Get Mystery Box with random crypto!

‍ ه. ا. سایه، شاعری در کژراهه سیاست حساب «سایه» به‌عنوان یک شا | Amir Taheri امیر طاهری

‍ ه. ا. سایه، شاعری در کژراهه سیاست
حساب «سایه» به‌عنوان یک شاعر از حساب ابتهاج به‌عنوان یک استالین‌گرای سرسخت که ناگهان دلباخته خمینی شد جدا است

امیر طاهری جمعه ۲۸ مرداد ۱۴۰۱ برابر با ۱۹ اوت ۲۰۲۲ ۵:۴۵

سرانجام، یک سپاس گرم به ه. ا. سایه برای اشعارش و یک افسوس و توبیخ تاسف‌آور برای حقه‌بازی‌های به‌اصطلاح سیاسی‌اش هم در دوران شاه و هم در دوران شیخ علی خان- فیس‌بوک هوشنگ ابتهاج

«مرا گیج کردید!» این بخشی از پیامی است که یک دوست دیرین از فلوریدا برایم فرستاده است. او می‌گوید: «از شما انتظار نداشتم که یک توده‌ای خمینی‌پرست را یکی از شاعران بزرگ فارسی‌زبان معاصر بخوانید!»

اشاره دوست گله‌مند البته به یادداشت کوتاهی است که هفته پیش به‌مناسبت درگذشت هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه) در فضای مجازی قرار دادم. اما در همان یادداشت تاکید کردم که حساب «سایه» به‌عنوان یک شاعر از حساب ابتهاج به‌عنوان یک استالین‌گرای سرسخت که ناگهان دلباخته خمینی شد جدا است.

سایه را مانند هر انسان دیگر نمی‌توان فقط در یک بعد از زندگی‌اش محدود کرد. او در آغاز جوانی به نوعی کمونیسم بدفهمیده‌شده متمایل شد و سپس، به قول خودش، جوزف استالین را تجسم «انسان کامل» تلقی کرد. در دیداری با او، در یک شب شعرخوانی در خانه نجف دریابندری و همسرش ژانت لازاریان، سال‌ها پس از مرگ استالین، سایه مدعی بود که پس از مرگ «پدر خلق‌ها» همواره خود را یتیم احساس کرده است. این یتیم بیش از یک ربع قرن بعد، پدر یا پدرخوانده تازه‌ای پیدا کرد: روح‌الله موسوی خمینی.

اما اگر از زاویه دیگری بنگریم، سایه دیگری در نظرمان نقش می‌بندد. این سایه مدیرکل رادیو و تلویزیون دولت شاهنشاهی ایران است با حقوقی بیش از یک وزیر، با دم‌‌و‌دستگاه و منشی و راننده و دستیار. در سفرهای داخل و خارج درجه یک سوار می‌شود و با دوستان و آشنایان، از جمله خود من، با همراهی دوستان مشترکی مانند فریدون رهنما و سهراب سپهری، در رستوران‌های شیک و گران پایتخت شاهنشاهی ناهار می‌خورد.

از زاویه سوم، شاعری را می‌بینیم که به‌راستی از فرشته الهام تبرک گرفته است. چه شخص او را دوست بداریم چه نداریم، چه به عقده‌های سیاسی‌اش با نظر اغماض بنگریم چه ننگریم، او یکی از بزرگ‌ترین غزل‌سرایان فارسی ۱۰۰ سال اخیر است، همراه با محمدحسین شهریار، امیری فیروزکوهی، رهی معیری، مهدی حمیدی شیرازی، محمد قهرمان، سیمین بهبهانی و در حال حاضر، محمد جلالی چیمه.


رژه حجت‌الاسلام‌ها در حاشیه واقعیت‌های اسلامی
ابتهاج، یا سایه، تنها شاعر یا نویسنده ما نیست که در عالم سیاست به خیال رفتن به کعبه، راه ترکستان را در پیش گرفته است. محمدعلی افراشته، یک استالین‌گرای دیگر، به گمان من بزرگ‌ترین شاعر طنزپرداز ما بعد از ایرج‌میرزا جلالی بود. ابوالقاسم لاهوتی، مدیحه‌سرای لنین، نیز در عالم شعر جای شایسته‌ای داشت اما در عالم سیاست نه. در دوره‌ای کوتاه، ۱۰ یا ۱۵ سال پس از اشغال ایران به‌دست متفقین، چپ بودن یا لااقل چپ‌نمایی میان به‌اصطلاح روشنفکران ما مد بود. نیما یوشیج، فریدون توللی، منوچهر شیبانی، مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، نادر نادرپور، ژاله بدیع، ابوتراب جلی، نصرت‌الله نوح سمنانی، خسرو شاهانی، محمد زهری، اسماعیل شاهرودی، فرخ تمیمی، محمود مشرف آزاد تهرانی، شهاب ابراهیم‌زاده و ... همگی، غالبا مدتی کوتاه، عضو یا «سمپات» «حزب طراز نوین خلق» بودند.

من، به‌عنوان عضوی از نسل بعدی، با تقریبا تمامی آنان آشنایی و گاه حتی دوستی داشتم و طی سال‌ها، شاهد سرخوردگی آنان از اوتوپیای مارکسیستی بودم. در میان شاعرانی که با آن‌ها آشنا شدم، فقط معدودی هرگز جذب «حزب طراز نوین خلق» نشدند، از جمله فریدون مشیری، سهراب سپهری، فروغ فرخزاد، منوچهر آتشی، نصرت رحمانی، یدالله رویایی، سیمین بهبهانی، حمید مصدق و حسن هنرمندی.

کسانی هم بودند که مانند بهمن در «شاهنامه» چپ آوازه می‌افکندند اما از راست افراطی و ارتجاعی مذهبی سر درمی‌آوردند؛ مثلا طاهره صفارزاده شاعره‌ای بزرگ بود اما سرانجام، خود را به دام خمینی‌گرایی به نام اسلام افکند. مهرداد اوستا نیز یکی از بزرگ‌ترین قصیده‌سرایان معاصر ما بود، گاه در ردیف ملک‌الشعرای بهار و ادیب پیشاوری، اما سرانجام مدیحه‌سرای «ولایت فقیه» شد.

یک ضرب‌المثل فرانسوی می‌گوید «آوازخوان نه آواز» اما یک ضرب‌المثل فارسی نظر دیگری دارد: «نبین که می‌گوید، ببین چه می‌گوید.»

به‌عبارت دیگر، آثار ادبی و هنری را باید صرف‌نظر از آفریننده‌شان ارزیابی کرد. اگر قرار بود آثار یک شاعر را به‌طور مثال، بر اساس عقاید سیاسی یا دینی او ارزیابی کنیم، گاه با مشکلات بزرگ روبرو می‌شویم. مثلا از دید من، ناصرخسرو قبادیانی یکی از پنج شاعر بزرگ فارسی‌زبان است. اما او در همان حال، مبلغ سبعیون و «داعی خراسان» بود.