2022-08-22 13:38:21
فرانسوا ویون، شاعر بزرگ فرانسوی، راهزن بود و محکوم به اعدام. عنصری و عسجدی دو قصیدهسرای بزرگ بودند اما مداح سلطان محمود غزنوی. کریستوفر مارلو، شاعر و نمایشنامهنویس بزرگ انگلیسی، در کار قاچاق و جاسوسی برای اسپانیا شرکت داشت. ناظم حکمت، شاعر بزرگ ترکیه، نیز استالین را مراد خود قرار داده بود.
ابتهاج بیتردید ادبیات فارسی را مطالعه کرده بود اما پارهای از پیامهای مهم را هرگز دریافت نکرد. یک ضربالمثل فارسی میگوید «هر که گریزد ز خراجات شاه، بارکش غول بیابان شود!»، سایه با بهرهگیری از خراجات شاه، بارکش غول مسجد یعنی «امام خمینی» شد.
ناصرخسرو که در بالا از او یاد شد، میگوید: «از شاه زی فقیه چنان بود رفتنم، کز بیم مور در دهن اژدها شدم!»
سنایی میگوید:
شاه غمخوار نایب خرد است شاه خونخوار شاه نیست، دد است
نعمت از شاه خواستن نیکوست شیخ اما سراچهدار بد است
ابتهاج میتوانست ضربالمثل دیگری را به یاد آورد: «شاه میبخشد، شیخ علی خان نمیبخشد!»
سایه در زمان شیخ علی خان (یعنی امام خمینی محبوب او) به زندان رفت نه در زمان محمدرضا شاه. در زمان شیخ علی خان خمینی بود که سایه از رادیو تلویزیون دولتی اخراج شد نه در زمان محمدرضا شاه. کانون نویسندگان در زمانی که تقریبا همه اعضای آن سنگ خمینی را به سینه میزدند، مطرود شد نه در زمان محمدرضا شاه. باز در زمان شیخ علی خان خمینی بود که سایه به تبعید تن داد نه در زمان محمدرضا شاه که جزو نورچشمیهای شهبانو فرح پهلوی و از نعمات لطف شاهانه برخوردار بود:
آدمیزاده طرفه معجونی است
کز فرشته سرشته وز حیوان
گر کند میل این، شود پس از این
ور کند میل آن، شود به از آن
ماجرای ابتهاج یک بعد بزرگتر نیز دارد: نشان میدهد که در دوران مشروطه پادشاهی برای همگان جا بود. بعضی از اعضای کابینه نخستوزیر، امیرعباس هویدا، عضو یا «سمپات» سابق و اسبق «حزب طراز نوین خلق» بودند. معاون رادیو تلویزیون شاهنشاهی، محمود جعفریان، یعنی رئیس سلسله مراتبی ابتهاج، از اعضای سابق شبکه نظامی حزب توده بود. بررسیها نشان میدهد که صدها تن از اعضا یا «سمپاتهای» چپگرا در دوران شاه در مقامهایی مانند وزارت، استانداری، فرمانداری، ریاست شرکتهای بزرگ دولتی و خصوصی، کار در وسایل ارتباط جمعی و البته در خود ساواک خدمت کردند.
ابتهاج شاید حق داشت که خمینی را بهجای پدر ازدسترفته یعنی استالین ببیند. خمینی نیز مانند استالین اهل تصفیه و پاکسازی بودــ یعنی حذف هر فرد یا گروهی که میخواست پایش را اندکی از «خط امام» بیرون بگذارد. تمامی بهاصطلاح «روشنفکران» خمینیگرا بدفرجام بودند زیرا پرده آخر زندگیشان یا در میدان اعدام بود یا در زندان اوین یا در تبعید.
محمدرضا شاه، برعکس «امام خمینی»، دشمنان خود را میبخشید، زیرا از مولوی درس گرفته بود: «شاه را باید که باشد خوی رب، رحمت او سبق گیرد بر غضب»
البته، منظور من از همه این حرفها این نیست که محمدرضا شاه گل بیعیب بود. من حتی میتوانم مخالفت با او یا با مشروطه پادشاهی را جزو حقوق شهروندان آزاد و متساوی الحقوق بدانم. آنچه برای من پذیرفتنش دشوار است ترجیح دادن «امام خمینی» است به محمدرضا شاه. ابتهاج این ترجیح را داد و قیمتش را نیز با زندان، تبعید و در سالهای آخر زندگی، عزلت پاریایی داد.
اما برگردیم به ه. ا. سایه، شاعری بزرگ که بهقول مهدی اخوان ثالث، توانست «کشوری برای خود» در عالم شعر فارسی بین یوش نیما یوشیج و تبریز شهریار بسازد. اگر از یک دو جین اشعار باسمهای که برای توجیه توهمات سیاسی سروده است بگذریم، سایه موفق شد که جزمیات مسلکی و مذهبی (بهاصطلاح اقلیت مذهبی) و سرانجام، خمینیپرستی خود را از شعرش دور نگه دارد.
دوست فلوریدانشین من احتمالا خشمگین خواهد شد. اما واقعیت این است که من، بهعنوان یک دوستدار شعر فارسی، آثار ۲۰ یا ۳۰ شاعری را که میپسندم هر سال، حداقل یک بار، مرور میکنم. سایه جزو این گروه برگزیده من است و گاه احساس میکنم که هماکنون مکنونات قلبی مرا بیان میکند. او میگوید:
بنشینیم و بیندیشیم
این همه با هم بیگانه
این همه دوری و بیزاری
به کجا آیا خواهیم رسید آخر؟
و چه خواهد آمد بر سر ما با این دلهای پراکنده؟
جنگلی بودیم:
شاخه در شاخه همه آغوش
ریشه در ریشه همه پیوند
و اینک، انبوه درختانی تنهاییم.
مهربانی به دل بسته ما مرغی است
کز قفس در نگشادیمش
و به عذری که فضایی نیست،
و اندر این باغ خزاندیده
جز سموم ستمآورده هوایی نیست
راه پرواز ندادیمش!
دکتر جکیل یا آقای هاید؟ ه. ا. سایه یا هوشنگ ابتهاج؟ از هر دو باید گفت، هر یک بهجای خویش. آسان است که با فرو ریختن بهمنی از کین و نفرت بر سر ابتهاج، آنانی را که به نحوی قربانی جنایات دو پدر او، یعنی استالین و خمینی، بودهاند به تحسین واداریم.
@AmirTaheri4
3.7K views10:38