2022-08-08 22:32:11
***
پیشنهاد برای خواندن:رُمانِ «
دخترِ خاموش»، نوشتۀ «
مایکل هورث» و «
هانس روسنفلد»؛ برگردانِ «
فرنوش جزینی». تهران: نشرِ «
البرز»، ۵۸۰ صفحه.
آنهایی که پیگیر و دنبالهروِ سریالهای نئونوآر و تریلرهای اسکاندیناوی و نوردیک شدهاند، نامِ «
مایکل هورث/ Michael Hjorth» و «
هانس روسنفلد/ Hans Rosenfeldt» به گوششان کموبیش آشناست. نگارشِ فیلمنامۀ سریالِ سوئدیِ «
قتلهای جالباکا/The Fjällbacka Murders» یکی از کارهای مهمِ «
مایکل هورث» بهشمار میآید. او- همراه با «
هانس روسنفلد»- پدیدآورندۀ سریالِ مشهورِ «
سباستین برگمن» (با نامِ اصلیِ «
فوردمود») نیز است. خودِ «
هانس روسنفلد» با نگارشِ فیلمنامۀ سریالِ مشهور و بسیار پُربینندۀ «
پُل» و همچنین مجموعۀ موفّقِ «
مارسلا» ناماش سالهاست که بر سرِ زبانها افتاده است.
اتّفاقاً رُمانِ «
دخترِ خاموش» یکی از داستانهاییست که «
هورث» و «
روسنفلد»، با محوریتِ کاراکترِ محبوبشان- «
سباستین برگمن»- نوشتهاند. «
برگمن» از دلِ تیپسازیها و شخصیتپردازیهای امروزهآشنای ادبیاتِ نوآر میآید؛ یک ناقهرمانِ زنباره که در زندگیِ خصوصیاش آدمی شکستخوردهست و یک زخمِ روحی و عاطفیِ بزرگ را از گذشتهای نَهچنداندور با خود یدک میکِشد؛ امّا ظاهرِ حاضرجواب و شکستناپذیرش از این مردِ میانسال- حتّی میانِ همکاراناش در دایرۀ جناییِ ادارۀ پلیسِ «
استکهُلم» (موسوم به «
ریکسمورد»)- کاراکتری نامحبوب و کموبیش مطرود ساخته است.
«
دخترِ خاموش» با قتلِ عامِ وحشیانۀ یک خانوادۀ هوادارِ محیطِ زیست در ناحیهای جنگلی آغاز میشود و پای «
تورکلِ سربازرس» و زیردستاناش، «
وانیا»، «
بیلی»، «
جنیفر» و حتّی «
یورسولا»- که پیشتر در خانۀ «
سباستین» و در اثرِ تیراندازیِ وحشیانهای یک چشمِ خود را از دست داده- به این پرونده باز میشود. هریک از این شخصیتها- با گیر و گورهایی شخصی و عاطفی که در زندگیِ خصوصی و رابطههایشان دارند- خُردهداستانهایی را با خود به درونِ رُمان میآورند؛ امّا کاراکترِ اصلیتر و پیشبرندۀ رُمان کسی نیست جز «
سباستین برگمن»، روانشناس و تحلیلگرِ موضوعهای جنایی. «
سباستین» و یاراناش کمکم پی میبَرند که دختری خُردسال به نامِ «
نیکول» شاهدِ این قتلِ عامِ خوفناک بوده و میکوشند او را بیابند. این در حالیست که «
قاتل» نیز در پیِ این شاهدِ کوچک است که از سرِ ترس و اضطرابِ ناشی از تماشای صحنهی قتل روزۀ سکوت گرفته و کلامی به زبان نمیآوَرَد و تنها با نقّاشیهایی کودکانه امّا خشن که میکِشد، آدمهای پیراموناش را از جزییاتِ قتلی که دیده، آرامآرام آگاه میکند. رابطۀ عاطفیِ «
سباستین» با «
نیکول» و مادرِ او- «
ماریا»- قهرمانِ این رُمانِ جذّاب و نفسگیر را بهسوی مسیرِ الگوی رواییِ موسوم به «
پیرنگِ جبران» هدایت میکند و او را در موقعیتی مشابه و همتراز با خاطرۀ تلخِ این شخصیت- که از بخشِ «
پیشداستان/ Back-story» برمیآید- قرار میدهد.
این در حالیست که دو نویسندۀ چیرهدستِ رُمانِ «
دخترِ خاموش»، با پِیرَوی از الگوهای نانوشتۀ سریالهای تریلر و نوآرِ این سالهای صنعتِ تلویزیونِ نوردیک، از تمهیدِ روایی و غافلگیرانه و همیشهمحبوبِ «
آفرینشِ توئیستهای پیدرپی و رودستزدنهای چندباره به مخاطب» به بهترین شکلِ ممکن بهره میگیرند و درست زمانیکه مخاطب گمان میکند قاتل/قاتلین پیدا شدهاند و گویی قرار است داستان تنها برپایۀ کِشمَکشها و بحرانهای عاطفیِ پیشآمده سرِ راهِ شخصیتهای اصلی جلو برود و به نقطۀ پایانی برسد، «
مایکل هورث» و «
هانس روسنفلد» برگِ برندۀ خود را رو میکنند و پیچهای نفسگیرِ تازهای به یکسوّمِ پایانیِ روندِ قصّهی رُمانشان میافزایند.
«
دخترِ خاموش»، برای علاقهمندان به رُمانها و درامهای نوآرِ نوردیک، بیتردید خواندنیست و حتّی برای کسانیکه قاعدههای فیلمنامهنویسی در ژانرهای «
جُرم/جنایی» و «
نوآر» و «
تریلر» را میآموزند و در این گونهها طبعآزمایی میکنند، میتواند یک منبعِ الهام یا اقتباسِ خوب باشد.
364 viewsedited 19:32