روی منطقی‌ترشدنِ روندِ شکل‌گیری و پیش‌رفتِ رابطۀ کاراکترِ «علا»- قهرمانِ داستان- با «فروغ» تأثیری منفی گذاشته است.»
255 viewsedited  17:37
باز کردن / نظر دهید
2022-08-06 20:33:52 این روزها فیلمِ سینماییِ «پیتوک» روی پردۀ سینماهای کشور است. «سیّدمجید صالحی»، کارگردانِ جوانِ این فیلم، در نخستین تجربۀ بلندِ سینمایی‌اش، سراغِ فیلم‌نامه‌ای رفته که هر دو نویسنده‌اش- «امیررضا نوری‌پرتو» و «صادق خوشحال»- جوانانی هم‌نسلِ خودِ او به‌شمار می‌آیند و هم‌چون خودِ این کارگردان علاقه‌مند به سینمای داستان‌گو و برخاسته از مؤلّفه‌های ژانری‌اند. به همین بهانه، سراغِ «امیررضا نوری‌پرتو»- یکی از دو فیلم‌نامه‌نویسِ فیلمِ سینماییِ «پیتوک»- رفته‌ایم و با او به گفت‌وگو نِشسته‌ایم.

«امیررضا نوری‌پرتو»، یکی از دو نویسندۀ این فیلمِ سینمایی، در گفت‌وگو با خبرنگارِ گروهِ فرهنگ و هنرِ «برنا» دربارۀ چگونگیِ شکل‌گیری ایدۀ این فیلم بیان کرد: «سالِ ۱۳۹۳ بود که هم‌راه با «صادق خوشحال»- دوستِ نویسنده و درام‌شناس و فیلم‌بازم- تصمیم گرفتیم فیلم‌نامه‌ای در ژانرِ «نوآر» بنویسیم. با پیشینه‌ای که از سال‌ها فیلم‌دیدن و نوشتن دربارۀ سینما و برای سینما داشتیم، سراغِ الگوهای فیلم‌هایی هم‌چون «غرامتِ مضاعف» (بیلی وایلدر)، «بانویی از شانگهای» (اورسن ولز)، «بیگانگان در ترن» (آلفرد هیچکاک) و «گرمای تَن» (لارنس کاسدان) رفتیم و کوشیدیم که از میانِ این الگوها به یک داستانِ چندخطّیِ کلّی برسیم و مهم‌تر آن‌که بتوانیم این قصّۀ الگومند را ایرانیزه کنیم. پی‌آمدِ چندین‌وچندماه جلسه‌های جسته‌وگریخته و چندساعتۀ ما دو تَن شد داستانِ اوّلیۀ همین فیلمِ سینماییِ «پیتوک»، که ابتدا «روزی روزگاری تهران» نام داشت. این طرحِ سینمایی میانِ چندتَن از تهیه‌کنندگان و کارگردانانِ سینما دست‌به‌دست شد و حتّی در پایانِ سالِ ۱۳۹۴ و نوروزِ ۱۳۹۵، با توجّه به این‌که برای آن سرمایه‌گذار پیدا شده بود، به مرحلۀ نگارشِ فیلم‌نامه رسید. درست در همین برهه بود که «صادق» و من، تصمیم گرفتیم با افزودنِ پی‌رنگِ مربوط به کاراکترِ «نسیم»- خواهرِ قهرمانِ قصّه- توئیست‌ها و پیچ‌هایی روایی را به روندِ روایتِ داستانِ فیلم‌نامه‌مان بیفزاییم و همین به پیچیده‌ترشدن و جذّاب‌ترشدنِ جنبه‌ها و ویژگی‌های کاراکترها در فرآیندِ شخصیت‌پردازیِ آنان کمکی بزرگ کرد؛ هرچند که ما دو نویسنده را نیز به زحمت‌هایی فراوان و البته شیرین انداخت.»

«نوری‌پرتو»، با تأکید بر این‌که در تمامِ صنعت‌های فیلم‌سازیِ دنیا «سینما» را یک «کارِ تمام‌گروهی» می‌پندارند، از تک‌روی در نگارشِ فیلم‌نامه تا کارگردانی در سینمای ایران انتقاد کرد و دربارۀ شیوۀ کارکردن‌اش با «صادق خوشحال» چنین گفت:
««صادق» و من، پس از کامل‌کردنِ ساختارِ رواییِ داستانِ فیلم‌نامه و ویرایشِ چندین‌بارۀ مسیرِ قصّه‌مان، تمامِ جزییاتِ صحنه‌ها و کلیاتِ کنش‌ها و دیالوگ‌های هر صحنه را در جلسه‌های مشترک‌مان روی کاغذ می‌آوردیم و درباره‌شان به توافق می‌رسیدیم. سپس من فیلم‌نامه را می‌نوشتم و برای «صادق» می‌فرستادم و او همۀ آن‌چه را که من نوشته و تایپ کرده بودم، صحنه‌به‌صحنه می‌خواند و شرحِ صحنه‌ها و دیالوگ‌ها را ویرایش می‌کرد و روی نقطه‌نظرهای او، با هم گپ می‌زدیم و بحث می‌کردیم و به یک توافقِ دوباره و نهایی می‌رسیدیم و در پایان، من همۀ تغییرها را صحنه‌به‌صحنه پیاده می‌کردم. شاید برای خیلی از کسانی‌که دست به قلم‌اند، این موضوع سخت و ثقیل باشد؛ امّا نوشتنِ فیلم‌نامه به‌شکلِ مشترک، آن‌هم با هم‌کار و دوستی خوش‌فکر و مسلّط هم‌چون «صادق خوشحال»، برای من یکی از لذّت‌بخش‌ترینِ کارهاست؛ و به‌همین‌دلیل «پیتوک» برایم تجربه‌ای ارزش‌مند و دوست‌داشتنی به‌شمار می‌آید.»

این مدرّس دانشگاه و منتقدِ سینما دربارۀ آشنایی با کارگردانِ فیلمِ «پیتوک» اظهار کرد: «سالِ ۱۳۹۵، فیلم‌نامۀ «روزی روزگاری تهران» به‌دلیل‌هایی پروانۀ ساخت نگرفت. برای من- که پیش‌تر از این و حتّی پس از آن درگیرِ پروژه‌هایی سینمایی و تلویزیونی با نام‌هایی آشنا شده بودم که همگی در مرحلۀ جذبِ سرمایه‌گذار یا اسپانسر، و یا حتّی پس از گرفتنِ پروانه و در مرحلۀ پیش‌تولید ناکام مانده بودند- این خبر، اتّفاقی تلخ امّا بسیار تکراری و بدیهی بود. کمی بعد، «صادق خوشحال» و من، درگیرِ نگارشِ یک درامِ تاریخی/حماسی/عاشقانۀ شصت اپیزودی برای «مرکزِ سیمافیلم» شدیم که بیش از شانزده‌ماه زمان بُرد. در آن میان دوسه طرحِ سینمایی نیز با یک‌دیگر نوشتیم. به‌همین‌دلیل دیگر چندان فرصت نکردیم پی‌گیرِ دوباره به جریان‌انداختنِ فیلم‌نامۀ «روزی روزگاری تهران» باشیم که هم خیلی دوست‌اش داشتیم و هم حسرت می‌خوردیم که چرا ساخته نشده است.»
222 viewsedited  17:33
باز کردن / نظر دهید
2022-08-06 20:29:50
225 views17:29
باز کردن / نظر دهید